تبیان، دستیار زندگی
در یکی از روزهای گرم تابستان جوجه کلاغ کوچولویی کنار برکه نشسته بود و خودش را در آب نگاه میکرد. کمی آن طرفتر پرندهای زیبا که صدای بسیار قشنگی داشت، برای آب دادن به جوجههایش آمد. جوجه کلاغ که خودش را در آب میدید،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوجه کلاغ آزاد
جوجه کلاغ آزاد

در یکی از روزهای گرم تابستان جوجه کلاغ کوچولویی کنار برکه نشسته بود و خودش را در آب نگاه میکرد. کمی آن طرفتر پرندهای زیبا که صدای بسیار قشنگی داشت، برای آب دادن به جوجههایش آمد.

جوجه کلاغ که خودش را در آب میدید، متوجه تفاوت خودش با آنها شد، پیش مادرش برگشت و گفت: «من نمیخواهم یه کلاغ باشم. دلم میخواهد مثل اون پرندهها قشنگ و رنگارنگ باشم. ببینید چه زیبا هستند؛ با چه صدایی آواز میخوانند... شما تا حالا برای من آواز نخواندهاید. میشود برای من آواز بخوانی؟!»

مامان کلاغهی بیچاره صدایش مثل صدای همهی کلاغهای دیگر برای آواز خواندن خوب  نبود. اما اصلا دلش نمیخواست که این را به کلاغ کوچولو بگوید.

مامان کلاغه نمیدانست باید چه جوابی به جوجه کلاغ بدهد.

ناگهان فکری به خاطرش رسید و گفت: «بهتر است پیش جغد دانا بروم و از او کمک بگیرم.» اما جغد دانا بعد از شنیدن حرفهای مامان کلاغه، گفت: «جواب این سوال را بهتر است طوطی بگوید!!» آن وقت جوجه کلاغه به همراه مادرش پیش طوطی رفتند. طوطی که کمی غمگین به نظر میرسید به آنها گفت: «دیروز چند تا انسان از کنار برکه رد میشدند که ناگهان من و جوجهام را دیدند. من زود پرواز کردم و خودم را نجات دادم؛ ولی جوجهی من تو تلهی آنها افتاد.

متاسفانه بیشتر ما طوطی به خاطر داشتن پرهای رنگارنگ و زبان سخنگو، تو قفس انسانها زندگی میکنیم... جوجه کلاغ که حرفهای طوطی را شنید، به مادرش گفت: «چه خوبه کنار شما هستم. من از این که جوجه کلاغ سیاه و آزادم خیلی خوشحالم!!»

جوجه کلاغ آزاد

الهام شهرابی

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

******************************

مطالب مرتبط

د مثل دارکوب

آقای زون به گل ها سلام می کند

آرام و آهسته در یک راه راست

فیل کوچولوی بادکنکی

باغ سیب

کمی فکر کن

رنگ گل‏های آفتاب‏گردان

عجیب ترین هدیه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.