تبیان، دستیار زندگی
دانش و آگاهی،تعهدآفرین است و کارها و مسؤولیتهایی بردوش دانایان می‏نهد که ناآگاهان و بی‏خبران تاب پذیرش آن را ندارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روحانیت و پاسداری از عدالت اجتماعی
1h-'fj*

دانش و آگاهی،تعهدآفرین است و کارها و مسؤولیتهایی بردوش دانایان می‏نهد که ناآگاهان و بی‏خبران تاب پذیرش آن را ندارند.

دانش، چراغی است روشنگر که تاریکیها را می‏زداید، نقطه‏های کور و پنهان را نشان می‏دهد و راه را از بیراهه سوا می‏کند. در میان کاروان، آن که چشمانی دورنگر دارد و پیچ وخمها و منزلگاهها را بیش از دیگران می‏شناسد، در هدایت و دورداشت رهروان از خطرها، مسؤولیتی غیردرخور مقایسه با دیگران دارد.

اسلام‏شناس و آن که به معروف و منکر و صلاح و فساد انسان و جامعه داناست و به خطرها و قرقگاههای مسیر بشریت آگاه است، بیش از ناآگاهان در برابر مردم پاسخ گوست; کدامین گذرگاه، کاروان بشری را به سرچشمه نجات رهنمون ساخته و کدامین رفتار راه به باتلاق و تباهی خواهد برد.

عالمان دین، ادامه دهندگان خط پیامبرانند; چه میراث جاودان آنان در نزد علماست و هرکس از دانشمندان از این بازمانده، بهره بیش‏تری برده باشد، به پیام‏آوران نزدیک‏تر و بر دوش، وظیفه‏ای فزون‏تر دارند.

علی(ع) می‏فرماید:

«ان اولی الناس بالانبیاء اعلمهم بما جاؤا به. (1) ثم یتلوا هذه الآیه: ان اولی الناس بابراهیم الذین اتبعوه و هذا النبی.» (2)

سزاوارترین مردم به جانشینی پیامبران، آگاه‏ترین مردم به پیام آنان است. سپس علی(ع) این آیه را می‏خواند: سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او، و این پیامبر، پیروی کردند.

از رسالتهای بنیادین پیامبران، گستراندن عدالت اجتماعی است. این وظیفه مهم را باید سزاوارترین مردم به جانشینی آنان، به انجام رسانند که همانا علما باشند.

علما، کیانند و چه ویژگیهایی دارند که می‏توانند جانشین پیامبران باشند و پرچم و رایت این وظیفه مهم و رسالت‏بزرگ را، بر دوش کشند؟

رایت‏بانان این رسالت‏بزرگ، باید ویژگیهایی داشته باشند و پیامبرانه به تلاش برخیزند و گذرگاه‏ها و گردنه‏های دشوارگذری را پشت‏سر بگذارند، تا بتوانند به این هدف والا و زیبا دست‏یابند:

1. خودسازی

2. بصیرت در دین .

3. تفسیر مفاهیم: تفسیر مفهوم عدالت و تفسیر قضا و قدر.

4. تلاش در راه گسترش عدالت اجتماعی.

5. تلاش برای تشکیل نظام اسلامی.

6.پاسداری از عدالت در نظام اسلامی.

خودسازی

آن که در پی گستراندن عدالت و داد است، خود بایستی دادور باشد و درستی و راستی و نیک‏رفتاری در همه زوایای زندگی و خلق و خویش نمایان.

و به واقع، الگویی کوچک از آرمانهای خود را در زندگی شخصی جلوه‏گر باشد علی(ع) در وصف دوست‏داشتنی‏ترین بندگان خدا که درد دین دارد و هماره در راه اصلاح خود و جامعه سراز پا نمی‏شناسد، می‏فرماید:

«قد الزم نفسه العدل. فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه. یصف الحق و یعمل به. لاتدع للخیر غایة الا امها ولا مظنة الا قصدها.» (3)

داد را بر خود گماشته و نخستین نشانه آن، این که هوی‏وهوس را از دل برداشته.حق را ستاید و کار بندد و کار نیکی نیست که ناکرده گذاشته، و در جایی گمان فایدتی نبرده، جز که به رسیدن بدان گماشته.

