تبیان، دستیار زندگی
در این برنامه، مسوولان آموزش نظامی سیا به نیروهای ویتنام جنوبی راه های به اصطلاح شناسایی کمونیست ها را آموزش می دادند ویتنام یکی از جاهایی است که آمریکا برای حفظ منافع ملی اش به آنجا لشکر کشید؛ کشوری که در کنار پنج کشور دیگر لانوس، برمه، مالزی، تایلند و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نا امنی ، مشخصه ای بارز

در این برنامه، مسوولان آموزش نظامی سیا به نیروهای ویتنام جنوبی راه های به اصطلاح شناسایی کمونیست ها را آموزش می دادند.

ویتنام یکی از جاهایی است که آمریکا برای حفظ منافع ملی اش به آنجا لشکر کشید؛ کشوری که در کنار پنج کشور دیگر لانوس، برمه، مالزی، تایلند و کامبوج هندوچین را تشکیل می دهند. منافع ملی آمریکا در آن سال ها که دوران جنگ سرد بود، در مبارزه با گسترش کمونیسم در جهان و از جمله در شرق دور تعریف شده بود. این هدف آن قدر اهمیت داشت که می شد به خاطرش به هر کاری دست زد. یکی از این «هر کارها» برنامه ققنوس بود که آمریکایی ها در آن نهایت خلاقیتشان را در به کارگیری پیچیده ترین روش های شکنجه برای اعتراف گرفتن از سربازان ارتش ویتنام شمالی بروز دادند و با این همه در نهایت شکست خوردند.

جنگ ویتنام 3

خاطره سربازان آمریکایی از حضور در ویتنام خاطره تلخی بود. آنهایی که سالم به آمریکا برگشتند پشت پیراهنشان نوشتند: «آن دنیا مطمئناً به بهشت خواهم رفت چون در زمین در جهنم زندگی کرده ام.»

در دهه پنجاه و در سال هایی که آمریکا دوره مک کارتیسیزم را تجربه می کرد جنگ سرد میان دو ابرقدرت تازه شروع شده بود.

مک کارتی، سناتور با نفوذ آمریکایی که ادعا می کرد اسامی افرادی را که در وزارت خارجه آمریکا برای کمونیست ها کار می کنند در اختیار دارد توانست سیستم های امنیتی و اطلاعاتی مخوفی برای شناسایی کمونیست ها و کسانی که برای شوروی جاسوسی می کردند ترتیب دهد. بازرسی های امنیتی و برنامه های سنجش میزان وفاداری به حکومت برقرار بود. دوره ای که تنها مشخصه بارز آن ناامنی و وحشت بود.

اما تلاش های آمریکا فقط به حوزه استحفاظی مرزهایش محدود نمی شد. بعد از جنگ های جهانی، آمریکا با پولی که از راه فروش سلاح و تدارکات به کشورهای متخاصم این سو و آن سوی دنیا به هم زده بود، ابرقدرتی شده بود که قادر بود در امور داخلی کشورهای بسیاری دخالت کند. کشورهای اروپای شرقی از یک طرف محل تاخت و تاز شوروی برای تحیمل عقاید کمونیستی بودند و از طرف دیگر بازیچه دست سازمان های جاسوسی آمریکا برای مقابله با نفوذ شوروی.

یکی از نمونه های چنین قربانیانی مجارستان بود و اتفاقاتی که به انقلاب 1956 این کشور منتهی شد؛ در روزهایی که رونالد ریگان جوان هنوز دوران هنرپیشگی اش را طی می کرد، گوینده رادیوی «اروپای آزاد» بود. رادیویی که از مردم مجارستان می خواست برای سهیم شدن در مبارزه برای آزادی، کمک مالی کنند. رادیو از نابودی نزدیک شوروی خبر می داد و برنامه های احتمالی آمریکا بعد از انقلاب؛ مردم را به مقاومت مسلحانه تشویق می کرد و مردم ساده دل هم در این رویا بودند که بالاخره روزی نیروهای آمریکایی به کمکشان خواهند آمد.

