تبیان، دستیار زندگی
ایران مصاحبه از ایران : مهشید جوانبخش آدم گمنامی نیست ، حالا شاید شما تا به حال اسمش را نشنیده باشید ، اما واقعیت این است که او از سرشناسترین دختران ورزشکار ایران به حساب می آید. حکایت ورزشکار شدن و رسیدن او به سکوهای قهرمان...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خواهر زورو

مصاحبه با قهرمان شمشیر بازی دختران ایران


مصاحبه از ایران :
مهشید جوانبخش آدم گمنامی نیست ، حالا شاید شما تا به حال اسمش را نشنیده باشید ، اما واقعیت این است که او از سرشناسترین دختران ورزشکار ایران به حساب می آید.

حکایت ورزشکار شدن و رسیدن او به سکوهای قهرمانی ، از سال ها پیش یا دقیق تر بنویسیم، از روزهایی شروع شد که همراه خواهر و برادرهایش با چند جفت شمشیر اسباب بازی ، خانه را روی سرشان می گذاشتند.

« پدرم قبلاً شمشیرباز بود و حتی مربیگری هم کرده است . شاید به همین خاطر بورد که ما خیلی به این رشته علاقه مند شدیم و همیشه توی خانه مان شمشیرهای پلاستیکی پیدا می شد. »

نمی دانیم توی طالع اردیبهشت ماهی ها راجع به شمشیر و شمشیربازی چه نوشته شده . اما انگار سرنوشت مهشید کوچولو از همان روزهای اونل با این سلاح جذاب و وسوسه انگیز پیوند خورده بود . هر چند باید چند سالی دندان روی جگر می گذاشت و منتظر راه افتادن شمشیر بازی بانوان می ماند.

« خواهرم رشته تربیت بدنی می خواند . یک روز آمد و گفت قرار است این رشته برای خانم ها هم راه بیفتد وقتی قضیه را به پدرم گفتم ، خوشحال شد و تشویقم کرد که بروم و تمرین کنم از اواخر سال 73 شروع کردم به تمرین و سال بعد بود که در مسابقه های قهرمانی کشور به مقام دوم رسیدم . این روال ادامه داشت تا همین امسال که باز هم قهرمان کشور شدم. »

او از همان 16 سالگی که برای اولین بار پا به پیست شمشیربازی گذاشت تا امسال که یازدهمین سال حضور مداومش در این رشته را به پایان می برد، همیشه جزو بهترینها بوده ، یا روی سکوی اول ایستاده یا نایب قهرمان شده و یا نهایتاً به مقام سوم اکتفا کرده است و بارها هم عنوان تکنیکی ترین ورزشکار یا ستاره مسابقه ها را به خود اختصاص داده .

نمونه اش همین مسابقه های اخیر المپیاد دانشجویان دانشگاه آزاد که در اسلحه فلوره اول شد و در اسلحه اپه دوم می گوید: رشته تخصصی من اسلحه فلوره است ، اما گاهی اپه هم بازی می کنم . توی المپیاد کمی پایم درد می کرد و نتوانستم خوب کار کنم والا مدال اول اپه را هم می گرفتم .

توضیح اینکه مسابقه های شمشیر بازی در 3 اسلحه مختلف انجام می شود: فلوره ، اپه و سایر هر کدام از این اسلحه ها شکل و شمایل خاص خود را دارند و نوع ضربه ها یا هدف در هر رشته با دیگری فرق دارد . مثلاً در فلوره باید با نوک تیغه شمشیر 500 گرم ضربه به جلیقه حریف وارد کرد . در اپه باید 750 گرم ضربه زد . فرقی نمی کند که به کجای حریف بخورد، اما در سابر باید همان 500 گرم را به صورت شلاقی به کمر به بالای حریف کوبید.

درست به همان دلیل است که مهشید جوانبخش با اسلحه سابر میانه ای ندارد : سابر مثل دوئل هایی است که توی فیلم می بینید. به نظر من خیلی خطرناک است و اصلاً طرفش نمی روم. بدن آدم کبود می شود و خب درد دارد دیگر!

برادر کوچکتر مهشید ، حالت خواهرش بعد از مسابقه را این طور توصیف می کند : مثل پلنگ خط خطی!

یادمان رفت بنویسیم که مهشید جوانبخش 27 ساله ، چهارمین فرزند خانواده است : خواهر و برادر بزرگترم خارج از کشور زندگی می کنند . غیر از برادر کوچکو ، یک خواهخر بزرگتر دیگر هم دارم که زودتر از من شروع به شمشیر بازی کرد. مدتی هم جزو قهرمانان بود ولی الان دیگر ازدواج کرده و با بچه کوچک و گرفتاری کارش نمی تواند بازی کند.

برادر کوچک می گوید: وقتی این دو تا رفتند شمشیربازی ، گاهی وقت ها که با هم مسابقه داشتند یواشکی می آمدند از پدرمان درباره تکنیک ها می پرسیدند . با این که مهشید کوچکتر و تازه کار بود اما همیشه خواهرمان را می برد.