در قرآن و سنت، مدعیان بی‏عمل به سختی نکوهش شده‏اند.

امام صادق می‏فرماید:

«ان اعظم الناس حسرة یوم القیامه من وصف عدلا ثم یخالفه الی غیره.» (4) شدیدترین عذابها و بیش‏ترین افسوسها در رستاخیر، از آن کسانی است که از خوبیهای دادورزی سخن می‏گویند، ولی بیدادگرند.

اینان، یا خود اهل سیاست‏اند و در هرم قدرت جای دارند و از خوبیهای دادورزی سخن می‏گویند، ولی خود بیدادگرند، یا نه، از حکومت‏گران نیستند و از خوبیهای دادورزی سخن می‏گویند، اما خود، نه داد را بر خود گماشته و هوی و هوس را از دل برداشته و نه با دیگران به داد رفتار می‏کنند. بر سفره رنگین می‏نشینند، در ناز و نعمت‏به سر می‏برند، ولی پیرامونیان و همسایگان آنان، در فقر و فاقه‏اند.

این که خود در زندگی چنین بیدادگرست، در نبرد داد و بیداد، تسلیم بیداد می‏شود، با پیدا شدن آب ونان و نامی در اردوگاه ستم برای او، به آن جا می‏پیوندد.

«از عبدالرحمن‏بن سلمی، از قراء بزرگ کوفه، پرسیده شد: به خدا، چرا از علی(ع) رو گردان شدی؟

آیا از زمانی که علی در تقسیم اموال کوفه، سهمی ویژه به تو و خاندانت نداد، از او جدا نشدی؟

وی پاسخ داد: حال که به خدا سوگند دادی، آری.» (5)

پیامبر(ص) درستی و راستی و حق‏مداری و دادورزی را در تمام زوایای زندگی و خلق‏وخوی خویش نمایانده بود و داد را بر خود گماشته و هوی‏وهوس را از دل برداشته بود که چنان کاخ بلندی از داد بنا کرد و جهانی را به شگفتی واداشت و دین خود را تا دوردست‏ترین نقاط جهان، به اعماق قلبها، نفوذ داد.

او، نه تنها که در برداشت از بیت‏المال، خود را بسان یکی از رعایا و پیروان می‏دید، در کار نیز همین روش عادلانه را داشت. در سال پنجم هجری که شهر مدینه به محاصره دشمن درآمد، پیامبر(ص) با رایزنی با یاران، پیشنهاد سلمان را در کندن خندق به پیرامون مدینه پذیرفت و دست‏به کار شد و کندن خندق را بین مردم مدینه و قبیله‏ها و گروهها تقسیم کرد. در این تقسیم، خود نیز سهمی برداشت و چون دیگران، زمین را حفر می‏کرد و خاک آن را بر دوش می‏کشید:

«فلما نظر الناس الی رسول‏الله یحفر، اجتهدوا فی الحفر و نقلوا التراب.» (6) مردم، چون پیامبر را دیدند حفر می‏کند، بر تلاش خود در کندن و بردن خاک افزودند.

 این، یعنی داد را بر خود گماشتن و هوی‏وهوس را از دل برداشتن.

این، یعنی هماهنگی و همسویی گفتار و رفتار و هماهنگ بودن ظاهر و باطن، خلوت، جلوت و...

این بود که سخن آن بزرگوار اثر می‏گذاشت و دلها را دگرگون می‏کرد و انسانها را می‏ساخت و می‏پرداخت.

