بصیرت دینی روحانیت و عدالت اجتماعی
مهمترین رسالت عالمان دینی، برای رسیدن به جامعه عادلانه، تعریف روشن از عدل است.
بصیرت دینی
معمار عدالت اسلامی، افزون بر شناخت از کتاب و سنت و آشنایی با زوایای اسلام، میباید با روح اسلام، آشنا و در دین بصیر باشد.
بصیر در دین، از ظاهر میگذرد و به باطن راه مییابد و همیشه و همهگاه، جهتگیریهای دین را میداند و در باتلاق شبههها فرو نمیماند و در هجوم شبههها، راه را گم نمیکند و در هنگامه درگیری حق و باطل و جلوهگریهای باطل در لباس حق، حق را از باطل باز میشناسد.
هم پیامبر(ص) گرفتار بیبصیرتان در دین بود و هم علی(ع). بیبصیرتان در دین، برای جامعه اسلامی گرفتاریهای بسیار پدید آوردند و جامعه یکدست اسلامی را به تفرقه کشاندند و مسلمانان را رودرروی یکدیگر قرار دادند و جنگهای خونین به پا کردند، و باطل را بر کرسی اقتدار نشاندند و حق را به انزوا کشاندند.
علی(ع) با بصیرتی که در دین داشت، جریان مدعیان بیبصیرت را به خوبی برای یاران ترسیم کرد. امام در این کالبدشکافی، روی نقطه حساسی انگشت میگذارد و آ ن این که: اگر بیبصیرتان دستبه قدرت بیابند و بر مردم حاکم شوند، بیدادگری پیشه خواهند کرد!
«فاتقوا الله و قاتلوا من حاد الله و حاول ان یطفئ نور الله. قاتلوا الخاطئین الضالین القاسطین المجرمین الذین لیسوا بقراء القرآن ولا فقهاء فی الدین ولا علماء فی التاویل ولا لهذا الامر باهل فی سابقه الاسلام و الله، لو ولوا علیکم لعملوا فیکم باعمال کسری و هرقل.» (1)
خدای را پاس دارید و بجنگید با کسانی که با خداوند دشمنی کرده و در صددند نور خدا را خاموش کنند. بجنگید با خطاکاران گمراه منحرف تبهکار، کسانی که نه قاری قرآن و نه فقیه در دین و نهآگاه به تاویل هستند. و نیز سابقه حکومت در گذشته اسلام ندارند. به خدا سوگند، آنان اگر بر شما چیره شوند، بسان کسرا و قیصر بر شما فرمان خواهند راند.
پس بیبصیرتی در دین، خود میتواند عامل بیدادگری شود و تبهکاری و انحراف را در جامعه پدید آورد. درست نفهمیدن پیام دین، درک نکردن یرفای آموزهها، درنیافتن فلسفه، احکام، بیگانهبودن با روح اسلام و آگاه نبودن به تاویل و...برای هر کس بخواهد برای معیارهای دینی زندگی کند، فاجعهآمیز است و ویرانی دنیا و آخرت او را در پی دارد و برای حاکمان، بسیار فاجعهبارتر و ویرانگرتر خواهد بود; هم دیگران را به تباهی میکشند و هم خود را.
تفسیر مفهوم عدل
شیعه سابقه درخشانی در بیان زوایای عدل و طرفداری از عدل دارد. و در راه پیادهکردن عدل و گستردن اندیشه دالتخواهان خود، جانفشانیهای بسیار کرده است و صف بنیادین در برابر منکران عدل و غیرعدلیه، بنیاد گذاشته است.
درگیریها، گفتوگوها، صفآراییهای عدلیه و غیرعدلیه در تاریخ اسلام، بسیار نکتهآموز و بیدادگرانه، مفید برای روزگار ماست.
عدلیه میگفتند: همه چیز درنظام تکوین بر معیار عدل است: «بالعدل قامت السموات والارض» غیرعدلیه میگفتند: «یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید» آفرینش، تابع هیچ میزان و هیچ قاعده و قانونی نمیتواند باشد. هر چه حضرت باری انجام دهد، عدل است، نه این که هر چه برابر عدل است، او انجام میدهد.
عدلیهمیگفتند: خداوند در قیامتبرابر معیارها و ترازهای عدل رفتار میکند و برابر حساب و قاعده، یکی را به بهشت میبرد و دیگری را به جهنم.