حالا لابد تعجب می کنید ، اگر برایتان بنویسیم که قهرمان داستان ما شانس شرکت در اولین اعزام دختران شمشیرباز به مسابقه های خارج از کشور را از دست داد و نتوانست تیم ملی را در مسابقه های قهرمانی آسیا ( فیلیپین 2004 ) همراهی کند. خودش می گوید: فکر می کنم این هم یک جور شگفتی بود! آن موقع که برایمان مسابقه های انتخابی گذاشتند از نظر فکری اصلاً آماده نبودم و نتوانستم خوب کار کنم . به شمشیر بازی می گویند شطرنج متحرک یعنی است رشته بیشتر یک بازی فکری است که تکنیک و تاکتیک هم باید در کنار این تفکر به خدمت گرفته شوند. خلاصه من با اختلاف نیم امتیاز حذف شدم و با تیم نرفتم . معمولاً کسانی که در کاری موفق نمی شوند برای خودشان توجیه می تراشند ، ولی من از این جور آدمها نیستم و حقیقت را راحت قبول می کنم .

می پرسید چرا ؟ جواب خیلی ساده است : اگر شما هم 12 سال تمام عمرتان را پای یک کار گذاشته باشید و بعد اولین ثمره این کار نصیبتان نشود ، چه حالی پیدا می کنید؟ آن هم برای یکی از دختران موفق شمشیرباز که تازه برای رشته شان لباس مخصوص طراحی شده و دیگر مشکلی برای حضور در میادین بین المللی نخواهند داشت. راستی لباسهایشان را دیده اید ؟ جوانبخش ، لباس های دختران شمشیرباز را این طور توصیف می کند: مثل مانتوی کوتاه و بدون آستین.

اما دنیا که به آخر نرسیده . این تازه ابتدای راهی است که او و هم رشته ای هایش در پیش دارند : کمتر از یک ماه پیش نایب رئیس جدید فدراسیون مشخص شد و ایشان قول داده اند که از این به بعد ، هر وقت تیم آقایان اعزام داشت ، یک تیم از خانمها هم همراهشان برود.

مسابقه های قهرمانی کشور در پیش است و در بهمن ماه علاوه بر نفرات برتر کشور ، ترکیب تیم ملی هم مشخص خواهد شد. این روزها مهشید جوانبخش با انگیزه زیادی خودش را برای 2 ماه دیگر آماده می کند، هر چند به خاطر گرفتاری درس و دانشگاه مجبور است به جای 3 جلسه در هفته ، هفته ای 2 بار روی پیست برود.

می گوید : 2 ماه برای این مسابقات فرصت خوبی است ، اما برای میادین بزرگترها باید مدتها تمرین کرد. بیشتر کشورها 4 سال روی ورزشکارتنشان برنامه ریزی می کنند اما در کشور ما وقتی المپیک نزدیک می شود ، تازه همه یادشان می افتد که معمولاً نتیجه معکوس می دهد و نتایج بدتری می گیریم.

جوانبخش از وضعیت ورزش بانوان شدیداً گله دارد. برایمان تعریف می کند که بارها به خاطر جدی نگرفته شدن می خواسته رشته اش را ول کند و برود ، اما به خاطر علاقه شدید به شمشیر بازی نتوانسته است : وقتی تمرین می کنم ، احساس شادی خاصی به من دست می دهد که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست . اگر تا الان مانده ام و ادامه دادم فقط و فقط به خاطر همین علاقه بوده و الا بارها تصمیم گرفتم ول کنم و بروم سراغ یک رشته دیگر دست کم منبع درآمد کوچکی به حساب می آیند ولی چون ما به صورت باشگاهی بازی نمی کنیم ، باید تمام هزینه ها را هم خودمان بپردازیم. مثلاً حتی از من که جزو قهرمانان شمشیر بازی هستم برای شرکت در مسابقه ها ورودی می گیرند . اکثر بچه ها که متاهل هستند یا شرایط مالی مناسبی ندارند ، به همین دلایل دلسرد می شوند و می گویند : آخرش چه ؟ شمشیرهایشان را می بوسند و می گذارند کنار .

به این ترتیب ، اگر هر کدام از بچه های شمشیربازی نتواند یا نخواهد به تمریناتش ادامه بدهد ، نباید انتظار پیگیری داشته باشد: یک بار پایم را عمل کرده بودم و یک ماه و نیم برای تمرین نرفتم . یک نفر تلفن نکرد ببیند من زنده ام یا نه . خب ورزشکار انتظار دارد برای مربی اش مهم باشد و یکی بیاید دنبالش ، دعوایش کند و ببردش تمرین ، ولی با این که من و بچه های دیگر خیلی برای آنها مایه گذاشته ام ، فدراسیونی ها وقتی دیگر کسی را ندارند و مجبور می شوند و می آیند سراغ ما . باور کنید حتی بعضی ها خوشحال می شوند ، که ما نرویم و تمرین نکنیم .