اگر سخن با عمل هماهنگ نباشد، سخن در فضا گم می‏شود.این عمل است که سخن را ماندگار می‏کند و اثر می‏گذارد.

رئیس قبیله بنی‏طی، عدی‏بن حاتم، به مدینه می‏آید تا درباره مرد شگفت‏انگیز تاریخ بشر و دین و آیین نو، به کندوکاو بپردازد و آنچه را از این سوی و از آن سوی شنیده بود، خود از نزدیک ببیند. صحنه‏های شگفتی را می‏بیند که حکایت از آن دارد که پیامبر داد را، پیش از این که در جامعه پیاده کند، در خود پیاده کرده بود و با این انقلاب بزرگ، چنان شخصیتی از خود ساخته بود، که هر بیننده‏ای را واله و شیدای خود می‏کرد و برابر آن همه بزرگی و جلال، سر به تعظیم فرود می‏آورد.

در وجود عدی‏بن حاتم، با دیدن رفتار پیامبر(ص) چنین انقلابی رخ داد و او در برابر بزرگی پیامبر(ص) سر تعظیم فرود آورد و به دین او، گردن نهاد:

«پیامبر از مسجد به سوی خانه به راه افتاد. در این هنگام پیرزنی به پیامبر(ص) رسید و او را نگهداشت. مدت طولانی با پیامبر(ص) درددل کرد و از نیاز خود با او سخن گفت. پیش خود گفتم: این مرد، پادشاه نیست، پیامبر خداست.» (7)

علی(ع) نیز عدالت را بر وجود خویش حاکم کرده بود، تا توانست رایت آن را در جامعه برافرازد.

علی(ع) چنان سخت‏بر خود می‏گرفت که از سهم خود از بیت‏المال که به دست‏خود او به طور عادلانه تقسیم شده بود، استفاده نمی‏کرد و به کم‏تر از آنچه سهم می‏برد، قناعت می‏ورزید و باقی را در بین فاقه‏مندان تقسیم می‏کرد. این روش، گاه مورد اعتراض یاران قرار می‏گرفت.

حضرت در پاسخ فرمود:

«ان الله جعلنی اماما لخلقه.ففرض علی التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی کضعفاء الناس کی یقتدی الفقیر بفقری ولا یطغی الغنی غناه.» (8) خداوند، مرا پیشوای بندگانش قرار داده است. بر من واجب است درباره خودم و آب و نانم، اندازه نگهدارم و چونان ناتوانان زندگی کنم که تهی‏دستان به من بنگرند و بی‏نیازی دارایان را به سرکشی واندارد .

پس عدالت، با شعار پا نمی‏گیرد و بر زندگی مردم پرتو نمی‏افکند. باید فریادگر عدالت و مجری آن، خود، نخستین فرد باشد که در کوره عدالت آبدیده می‏شود. بدون این آبدیدگی، هر نوع شعاری درباره عدالت، ره به جایی نخواهد برد.

این بحث با عنوان بصیرت در دین ادامه می یابد
تنظیم برای تبیان حسن رضایی


منبع مجله حوزه حوزه : شماره 99

پی‏نوشتها:

1. «کنزالعمال‏»، علاءالدین هندی، ج‏1/379، مؤسسه الرساله. این جمله در نهج‏البلاغه، کلمه قصار 96، با اندک تفاوت، آمده است.

2. سوره «آل‏عمران‏»، آیه 68.

3. «نهج‏البلاغه‏»، تصحیح صبحی صالح، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه‏87.

4. «وسائل الشیعه‏»، شیخ حر عاملی، ج‏11/335، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

5. «بحارالانوار»، علامه مجلسی، ج‏34/296، وزارت ارشاد.

6. همان، ج‏20/218، مؤسسه الوفاء، بیروت.

7. «السیرة النبویه‏»، ابن‏کثیر، ج‏4/125، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

8. «اصول کافی‏»، محمد بن یعقوب کلینی، ج‏1/410، دارالتعارف.