تبیان، دستیار زندگی
قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى یهود از نزول سكینه خویش در تابوت بنى اسرائیل به صورت نشانه پادشاهى او یاد مى‌كند: «إِنَّ ءایَةَ مُلكِه أَن یَأتِیَكُم التّابُوتُ فِیه سَكینَةٌ مِن رَّبِّكُم». (بقره/ 2، 248)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تابوت آرامش بخش!

واژه "سکینه"از ریشه «سكن» به معناى استقرار و ثبات در برابر حركت است[1] و به آرامش روان آدمى و رفع نگرانى، اضطراب و تشویش از او رهنمون مى‌شود.[2]

واژه سكینه، شش بار در قرآن به كار رفته است و برخى از اشتقاقات آن نیز معناى آرامش را در خود دارد.

جرجانى در تعریف اصطلاحى سكینه مى‌گوید: نورى در قلب انسان است كه در مواجهه با امور غیبى، به انسان ثبات و آرامش مى‌بخشد.[3] ابن قیّم از آن به صورت موهبتى غیر اكتسابى از جانب خداوند به بندگان ویژه‌اش هنگام نگرانى و هراس دل‌هایشان یاد مى‌كند كه تقویت ایمان و افزایش یقین و ثبات نظر را درپى دارد.[4]

برخى نیز سكینه را همان نیروى عقل دانسته‌اند.[5]

علاّمه طباطبایى، سكینه را حالتى الهى و نوع ویژه‌اى از آرامش مى‌شمرد كه فقط بر دل‌هاى پاك و جان‌هاى پرهیزگار فرود آمده و همواره تثبیت ایمان و افزایش روح تقوا را در پى داشته است و در نتیجه فقط به افراد ویژه‌اى در مراحل بالاى ایمان اختصاص دارد.

خواجه عبدالله انصارى با اختصاص بابى در منازل السائرین به تبیین مراتب و مقامات سكینه پرداخته است.[6]

تابوت

قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى یهود از نزول سكینه خویش در تابوت بنى اسرائیل به صورت نشانه پادشاهى او یاد مى‌كند: «إِنَّ ءایَةَ مُلكِه أَن یَأتِیَكُم التّابُوتُ فِیه سَكینَةٌ مِن رَّبِّكُم». (بقره/ 2، 248)

مفسّران در تفسیر این آیه، آراى گوناگونى را بیان كرده‌اند[7] كه بسیارى از آن‌ها جنبه افسانه‌اى دارد.[8]

طبرسى به تفسیرى معقول از سكینه گراییده، آن را نوعى آرامش روحى و روانى مى‌شمرد كه با مشاهده آن تابوت، دل‌هاى بنى اسرائیل را در بر مى‌گرفت.[9]

علاّمه طباطبایى پس از نقل برخى از آن اقوال، آن‌ها را قابل تأویل شمرده، منظور از سكینه را در این آیه، روحى الهى مى‌داند كه به قلب انسان، آرامش و به جان آدمى، استقرار و ثبات مى‌بخشد. این روح الهى، مرتبه‌اى از كمالات نفس انسانى و جلوه‌اى از روح ایمان است؛[10] از این روى خداوند در دیگر آیات، از سكینه به روح تعبیر كرده است: «أُولـلـِكَ كَتَبَ فِى قُلوبِهِمُ الإیمنَ و أیَّدَهُم بِرُوح مِنه». (مجادله/58‌، 22)[11]

این تفسیر در برخى از روایات امامان معصوم(علیهم السلام)به چشم مى‌خورد؛[12]

برخى مفسّران معاصر بر اساس تحلیل پیش‌گفته به تأویل این دسته از روایات پرداخته‌اند.[13]

علاّمه طباطبایى، تفسیر مورد نظر خویش را در ذیل دیگر آیات سكینه نیز به گونه‌اى دیگر بیان مى‌كند.

در این سرى آیات، از نزول سكینه الهى بر قلب پیامبر و مؤمنان هنگام سختى و دشوارى‌هاى تبلیغ دین یاد شده است:«هُوَ الّذِى أَنزَلَ السَّكِینةَ فِى قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادُوا ایمناً مَعَ إِیمَـنِهِم...» . (فتح/‌48،4) هر انسانى در زندگى به نیرویى روحى و روانى براى حركت و فعّالیّت‌هاى خویش نیازمند است.