غیرعدلیه میگفتند: خیر این طور نیست، هیچ قانونی نمیتواند حاکم بر فعل خداوند باشد. هر قانونی تابع فعل و امر اوست.عدل و ستم هم، تابع فعل اوست. اگر او فرمانبردار را به جهنم برد و نافرمان را به بهشت، باز هم عدل کرده است.
این در نظام تکوین و در نظام تشریع هم، بین این دو گروه گفتوگوییهایی است، از جمله:
عدلیه میگفتند: نظام تشریع، پیرو معیار عدل است و عادلانه وضع شده و هر حکمی تابع یک حقیقت و تابع یک مصلحت و مفسده واقعی است. یعنی چون خوب، خوب است، خداوند به آن امر کرده و چون بد، بد استخداوند از آن نهی کرده است. غیر عدلیه میگفتند: خیر اینگونه نیست. نظام تشریع، پیرو معیار عدل نیست. آنچه را خداوند به آن امر کرده خوب و آنچه را نهی کرده، بد است. اگر خداوند، به دروغ و ستم هم امر کرده بود، اینها خوب بودند و اگر از راستی و امانتباز میداشت، اینها، بد بودند.
عدلیه میگفتند: در واقع و نفسالامر حقی هست و ذیحقی. ذیحق بودن و نبودن، پیش از آن که دستور اسلام برسد، بود. یکی به حق خویش میرسد و یکی محروم میشود. اسلام، برنامهها و دستورهای خود را به گونهای سامان داده که هر صاحب حقی. به حق خود برسد. حق و عدالت امری است که اگر از اسلام درباره آنها دستوری نبود، حقیقتبود و حقیقت آنها طوری نمیشد.
غیر عدلیه میگفتند: حق و ذیحق بودن و نبودن، عدل و ستم حقیقت ندارد، تابع این است که شارع اسلام، چگونه قانون وضع کنند.
بنا به نظر نخست (عدلیه) عقل و علم در استنباط احکام اسلامی، دخالت دارد و بنابر نظریه دوم (غیرعدلیه) به هیچروی برای عقل و علم در استنباط احکام نقشی وجود ندارد. (2)
غیر عدلیه پیروز شدند و حکومتها آنان را پیشی دادند و زمینه را برای طرح دیدگاههای اینان فراهم آوردند و عدلیه را به حاشیه راندند و سرکوب کردند.
کمکم، رسوبات تفکر غیرعدلیه، به جامعه شیعه که روزی افتخار برافراشتن پرچم عدل را داشت، راهیافت و فاجعههایی آفرید. این گرفتاری، امروز نیز وجود دارد و بر علمای راستین است که نگذارند این پرچم مقدس که به دست امام خمینی و یاران او برافراشته شده، فرو افتد و اندیشهها و افکار جامد و خشک غیر عدلیه و منکران عدل و قشریگرایان به حوزه اسلام و تشیع وارد شود و زمینه را برای حکمرانی اهلستم فراهم آورد.
عدل، با آن اهمیتی که در اسلام و با آن جایگاه ویژه، خیلی زود از گردونه زندگی اجتماعی مسلمانان خارج شد و ستم و ناعدالتی جای آن را گرفت و این عبرتانگیز است و برای ما درسی استبس بزرگ که باید به چرایی این پدیده، بیندیشیم.
این گرفتاری بزرگ مسلمانان، شاید از دو علت ناشی شده باشد:
1. به اجرا نگذاشتن آن. هر قانون و اصل بلندی اگر اجرا نشود، کمکم از چرخه زندگی بر کنار میشود و جای آن را یا هرجومرج و یا مرام و رویهای صددرصد مخالف آن میگیرد.
عدل، چون پس از پیامبر(ص) مورد بیمهری قرار گرفت و در زمان خلیفه سوم، به کلی از دستگاه اجرایی به کنار گذاشته شد و مسلمانان، گرفتار ستم و بیداد شدند.
2. بد تفسیر شدن عدالت. همانگونه که یادآور شدیم، گروهی به نام منکران عدل و غیرعدلیه بیشرمانه عدل را انکار کردند و یا تفسیری نادرست و ناسازگار با روح اسلام از آن ارائه دادند و عوام، قشریگرایان، جموداندیشان، اندیشهو شعار غیرعدلیه را پسندیدند و پذیرا شدند و آن را با تعبد و تسلیم و پیروی بیچون و چرا از فرمان خداوند، سازگارتر یافتند و حکومتهای ستم هم، این اندیشه و شعار عوامپسند را گرفتند و به ترویج آن پرداختند و صاحبان این تفکر را نواختند. زیرا این تفکر دست آنان را در تفسیر دلخواه و هماهنگ با سیاستهای ستمکارانه خود از اسلام، باز میگذاشت. با پذیرفتن این اندیشه، لازم نبود برداشتی که از اسلام میکنند و برابر آن سیاستهای خود را پیمیگیرند، با عقل و روح اسلام، سازگاری داشته باشد، همین که برابر با ظاهر نقل باشد، کافی است.
