زنگ مدرسه
زنگ مدرسه برای كودكان بازمانده از تحصیل به صدا درنمیآید.
چهره پسربچه ویفرفروش به روی كودكی كه داخل یك اتوبوس با كیف مدرسه نو نوارش سرگرم است، خیره میماند وقتی به خودش میآید كه راننده اتوبوس بلیطهای مسافران را جمع كرده و آماده حركت شده است.
پسرك ویفر فروش كه پاتوق همیشگیاش برای فروش ویفر شكلاتی ، اسكاج و سیم ظرفشویی ترمینال خاوران است، كودكی خود را فراموش كرده وهمچنان كیسه بزرگ پر از بار را به دوش میكشد.
دختر بچه هفت ساله كه با مهارت دخترانهای در سر چهارراهها فال حافظ میفروشد، خودش را سمیرا معرفی میكند و به محض فروش یك فال حافظ كه علاوه بر دریافت پول آن یك شكلات هم دریافت میكند لبخند شیرینی میزند و میگوید كار پدرم مدتهاست كه تق و لق شده و از من و برادرم خواسته كه اگر میخواهیم امسال برای مدرسه ثبتنام شویم باید خرج كیف و كتابمان را خودمان درآوریم.
سمیرا فالها را بالا و پایین میكند: «فقط دو روز دیگر تا اول مهر مانده اما پدرم هنوز برای ثبتنام من و برادرم اقدام نكرده است، البته بابا، سه سال است كه به برادرم همین حرف را میزند اما هنوز از ثبتنام و مدرسه رفتن او خبری نیست»
سمیرا خنده شیرینی سرمیدهد و با زدن یك چشمك بچهگانه میگوید: راستش داداش حسن هم قید درس را زده و بیشتر به فكر پول درآوردن است اما بعضی وقتها كه صدای بلندگوهای مدارس را میشنود، ناراحت میشود.
گزارش: سمیه جاهد عطائیان
تنظیم : بخش کودک و نوجوان