تبیان، دستیار زندگی
نیروی عشق و زیبائی از ایران باستان، به ایران بعد از اسلام سرایت کرد، و در عرفان ایران و ادب فارسی به چنان ژرفا و حدّتی رسید که عشق را همان نیروی «هستی بخش» بینگارند، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گر نبودی عشق بفسردی جهان!

سلسله ی ساسانی و عشق

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم(پایانی) :

گر نبودی عشق بفسردی جهان!

با آنکه عشق در ایران پیش از اسلام بُعد و حدّت عشق عرفانی بعد از اسلام را دارا نیست، در عوض بُرد واقع بینانه دارد، درخت زندگی است و در این سه واقعه دیدیم که زیبائی و جوانی و برازندگی، سه شاخه های آن بودند.

نکته ی  قابل توجّه آنکه نیروی زیبائی مدارج طبقاتی عصر ساسانی را هم درهم می شکند. یک نمونه:

بهرام گور، پادشاهی است مردمی و خوش گذران، هم چنین عادت دارد که ناشناس به کشور گردی بپردازد و با مردم بیامیزد. دو داستان معنی دار در شاهنامه درباره ی  او آورده شده است.

روزی که برای شکار از شهر بیرون رفته، گذارش به یک آسیا می افتد. دختران آسیابان جشنی برپا کرده و به بزن و بکوب مشغول هستند، چهار دختراند:

همه ماهروی و همه جعد موی
همه چامه گوی و همه مشکبوی
بر شاه رفتند با دستبند
به رخ چون بهار و به بالا بلند

این دختران علاوه بر زیبائی، هنرمند هم هستند، خوش زبان و شیرین. در این جا مانع طبقاتی ساسانی از میان برداشته می شود. شاه نمی تواند خودداری ورزد. از اینکه از هر چهار دختر خواستگاری کند.

بپرسید، چون دید مرد از نژاد /نه از خواسته بر دلش بود یاد

یعنی در این جا نسب و ثروت هر دو بی ارزش می شوند.

به روی زمین بر همی ماه جست  /نه دینار و نه دختر شاه جست

نکته ی قابل توجّه آنکه نیروی زیبائی مدارج طبقاتی عصر ساسانی را هم درهم می شکند.

مورد دیگر، ازدواج بهرام با سه دختر روستائی است. روزی در یکی دیگر از شکارگردیهایش به باغ دهقانی به نام برزین گزارش می افتد که سه دختر دارد:

به رخ چون بهار و به بالا بلند /به ابرو کمان و به گیسو کمند

و آنان نیز از هنر و دلارائی بهره دارند:

یکی پایکوب و دگر چنگ زن /سه دیگر خوش آواز و بربط شکن

بهرام داوطلب گرفتن هر سه می شود.

گر نبودی عشق بفسردی جهان!

از این عجیب تر موضوع قباد است. وی از جانب سران کشور از پادشاهی خلع می گردد. پنهانی به جانب سرزمین هیتال می رود تا از فرمانروای آنان کمک بگیرد، و به سلطنت باز گردد. بر سر راه به یک خانواده ی  دهقان برخورد می کندکه دختر زیبائی دارند:

یکی دختری داشت دهقان چون ماه  /ز مشک سیه بر سرش بر کلاه

قباد دلبسته ی  او می شود. او را می گیرد. یک هفته با او می ماند و آنگاه عازم سرزمین هیتالیان می شود. پس از نه ماه پسری از این زن به دنیا می آید که جانشین قباد خواهد بود و آن خسرو انوشیروان است. انوشیروان که در داستان معروف «کفشکر» اجازه نمی دهد که فرزند آن مرد کاسب، «فرهنگ» بیاموزد و به مرتبه ی  دبیران ارتقاء یابد، آیا فراموش کرده است که خود از مادری دهقان زاده به دنیا آمده و بر اریکه ی سلطنت نشسته؟ پس لابد باید گفت که در این جا پای عنصر مقاومت ناپذیری در میان بوده و آن زیبائی انسانی است. زیبائی، قانون بسیار نافذ بستگی طبقاتی را در هم شکسته است.

نیروی عشق و زیبائی از ایران باستان، به ایران بعد از اسلام سرایت کرد، و در عرفان ایران و ادب فارسی به چنان ژرفا و حدّتی رسید که عشق را همان نیروی «هستی بخش» بینگارند، که مولانا می گوید:

گر نبودی عشق بفسردی جهان!

پایان


محمّدعلی اسلامی ندوشن

تنظیم:بخش ادبیات تبیان