پیش بسوی انتقام سال سوم هجرت و جنگ احد
قرشیان تصمیم گرفتند با تمام قوا و تجهیزات خود به مسلمانان حمله کنند و خیال خود را از این خطر سختى که عظمت و زندگانى آنها را تهدید به نابودى مىکرد آسوده سازند.ابن هشام مىنویسد:صفوان بن امیه به ابو سفیان پیشنهاد کرد تمام اموال تجارتى را که پیش از جنگ بدر به مکه آمده بود،صرف خرید اسلحه و تجهیزات جنگى کنند و این پیشنهاد پذیرفته شد و از سوى دیگر براى تهیه افراد و سربازان جنگى از تمام قبایل اطراف مکه مانند بنى کنانه و مردم تهامه نیز کمک گرفتند و حتى افراد مؤثرى چون ابو عزة شاعر را که در جنگ بدر اسیر شده بود و با تعهد به اینکه کسى را بر ضد اسلام و پیغمبر مسلمانان تحریک نکند آزاد شده بود،با خود همراه کرده و با اشعار حماسهاى که گفت مردم را به جنگ با مسلمانان تحریک کرد و بدین ترتیب روزى که لشکر قریش از مکه حرکت کرد سه هزار مرد شمشیر زن که دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد مرد زره پوش با خود داشتند،در نقل دیگر با سه هزار سوار و دو هزار پیاده نظام حرکت کردند.
و براى اینکه سربازان را در وقت جنگ بیشتر به انتقامجویى و دلاورى تحریک کنند گروهى از زنان را نیز همراه برداشتند تا به خاطر دفاع از آنها هم که شده در میدان جنگ بیشتر پایدارى کنند، گذشته از آنکه مىخواستند حماسهسرایى و خواندن سرودهاى جنگى زنان با آهنگ مخصوصى که دارند سبب تهییج بیشترى براى سربازان گردد و با اینکه جمعى از قریش با بردن زنان مخالف بودند ولى نظریهطرفداران حرکت آنها مورد تأیید قرار گرفت و به گفته مورخین پانزده زن نیز همراه لشکر قریش حرکت کرد.
در میان آنها زنى که از همه بیشتر براى رفتن اصرار داشت و جنب و جوش به خرج مىداد و پاسخگوى مخالفان حرکت آنها بود«هند»همسر ابو سفیان بود که بعدا به هند جگر خوار معروف گردید و چون پدر و برادر و فرزند و عمویش در جنگ بدر کشته شده بودند بیشتر از دیگران تشنه انتقام بود، و هم او بود که در جنگ احد با پولها و جواهرات و وعدههایى که به «وحشى» داد سبب قتل حمزه عموى پیغمبر گردید.
در مدینه
رسول خدا (ص) آن روز به محله قبا آمده بود و داشت از مسجد قبا خارج مىشد و تازه مىخواست سوار بر الاغ مخصوص خود گردد که پیکى راهوار از راه رسید و شتابانه پیش آمد و نامهاى سربسته به دست آن حضرت داد.نامه را چنانکه گفتهاند عباس بن عبد المطلب عموى پیغمبر که در مکه به سر مىبرد و در سلک بت پرستان زندگى مىکرد بدان حضرت نوشته بود و از تصمیم قریش و حرکت آنان و عده جنگجویان و سایر خصوصیات لشکر آنها،رسول خدا(ص) را مطلع ساخته بود.
پیغمبر به شهر آمد و یکى دو نفر را به سوى مکه فرستاد تا وضع لشکر قریش را از نزدیک گزارش دهند آنها نیز لشکریان را در نزدیکى مدینه دیدار کرده و آنچه را دیده بودند به پیغمبر گزارش دادند و رسول خدا(ص)گزارش آنان را با آنچه عباس بن عبد المطلب نوشته بود یکسان دید.
براى مقابله با آنها و تدبیر کار،پیغمبر(ص)دستور داد مردم مدینه در مسجد اجتماع کنند و آراء و پیشنهادهاى خود را بیان کنند،خود آن حضرت و جمعى از بزرگان و سالمندان و از آن جمله عبد الله بن أبى طرفدار ماندن در شهر و قلعهدارى بودند و معتقد بودند که جنگ در داخل برج و باروى شهر و در پیش روى زن و فرزند شکست ناپذیر است و مردان و سربازان در چنین موقعیتى تا پاى جان و با تمام نیرو و توان مىجنگند، اما گروهى از جوانان پرشور که در جنگ بدر حاضر نبودند و مىخواستند غیبت خود را در آن روز تلافى کنند و برخى دیگر از آنها که منظره بدر را دیده بودند و خیال مىکردند هیچ نیرویى بر آنها چیره نخواهد شد و از طرفى ماندن در خانه و حصار را براى خود نوعى سرشکستگى و زبونى و خوارى محسوب مىکردند،به خارج شدن از شهر و جنگ در میدان باز اصرار و پافشارى داشتند و سرانجام هم نظریه این دسته غالب گردید و رسول خدا(ص)نیز به خانه آمد و زره جنگ به تن کرده از شهر خارج شد.
تهیه و تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی