تبیان، دستیار زندگی
شاید بی پولی توقع تماشاگران مشتاق فیلم بوتیک را برآورده نکند، شاید منحنی فیلم ضربان همسانی را به نمایش نگذارد، شاید نقاط عطف فیلم در طول فیلم کارساز نبوده باشد. تنها در بی پولی باید نگران بیکاری ایرج و غرور خودشیفته او بود. بد هم نیست اما ممکن است در یک ف
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غرور اول شخص خودشیفته

بهرام رادان

گفت وگو با محمدهادی مقدم دوست یکی از دو فیلمنامه نویس «بی پولی»

شاید بی پولی توقع تماشاگران مشتاق فیلم بوتیک را برآورده نکند، شاید منحنی فیلم ضربان همسانی را به نمایش نگذارد، شاید نقاط عطف فیلم در طول فیلم کارساز نبوده باشد. تنها در بی پولی باید نگران بیکاری ایرج و غرور خودشیفته او بود. بد هم نیست اما ممکن است در یک فیلمنامه شخصیت محور حتی جواب ندهد... اگر بی پولی را از جهاتی شبیه بوتیک بدانیم البته برخلاف ظاهرش (کمدی موقعیت) فیلم تلخی است اما اگر نخواهیم این دو را مقایسه کنیم باید بگوییم بی پولی یک سر و گردن از فیلم های در حال اکران بالاتر است. حداقل تکلیفش با خودش در زمینه کمدی موقعیت مشخص است که این هم حسن خوبی است. اما دارای نقاط ضعفی است. هر چند که مقدم دوست همکار فیلمنامه نویس حمید نعمت الله معتقد است آنقدر ضعف ها کوچک است که بی انصافی است بخواهیم آن را بیان کنیم.

---

-سوال های زیادی می توان درباره بی پولی مطرح کرد اینکه براساس فیلمنامه این فیلم اگر بیکاری عامل اصلی بی پولی ایرج است تا چه میزان در فیلم به بیکاری ایرج پرداخته شده است؟ و اینکه اگر نقطه عطف اولیه (10 دقیقه اول) فیلمنامه شما با بروز اختلاف ایرج در محل کارش گشوده می شود، می خواهم درباره منحنی فیلمنامه این فیلم سوال کنم. هر کدام را می خواهید اول توضیح دهید.

نگاه ما به ایرج نگاه انسان شناسانه است. بی پولی لایه های اجتماعی دارد ولی اولویت اصلی خودش و همین طور تحلیل جامعه شناسانه اش پدیده بیکاری نیست. اولویت اصلی آن تحلیل انسان شناسانه آدم اهل تفاخری است که عمداً سر خودش بلا می آورد و اوضاع خودش را بدتر می کند.

بیکاری ایرج خیلی زود اتفاق می افتد، تا فرصت بیشتری را به دوران بی پولی این آدم اختصاص دهیم. بیکاری ایستگاه اول نیست، بی پولی هم ایستگاه آخر نیست. در واقع شاید قبل از بیکاری بی تدبیری دلیل اصلی باشد بعد بی پولی و مجدداً بی تدبیری. آنچه ابتدا و انتهای این مسیر مشترک است، بی تدبیری است و این به خود ایرج مربوط می شود. تمام مشکلات ایرج مربوط به خودش و غرورش است. نمره یی که او به خودش می دهد براساس ارزش گذاری های مادی است. همین مانع می شود او کار پیدا نکند یا تن به انجام هر کاری ندهد. مثلاً او نمی تواند به دنبال دستفروشی برود، دروغ می گوید و اوضاع خودش را پیچیده تر می کند. جدا از اینکه بخواهیم بگوییم بیکاری علت اصلی است یا بی پولی، بی تدبیری علت اصلی است. ممکن است سهم بی تدبیری در بیکاری کمتر باشد ولی برای ایجاد بی پولی، خود بی تدبیری بیشتر موثر است.

-اصلاً چه بیکاری در بی پولی موثر باشد چه بی پولی در بیکاری، آنچه بیشتر اهمیت دارد این است که در فیلم داستانی شخصیت محور قصه یی که در 10 دقیقه اول گشوده می شود نیاز به اهرم های بالابر بیشتری دارد.

بله... موافقم.

-شاید به همین خاطر است که در یک سوم اولیه فیلمنامه، فیلم کمی افت می کند یا دقیقاً از جایی که ایرج در خانه متاهلی دوستانش گرد هم جمع می شوند، این افت به اوج خودش می رسد.