خداوند به جاى نیروى نخوت و تعصّب جاهلى، مؤمنان را از نیروى آرامش خویش برخوردار ساخته كه تقواى روح و روان از پیامدهاى آن است:«إذ جَعَلَ الّذِینَ كَفَروُا فِى قُلوبِهمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجهِلیَّةِ فَأنزَلَ‌اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلى رَسولِهوعَلَى‌المُؤمِنینَ وأَلزمَهُم كَلِمةَ التَّقوى...‌.» (فتح/48،26) سكینه الهى در ماجراى هجرت پیامبر از مكّه هنگام پناه بردن به غارى در اطراف شهر، بر قلب پیامبر فرود آمده ولشكریان غیبى خدا به یارى او برخاستند و بدین وسیله، سرانجام،كلمه‌ایمان‌بركلمه كفر پیروز شد. «إِلاَّ تَنصُروهُ فَقَدنَصَرَه‌اللّهُ إذ أَخرَجَهُ الَّذینَ كَفرُوا... إِذ یَقُولُ‌لِصحِبِه لاتَحزَن إِنَّ‌اللّهَ مَعَنا فأنزل اللّه سَكِینتَهُ عَلَیه وأَیَّدَه‌بِجُنودلَّم تَرَوها وجَعَلَ كَلِمةَ الّذِینَ كَفرُواالسُّفلى و كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ العُلیَا...‌.» (توبه/9،40)[14]

در صلح حدیبیه نیز كه مسلمانان بدون سلاح و تجهیزات به امید زیارت خانه خدا به سوى مكّه روان شده بودند، ناگاه امید خود را برباد رفته دیدند و افزون بر احساس خطر جانى، درباره درستى وعده‌هاى پیامبر نیز در دل‌هاى برخى از ایشان تردید پدید آمد. در این هنگام، پیامبر براى ایجاد هم‌گرایى میان مسلمانان و تقویت روحیّه آن‌ها دستور داد همگى زیر درختى با ایشان بیعت كنند. مؤمنان از این فرمان پیامبر اطاعت كردند؛ آن‌گاه خداوند، آرامشى را از جانب خویش بر قلب ایشان نازل كرد و بدین وسیله، پیروزى نزدیكى (فتح خیبر یا فتح مكّه) را برایشان به ارمغان آورد: «لَقَد رَضِىَ اللّهُ عَنِ المُؤمنینَ إذ یُبایِعونَك تَحتَ الشَّجَرةِ فَعَلمَ ما فِى قُلوُبِهِم فَأنزَلَ السَّكینَةَ عَلَیهِم و أثبهُم فَتحاً قَریباً.» (فتح/48،18)[15]

قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى یهود از نزول سكینه خویش در تابوت بنى اسرائیل به صورت نشانه پادشاهى او یاد مى‌كند

خداوند در جنگ حنین نیز همانند بسیارى دیگر از موقعیّت‌هاى دشوار صدر اسلام هنگام فرار مسلمانان، سكینه خویش را بر پیامبر و مؤمنان فرو فرستاد و نیروهایى غیبى را به یارى ایشان بر انگیخت و بدین وسیله، كافران را با وجود فراوانى تعدادشان به شكست كشاند: «لَقَد نَصَرَكُم اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثیرة و یَومَ حُنین إِذ أعجَبتكُم كَثرتُكُم فَلَم تُغنِ عَنكُم شَیئاً و ضاقَت عَلَیكُمُ الأرضُ بِما رَحُبَت ثُمّ وَلّیتُم مُدبِرِینَ * ثُمّ أنزَلَ اللّهُ سَكینتَهُ عَلى رَسولِه و عَلى‌المُؤمِنینَ و أنزَل جُنوداً لَم تَروهَا...‌.» (توبه/9،25 و 26)[16]

انتساب سكینه در آیات متعدّدى به خداوند و پیوند آن با ایمان و تقوا در این آیات، نشان دهنده معناى خاصّى از این اصطلاح قرآنى است. علاّمه طباطبایى با توجّه به این نكته، سكینه را حالتى الهى و نوع ویژه‌اى از آرامش مى‌شمرد كه فقط بر دل‌هاى پاك و جان‌هاى پرهیزگار فرود آمده و همواره تثبیت ایمان و افزایش روح تقوا را در پى داشته است و در نتیجه فقط به افراد ویژه‌اى در مراحل بالاى ایمان اختصاص دارد.[17]

___________________

[1] العین، ص‌382؛ مفردات، ص‌417؛ التحقیق، ج‌5‌، ص‌163. «سَكَن».

[2] لسان العرب، ج‌6‌، ص‌312؛ معجم الفروق، ص‌280؛ المیزان، ج‌2، ص‌289.

[3] التعریفات، ص‌159.

[4] مدارج السالكین، ج‌2، ص‌523 و 524‌.

[5] مفردات، ص‌417. «سكن».

[6] منازل السائرین، ج 1، ص 83 ـ 85.

[7] قرطبى، ج‌3، ص‌162؛ وجوه القرآن، ص‌130؛ الوجوه و النظائر، ج1، ص‌451.

[8] مفردات، 417.

[9] مجمع البیان، ج‌2، ص‌614‌.

[10] المیزان، ج‌2، ص‌289.

[11] همان، ص‌290.

[12] الكافى، ج2، ص‌15؛ البرهان، ج1، ص‌509‌؛ بحارالانوار، ج‌66‌، ص177 و 178.

[13] الفرقان، ج‌2، ص‌169 و 170.

[14] نمونه، ج‌7، ص‌419 ـ 422.

[15] قرطبى، ج‌16، ص‌181 ـ 183؛ مدارج السالكین، ج‌3، ص‌524‌.

[16] المیزان، ج‌9، ص‌222 ـ 227.

[17] همان، ص‌224 ـ 229.


تنظیم برای تبیان: شکوری