افزون بر این، عوام و قشریگرایان هم، اینگونه اندیشه و رفتار را از حاکمان، که نمودی از تعبد و تسلیم در برابر فرمان خدا و رسول، داشت، میپسندیدند و چنین میپنداشتند که اینان از سر تعبد و تسلیم، میگویند: در دین جایی برای عقل نیست و باید تسلیم بیچون و چرا بود!
همین که این فکر به دور از خرد و ناسازگار با روح اسلام و هدفهای متعالی آن، گسترش یافت و عقل از حوزه اندیشه اسلامی، با دسیسه حاکمان و کیفهمی عالمان قشری و جموداندیش، بیرون رانده شد، ستم، جفا و جفاپیشگی، پاگرفت و کران تا به کران دنیای اسلام را فراگرفت.
درباره مقوله عدالت، پرسشهای بسیار مطرح است که عالمان دین، باید پاسخگو باشند که اگر پرسشها به درستی و از منبع درست و مورد اعتماد، پاسخ داده نشود، کژ فکران و رهزنان اندیشه، در مقام پاسخگویی برخواهند آمد و پاسخهایی خواهند داد و جریان فکری را از سیری که باید باشد و آن را بپیماید، به در میبرند و به سود خود از آن بهرهبرداری میکنند.
در مثل، باید به پرسشهایی از این دست پاسخ درست داده شود: عدالت چیست؟
تفاوت، اختلاف و تبعیضی که نقطه مقابل عدالت است، چیست؟
آیا هرگونه تفاوت که در جامعه بین افراد باشد، مخالف عدالت است و لازمه عدالت مساوات مطلق است. این که انسانها در اسلام مساویاند و برابر، در چه چیز؟
آیا عدالتخواهی فطری است، یا خیر در نهاد بشر، چنین قوه و نیرویی وجود ندارد، همانگونه که بیشتر فیلسوفان اروپا بر این پندارند. آنان میگویند.
«عدالت، اختراع مردمان زبون است. مردمان زبون و ضعیف، وقتی که در مقابل اقویا قرار گرفتند، چون زور نداشتند که با اقویا مبارزه کنند، آمدند کلمه عدالت را خلق و اختراع کردند که عدالتخوب است، انسان باید عادل باشد. اینها، همه حرف مفت است و دلیلش هم این است که همین آدم طرفدار عدالت، اگر خودش زورمند شود، همانکاری را میکند که آن زورمند سابق میکرد.» (3)
نیچه، فیلسوف معروف آلمانی میگوید: «چقدر زیاد اتفاق افتاده که من خندیدهام، وقتی دیدهام ضعفا، دم از عدالت و عدالتخواهی میزنند. نگاه میکنم، میبینم اینها که میگویند عدالت، چون چنگال ندارند.
میگویم: ای بیچاره! تو اگر چنگال میداشتی، هرگز چنین حرفی را نمیزدی.» (4)
بسیاری از فیلسوفان غرب میگویند: نباید دنبال عدالتبه عنوان یک آرزو هم رفت. باید دنبال قوه و زور رفت.
شماری میگویند: باید دنبال عدالت رفت; اما، نه به عنوان یک امر مطلوب، بلکه به عنوان امری که به سود فرد است و با منافع فرد، جمع میشود. و....
در برابر این اندیشه، که جهان را به آتش کشیده، عالمان روشن ضمیر اسلام، باید اندیشه ناب اسلامی را طرح کنند و تلاش ورزند نگذارند که از این بیشتر، دنیا به خاطر این اندیشههای خانمانسوز و ویرانگر، بسوزد و ویران شود. و پرسشهای دیگری که اگر روشن شوند، بسیار به رخشانی و شفافیت موضع اسلام در برابر عدل کمک خواهد کرد: آیا فقر در جامعه، مساله طبیعی است، یا زاییده بیعدالتیها؟
تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه
پینوشتها:
1. «تاریخ الامم و الملوک»، ابن جریر طبری، 4/57، مطبعه الاستقامه، قاهره.
2.«بیستگفتار»، شهید مطهری/27 32، صدرا.
3. «سیری در سیره ائمه»، شهید مطهری/261، صدرا.
4. همان.