قصه هایی که شکل کاملاً داستانی دارند و با طرح و توطئه همراه هستند، نیاز به نقطه عطف های بیشتری برای شارژ مجدد قصه دارند.

-اما این فیلمنامه هم شکل فیلم های کاملاً داستانی را ندارد.

بله، جنس این فیلمنامه شکل فیلمنامه های کاملاً داستانی نیست که شخصیت های مثبت و منفی داشته باشد یا قصه توسط دانای کل روایت شود. بی پولی قصه سوم شخصی است که تنها یک آدم را روایت می کند. قصه های سوم شخص نیز عناصر کشش خودشان را دارند و این طور نیست که عناصر کشش تنها در قصه هایی باشد که ریشه های داستانی دارند. در قصه های سوم شخصی که درباره یک آدم حرف می زند عناصر کشش هم هست اما لزوماً ایجاد گره افکنی ها، غافلگیری ها یا نقطه عطف ها نیست. عناصر ثابت کشش را تنها می توانیم در قصه های طرح و توطئه دار ببینیم. این فیلمنامه می تواند به یکی از وضعیت های نمایشی اشاره کند که سعی دارد دورانی از زندگی یک آدم را نشان دهد. نمونه بارز آن دکتر ژیواگو است که دوران طولانی از زندگی یک آدم را ترسیم می کند. تنها کاری که ما کردیم این است که مقطع طولانی زندگی ایرج را کوتاه تر کردیم.

لیلا حاتمی

-با این حساب خود سوژه این گونه روایت را به شما نشان داد، یا شما این روایت را انتخاب کردید؟

بله ما خودمان این شکل روایت را انتخاب کردیم و در واقع خود سوژه به ما می گفت که چنین روایتی را برای آن درنظر بگیریم. می خواستیم موقعیت این آدم را با مشخصات خودش تحلیل کنیم.

-پس چرا به بیکاری خود ایرج کمتر پرداختید؟ ما بی توجهی او به همسرش (شکوه) یا غرور زیاد این آدم را می بینیم اما خود بیکاری را کمتر.

این نگاه را ما عمداً انتخاب کردیم.

-به همین دلیل است که می توان گفت فیلمنامه شما لحن بینابینی دارد؟اینکه در فیلمنامه طوری به قول خودتان جنبه های انسان شناسانه و جامعه شناسانه ایرج را در هم ادغام کردید که انگار خواستید از زیر بار نظرات انتقادآمیز شانه خالی کنید. درباره بیکاری ایرج می گفتید؟

نگاه ما به ایرج نگاه انسان شناسانه است. بی پولی لایه های اجتماعی دارد ولی اولویت اصلی خودش و همین طور تحلیل جامعه شناسانه اش پدیده بیکاری نیست. اولویت اصلی آن تحلیل انسان شناسانه آدم اهل تفاخری است که عمداً سر خودش بلا می آورد و اوضاع خودش را بدتر می کند.

-اگر بخواهیم در تکمیل سوال قبلی یعنی لحن بینابینی و تناقض آمیز فیلم مثالی بزنم این است که چه لزومی داشته تمام صحنه های سیب زمینی پاک کردن و نجات غریق شدن ایرج در یک سکانس داخل اتوبوس اتفاق بیفتد؟

زمانی هست که تماشاگر می پرسد چرا ایرج دنبال کار نمی رود. ما ضمن اینکه با فلاش بک می خواهیم نشان دهیم او سراغ کار رفته است، تلاش او را نشان می دهیم.

-اصلاً چرا در آن مقطع کوتاه و به این سرعت؟

آن صحنه ها ناظر بر این است که ایرج توان انجام هر کاری را ندارد. اگر سیب زمینی پاک کند، پوست دستش خراب می شود و... درست است که شخصیت انسان شناسانه و جامعه شناسانه را نمی توان از همدیگر جدا کرد ولی وقتی تصمیم داریم به تحلیل شخصیت خود ایرج بپردازیم، طبیعتاً آن لایه ضخیم تر و پرحجم تر است.

-یعنی فیلمنامه خودتان را براساس شخصیت ایرج نوشتید؟

بله منحنی قصه ما براساس فراز و فرودهای یک آدم مغرور و متکبر و ازخودراضی است که در بی پولی به سر می برد. فیلمنامه هایی که براساس شخصیت ها ساخته می شود منحنی های خاص خودش را دارد و ممکن است در دقایق متفاوت فیلم نقاط اوج مختلف داشته باشد.

-اگر می پرسم که منحنی فیلم شما چگونه است به این معنی نیست که بی پولی دارای منحنی های زیادی نیست بلکه این فراز و فرودها مثلاً در سکانس اتوبوس یا خانه متاهلی ماسکه شده است.

خانه متاهلی آن بخش از واقعیت زندگی ایرج است که با آن تغییر می کند.

-اما باید این تغییرات به شکلی باشد که در خدمت کشش و جذابیت فیلم باشد یا حداقل باعث ایجاد منحنی های یکسان نشود.

پایه قصه های شخصیت پردازانه، خود شخصیت است. یعنی اولین کار فیلمنامه نویس این است که با خود می گوید من فیلمنامه یی می نویسم و کاری به جذابیت آن ندارم. در این صورت کلی متریال خواهیم داشت که باید از آنها استفاده کنیم. جذابیت در فیلمنامه های سوم شخص این است که آن آدم را بشناسیم و فکر نکنیم که می خواهیم فیلمنامه بنویسیم. در این کارها جذابیت فرمول های مشخصی ندارد. حالا بعد از آنکه آن آدم را شناختیم درباره جذابیت آن هم بحث می کنیم.

حبیب رضایی

-چگونه با حمید نعمت الله برای نوشتن فیلمنامه به هماهنگی رسیدید، ایده آن از کجا آمد؟

ما می نشستیم درباره ایرج حرف می زدیم. مثل کاری که همه ما درباره یک آدم به خصوص با دوست مان صحبت می کنیم و از نقاط قوت و ضعف آن آدم می گوییم. به این شکل مشخص نیست که چه چیزهایی را من در فیلمنامه مطرح کردم و چه چیزهایی را آقای نعمت الله.

-می خواستم این سوال را در پایان بپرسم، اما حس می کنم باید الان بپرسم، نظر شما درباره کارگردانی بی پولی چیست؟

درباره کارگردانی نیز همین طور، بعضی فیلمنامه ها وقتی به خانه شوهر می روند بدبخت می شوند. یا باید آنها را شوهر ندهیم یا اینکه یک شوهر خوب برای آنها انتخاب کنیم یا با آدم آشنا ازدواج کنند. مدل فیلمسازی حمید نعمت الله مثل ازدواج های فامیلی مطمئن است. خودش روزنامه نگار بوده و دائماً ذهنش درباره شخصیت فیلم در حال فعالیت است. قبل از اینکه از من دعوت به همکاری کند شخصیت ایرج را براساس شخصیت یکی از دوستانش پیدا کرده بود. من تنها همکار او بودم و به دعوت ایشان این کار را شروع کردم.

-یعنی الان هم شرط انصاف نیست که نظرتان را صادقانه درباره بی پولی بگویید؟

بی پولی آن موردی نیست که بخواهم درباره اش انتقاد کنم. واقعیت این است که اگر مورد کوچکی هم باشد، مطرح کردنش بی انصافی است. کما اینکه من آنقدر از این مدل کارگردانی اشباع شده ام، که نظری منفی درباره آن ندارم.

-در میان صحبت هایتان از شیوه های بازی گرفتن یا شگردهای حرفه یی نعمت الله درباره این فیلم گفتید، آیا شکلی از کمدی موقعیت در این فیلم نیز در زمان کارگردانی کار شکل گرفته است؟

کمدی موقعیتی آن زمان هایی که نوشته بودیم در آمده است. مثل ساختمانی که قبل از ساخت، نقشه آن را می کشید اما همه آن از روی نقشه ساخته نمی شود. مثلاً صحنه یی که ایرج پول ها را از جیب کتش پیدا می کند و در آن زمان زن همسایه نیز خواسته طلاهای شکوه را برای عروسی بگیرد... مثلاً لحن شکوه در آن صحنه که به ایرج می گوید «گم نمی کنم» درونمایه حسی دارد که از شناخت شکوه حاصل می شود یا صحنه یی که شکوه نگران کم محلی های ایرج است و از داخل آیفون با او صحبت می کند و می گوید؛ «اگر کاری داشتی من خونه ام.» استفاده از لنز واید در آن صحنه از آیفون حاصل کارگردانی کار است. خب چرا من باید ناراضی باشم؟،

-این نظر شماست، آیا لوکس بودن خانه ایرج هم به خاطر غرور خود ایرج بوده یا نه؛ در فیلمنامه مطرح شده بود؟

ما در فیلمنامه نوشته بودیم که خانه مجلل و لوکس داشته باشد اما ریزه کاری هایی مثل اینکه شاهرخ عکسش را تکان بدهد، زمان کارگردانی به وجود آمده است. می خواستم درباره کمدی موقعیت هم چیزی بگویم، شاید اگر اسم فیلم را هم طنز بگذاریم دقیق نباشد. شما کمک کنید اسمی روی این فیلمنامه ها بگذاریم که واقعیت دارند و موقعیت های خنده دار و گریه دار نیز در آنها هست. فکر کنم مثلاً تلخ و شیرین بهتر باشد. نعمت الله فیلمی ساخت به اسم بوتیک و موضوع تلخی داشت؛ دختری فرار می کند. (بی پول شدن یک آدم سخت است اما فرار یک دختر تلخ است) در واقع موضوع ها به آدم می گویند که چگونه برخورد کند. دقیقاً مثل زندگی.