اما هیچ کجای دنیا تنها با کمک های مردمی نمی توان فعالیت هایی این طور گسترده را در یک کشور خارجی صورت داد و مجارستان نیز چنین بود. دستی که در پشت پرده از رادیوی اروپای آزاد حمایت می کرد جایی جز «سیا» نبود. مجارستانی های انقلابی گمان می کردند آمریکا که با تبلیغات و کمک های مالی خود آنها را به مبارزه و مقاومت تشویق می کند، وقتش که برسد حتما در میدان عمل نیز در مقابل کمونیسم خواهد ایستاد. اما وقتی استبداد کمونیسم با سرکوبی انقلاب خودش را نشان داد، انقلابی هایی که به نقشه سیا برای رهایی دل خوش کرده بودند، سرخورده و ناامید فهمیدند قربانیانی در مسیر زورآزمایی ابرقدرت ها بیش نبوده اند. اما دیگر برای هر نتیجه ای دیر شده بود.

اما کمونیست در کشورهای دیگر جز اروپای شرقی هم جاذبه هایی داشت. خصوصا برای کارگران و البته این گرایش تا حدی تحمل می شد که با منافع آمریکا که رفته رفته در سراسر دنیا گسترش می یافت در تعارض نباشد.

جنگ ویتنام 3

وقتی گرایش مردم به این جاذبه ها بیشتر از حد قابل تحمل آمریکا می شد، آمریکا تردیدی در تکرار تجربه مبارزه برای آزادی در مجارستان نمی کرد. تجربه ای که در کشورهایی مثل ایتالیا در اروپای غربی یا اندونزی در شرق دور هم به وقوع پیوست؛ تشویق برای مقابله یا کمونیسم و اعطای کمک های مالی برای سرکوبی رقیب از جانب آمریکا و بعد دخالت مسقتیم نظامی شوروی و پا پس کشیدن آمریکا و سرخوردگی مبارزان ضد کمونیست.

اما  بالاخره زمانی رسید که آمریکا هم تاوان شیطنتش را پرداخت. ماجرا به زمانی مربوط می شد که آمریکا نوع جدیدی از دخالت را در کشورهای شرق دور تجربه می کرد.

آمریکا این گونه جدید از دخالت نظامی اش را ابتدا در سال 1950 و در جنگ داخلی بین کره شمالی کمونیست و کره جنوبی تجربه کرد. اما جنگ سه ساله کره با آتش بسی که آیزنهاور اعلام کرد پایان یافت و تبعات چندانی نداشت.

اما ویتنام: کشوری که هزاران کیلومتر با آمریکا فاصله داشت. با تقسیم بندی سیاسی این کشور، کره شمالی کمونیست در برابر کره جنوبی قرار گرفت و این نقطه شروع جنگ داخلی در این کشور بود. این درست زمانی بود که ویت کنگ ها که کمونیست هایی اغلب روستایی و در خدمت ارتش ویتنام شمالی بودند با جنگجویان ویتنام جنوبی درگیر شدند.

سال 1968، در عید سنتی تت، ارتش ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی حمله کرد و این سرآغاز دخالت آمریکا با سازماندهی برنامه هایی برای مقابله با آنها شد. یکی از مهم ترین این برنامه ها «ققنوس» بود.

در این برنامه، مسوولان آموزش نظامی سیا به نیروهی ویتنام جنوبی راه های به اصطلاح شناسایی کمونیست ها را آموزش می دادند؛ به آنها می آموختند تا با مبارزه چریکی و به روش خود ویت کنگ ها با آنها بجنگند. آمریکا هزینه جنگ را فراهم و نیروهای تعلیم دیده ویژه ای از آمریکا به ویتنام اعزام کرد.

جنک ویتنام 2

بسیاری از این نیروها مهاجرانی بودند که به ویتنامی ها شباهت داشتند و می توانستند بدون اینکه آنها را به شک بیندازند، بین آنها رفت و آمد کنند.

این افراد به زودی به قاتلانی حرفه ای تبدیل شدند. روش های شکنجه فجیع، ارمغان مستشاران آمریکایی برای نیروهایشان در سایگون بود تا رهبران ویت کنگ ها را شناسایی کنند. اما با نگاهی کلی تر می شد دید که در واقع اینها مردمانی از یک سرزمین بودند که با تحریک دو ابرقدرت با هم می جنگیدند.

ناکامی وقتی به سراغ طرفداران آمریکا در ویتنام جنوبی آمد که آمریکایی ها فهمیدند روش هایشان در این مداخله نظامی بی حاصل بوده و سال 1975 نیروهایشان را از ویتنام جنوبی بردند.


منبع :

ویژه نامه فرهنگ پایداری - خردنامه