به همین دلایل است که وقتی از او بپرسید چه چیزی غیر از شمشیر بازی دهنت را مشغول می کند ، می گوید این که چه جوری از شمشیربازی بیایم بیرون .

او 5 شمشیر دارد که بر خلاف انتظار شما آنها را مثل فیلمهای تاریخی یا اکشن ، به دیوار نزده است. بلکه آنها را توی ساک مخصوصی می گذارد و چون خیلی دوستشان دارد حسابی مواظبشان است : قبلاً که ساک نداشتم . شمشیر را می گرفتم دستم و می رفتم تمرین . توی خیابان خیلی چیزها می شنیدم ، می گفتند : خواهر زورو ، هوسانیانگ ... !

رفتار کسانی که متوجه می شوند او شمشیربازی می کند ، متفاوت است. خودش می گوید : بیشتر افراد تعجب می کنند. اکثراً هم می پرسند آن سیمی که موقع مسابقه پشتشان است ، برای چه بهتان وصل شده ؟ برای این است که بگیرندتان تا همدیگر را نزنید ؟ نمی دانند که این سیم به دستگاه مدار بسته وصل شده که با شمشیرها ارتباط دارد و ضربات را نشان می دهد.

نکته جالب درباره مهشید جوانبخش این که او چپ دست است و شاید یکی از دلایل قاتی کردن رقبا در برابر او ، همین باشد. هر چند دیگر این روزها همه پی به مزایای چپ دست بودن برده اند و اغلب شمشیربازها با دست چپ بازی می کنند ، نه دست راست .

این خانم امیدوار است سال آینده لیسانسش را بگیرد وبه سلامتی رشته تربیت بدنی را که حسابی وقتش را می گیرد تمام کند ، چون او از آن بچه معرفهایی نیست که فقط موقع ثبت نام توی دانشگاه آفتابی می شوند : معمولاً دانشگاه با معروف ها راه می آید. اما با ما نه ! خیلی ها مثل علی انصاریان یا علی دایی هم دانشگاهی ما هستند. اما من با آنها هیچ برخوردی نداشتم . منظورم شخص خاصی نیست . ولی چون بعضی ها تا معروف می شوند فکر می کنند همه باید جلویشان دولا شوند و سلام بدهند. سعی می کنم با معروف ها تماسی نداشته باشم.

در ضمن او علاقه ای هم به فوتبال ندارد و فقط بازیهای ملی را آن هم چون برادر کوچکش نگاه می کند ، دنبال می کند . گاهی هم می رود سینما ، دو تا از فیلمهایی که امسال رفته اینها بوده اند : گاهی وقتها آدم نیاز به تفنن دارد ، دوست دارد خودش را فراموش کند ، غم و غصه ها را فراموش کند .

او اینترنت باز هم نیست . ولی بدش هم نمی آید گاهی توی دنیای مجازی غرق شود. بیشتر کتاب می خواند ، البته اگر بشود وقتهایی اضافه ای مثل نشستن توی تاکسی و اتوبوس را اوقات فراغت این دختر گرفتار به حساب آورد: تازگی ها دارم یکسری کتاب راجع به مدیریت و روان شناسی می خوانم ، فکر می کنم خیلی به دردم بخورد.

مهشید جوانبخش ازدواج نکرده و انگار کمی سخت می گیرد : توی دوره و زمانه نمی شود به همه کس اعتماد کرد . یک وقتهایی دیگر آدم به خودش هم شک می کند ! مادیات حرف اول را می زند و انگار همه تظاهر می کنند. جدا از ازدواج ، به نظرم می آید اغلب آدمها آن چیزی که واقعاً هستند ، بروز نمی دهند . خود من سعی می کنم تا آنجا که امکان دارد آدم رک گویی باشم و به هیچ قیمتی حتی اگر جلوی پیشرفتم گرفته شود تظاهر نکنم و دروغ نگویم مثلاً توی همین شمشیربازی ، آدمهایی داریم که به نظر خیلی با تو رفیق و صمیمی هستند و با هم نان و نمک خورده ایم ، اما زمان مسابقه حاضر است پا روی گردن آدم بگذارد و برود بالا . در حالی که من از این کارها متنفرم . به نظرم چیزی که از این روزها می ماند فقط یک مشت عکس و یادگاری است و کلی خاطره به همین خاطر دوست دارم همه پشت سرم خوب بگویند.

حرف آخر مهشید جوانبخش این است : همیشه حرفم این بوده که باید به ورزش خانمها بها داد و الان کمنی شرایط فرق کرده و خصوصاً در رشته ما می گویند دارد بهتر می شود. امیدوارم اینها وعده و وعید نباشد ، امیدوارم ...