-مبنای انتخاب بازیگرها چگونه است؟ احتمالاً اگر کسی غیر از بهرام رادان بود شاید نمی شد این گونه فیلمی را ساخت؟

مهم استیل و شکل و شمایل بازیگر است. در واقع کدهایی که فیلمنامه به شخصیت می دهد، مبنای انتخاب بازیگر است. به این نتیجه رسیدیم که اگر در فیلمنامه بخواهیم آدمی اهل تفاخر بسازیم باید آدمی خوش تیپ و زیبا را انتخاب کنیم چون آدم های خوشگل احتمال مغرور شدن شان بیشتر است. من و حمید نعمت الله تنها درباره دو شخصیت فیلمنامه نوشتیم و انتخاب بازیگرها با خود کارگردان بود.

-در پایان فیلم صحنه یی هست که شاهرخ جشن تولدی در خانه اش دارد، در آن صحنه دوربین مکث طولانی روی صورت ایرج و شکوه دارد، آن مکث طولانی چه کارکردی دارد؟

آن صحنه چند کارکرد دارد. اینکه می خواهیم نشان دهیم آدم هایی وجود دارند که حتی به دلیل مشکلات جسمانی از مرام و معرفت بالایی برخوردارند که آدم های دیگر برخوردار نیستند. ضمن اینکه صحنه سرگرم کننده و جذابی هم هست.

لیلا حاتمی در نمایی از بی پولی

-شاید آنقدرها هم سرگرم کننده نباشد، به دلیل طولانی بودن جذاب نیست، اما به خاطر تولد یا جشن شاد است. سوال دیگرم درباره شکوه است. شکوه در فیلمنامه به تحول شخصیتی دست پیدا می کند که از اواسط فیلم بروز پیدا می کند، درباره آن توضیح دهید.

خیلی ها که فیلم را دیدند گفتند شکوه خنگ است یا اصطلاحاً ببو است. به نظر من در آن مقطع نمی توان به شکوه گفت خنگ. او در دورانی است که به شوهرش اعتماد دارد و ذهن شکاکی ندارد، اما اتفاقاً بعداً باید از او خرده گرفت که چرا به شیوه بدی با ایرج صحبت می کند. مخاطب به این خاطر که ایرج (شوهر شکوه) آدم حقه بازی است این حس به او دست می دهد که شکوه خنگ است و چون مخاطب می داند که شوهرش حقه باز است او را چنین فرض می کند. در واقع مخاطب با استفاده از این داده ها درباره شکوه قضاوت می کند. به نظرم باید در پایان سوال شود که چرا شکوه آنقدر تند می رود؟،

-سوال آخرم درباره شخصیت های دیگر بی پولی مثل احمد رنجه، بهروز، پرویز و شاهرخ است. اینها هر کدام دارای پس زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی و... هستند، کمی درباره آ نها توضیح دهید.

واقعیت این است که ما این آدم ها را با همین مشخصات دیده بودیم و هنگام نگارش فیلمنامه آنها را انتخاب کردیم و قصد نداشتیم تحلیل جامعه شناسی جامع و فراگیری از نسل یا یک دوران ارائه بدهیم. یعنی این اولویت اول ما نبود، تحلیل روانشناسی آدم ها و به خصوص ایرج را با قصد معین دنبال می کردیم اما دنبال ساختن یک منظومه یا یک رساله جامعه شناسانه نبودیم. غرض ما تولید یک اثر هنری بود. کسی که کار هنری می کند یا کسی که کار علمی جامعه شناسانه می کند مواد اولیه کارش واقعیت است. محصول یک کار هنری، هنر است و محصول یک کار جامعه شناسانه، علم است... ما واقعاً دنبال تولید علم نبودیم. ممکن است این دو گاهی با هم مخلوط شوند که گمان می کنم حاصل درهم شدن تعریف هاست.

منبع : اعتماد

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی