تبیان، دستیار زندگی
این حقیقت كه مولوی نه تنها در میان هم كیشان مسلمان خود بلكه در میان مسیحیان و یهودیان قونیه محبوب بود و مقام والایى داشت ، به معناى نقش آینده وى در گفت وگو میان ادیان تعبیر مى گردد....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تأثیرات مولوی در شرق و غرب

مولوی

این حقیقت كه مولوی نه تنها در میان هم كیشان مسلمان خود بلكه در میان مسیحیان و یهودیان قونیه محبوب بود و مقام والایى داشت ، به معناى نقش آینده وى در گفت وگو میان ادیان تعبیر مى گردد. همچنین براساس منابعى كه در دست است روشن گردیده كه مولانا با روحانیون یونانى كه در آناتولى مركزى از مدت ها قبل فعالیت مى نمودند درارتباط و رفت و آمد بوده است .

روابط مولانا با یونانى ها بسیار خوب بوده و احتمالاً بعضى از آوازهاى محلى و بومى یونان وى را برانگیخته و شاید به همین علت وى نه به زبان فارسى بلكه به زبان یونانى قرون وسطى قطعاتى را سروده است . همچنین وى زبان رایج آن زمان یعنى تركى قرون وسطى را دراشعارش به كار برده است . سرودن حدود 200 غزل به زبان عربى نیز نمایانگر تسلط وى به ادبیات كلاسیك عرب مى باشد.

چنین به نظر مى رسد كه در زمان حیات و نیز بلافاصله پس از مرگ مولانا، گستره فكرى و دیدگاه وى در نواحى كه دوستدار ادبیات فارسى بوده و از آن استفاده مى شده ، اشاعه یافته بود.

این اشاعه در نواحى هندوستان بارزتر و آشكارتر از نواحى دیگر بود . بدون شك طرز تفكر موجود در مثنوى در زمان حیات سلطان ولد یعنى 1312 سال قبل در شبه جزیره هند شناخته شده بود پس از آن شاهد تأثیرات دائم اشعار مولوى در شبه قاره هند مى باشیم. باید توجه نمود كه در شمال سرزمین هند از سال 1206زبان و ادبیات فارسى زبان ادارى آن منطقه به شمار مى رفت . بنابراین اشاعه و گسترش تفكر مولوى در شبه قاره هند كار سهلى بود و زمانى كه مولوى در مثنوى خویش آواز نى را مى آورد:

«بشنو از نى چون حكایت مى كند / از جدایى ها شكایت مى كند» آنگاه بنگالى ها آن را انعكاسى یا مقایسه اى با فلوتى كه كریشنا با اشتیاق مى نوازد، مى بیند.

فلوت به عنوان یك آلت موسیقى معنوى و عرفانى هر دو در سنت زنده است و استفاده مى گردد. از سال 1500م . به بعد مثنوى وقسمت هایى از دیوان شمس روزبه روز در شبه قاره هند شناخته تر مى گردد.

در عهد مغول در فاصله سال 1526م تا اواسط قرن نوزدهم ، ما شاهد تأثیرات روزافزون تفكرات مولانا در ادبیات هندوفارسى و پس ازآن در ادبیات اردو مى باشیم . در دوران مغول به خصوص پس از اكبرشاه و در دوره شاه جهان تعداد زیادى از مفسران مذهبى وجود داشتند.شاهزاده جهان آرا دختر شاه جهان نیز به تعدادى از عالمان مأموریت داد تا درباره مثنوى تفسیرنویسى نمایند. در قرون 17 و 18 نمى توان هیچ آثار منظومى را در ادبیات فارسى یافت كه بى تأثیر از مثنوى نوشته نشده باشند. این نكته نیز بسیار مهم است كه حتى در ادبیات عامیانه نیز پژواك تفكرات مولانا به چشم مى خورد. براساس میراث فرهنگى موجود در سند در قسمت جنوبى پاكستان امروز كه از سال 711م تحت حكومت اسلام درآمد، مثنوى به طور دائم مطالعه مى شده است .

شاعر بزرگ سندى زبان ، شاه عبداللیف متوفى به سال 1751 در رساله اش كه اثر بزرگ نظمى وى است ، به حدى منعكس كننده نحوه تفكرات مولانا است كه هربرت سلى مى نویسد: « این كافى است كه شاه عبداللیف با آثار مولانا آشنا باشد و از این طریق بتوان آثار وى رادرك نمود».

در قدیم نیز در مناطق مسلمان نشین چنین گفته مى شد كه عارفان بزرگ در كتابخانه هاى خویش این سه كتاب را حتماً دارا هستند، یعنى قرآن ، مثنوى و دیوان حافظ این سه كتاب به شكلى استاندارد و سنتى نزد همه عارفان قرن 18 در ایالت سند نیز یافت مى شد.

در تمامى آثارى كه به صورت نثر در سند و پنجاب نوشته شدند، مثنوى مولانا نقش بسیار عمیقى را ایفا نموده اند.

نیكلسون كه ما به خاطر ترجمه و چاپ كامل مثنوى از او سپاسگزارى مى نماییم ، از تفسیر عالم و محقق هندى «بحرالعلوم » به عنوان بهترین تفسیر نوشته شده یاد مى كند. بحرالعلوم به سال 1815 در شهر مدرس درگذشت .

اما مى توان نقش هاى بسیار مهم تر مثنوى و كلیه اشعار مولانا را مشاهده كرد. هر كسى كه آثار محمد اقبال را مطالعه نموده باشد، مى داندكه اقبال تا چه اندازه متأثر از مولانا بوده است و در قبال وى احساس مسؤولیت مى نماید..

قسمتى از اشعار برجسته وى كه همواره به مناسبت هاى مختلف تكرار مى شود چنین است :

«انسانم آرزوست » من به دنبال انسانى مى گردم و این چیزى است كه اقبال در مولانا آن را مى یابد كه دربرگیرنده نیروى محركه عشق خداوندى است ، پس از اقبال نیز گروهى از شاعران بودند كه مولانا را سمبل خویش قرار داده اند كه البته نمى توانیم وارد جزییات آثار آنهاشویم و این دسته از شعرا به زبان هاى هندوفارسى ، اردو، سندى و یا حتى به زبان بنگالى شعر مى سرودند. اما تأثیر مولانا در كشورى كه وى بیشتر سالیان عمر خویش را در آن جا سپرى نموده است چیست ؟ از زمان هاى قدیم تاكنون بر روى آثار مولانا تحقیقات زیادى انجام گرفته است .

آداب و قواعد مولوى كه از جانب پسرش سلطان ولد اشاعه یافت ، بیش از همه در روشنفكران و هنرمندان امپراتورى عثمانى تأثیر نهاد ورقص جمعى سماع در اغلب مناطق عثمانى اشاعه یافت ولى سماع مولوى در هند وجود نداشت اگرچه صوفیان هندى به موسیقى علاقه داشتند.

تاثیرات مولوی در شرق و غرب

البته قابل درك است كه تفسیر و شرح مثنوى قبل از هر جا در تركیه آغاز گردید. دانشمندان و عالمان ترك و نیز بوسنیایى بیش از همه در این زمینه سهم دارند و یكى از مقاصد آنها این بود كه این اثر را براى كسانى كه به زبان فارسى آشنایى نداشتند در دسترس قرار دهند.میل ارائه و تفسیر آثار مولانا به زبان تركى از دوره جمهوریت به بعد افزایش یافت ، به این ترتیب كه امروزه به سختى مى توان خواننده ترك زبانى را پیدا نمود كه براى خواندن آثار مولانا زبان فارسى را بداند. در طول 70 و یا 80 سال اخیر مثنوى و قسمت هایى از دیوان شمس به گونه هایى مختلف انتقال یافته است . در این جا من از یكى از مترجمان عالیقدر به نام «شیخ عبدالباقى گول پینارلى » نام مى برم كه مثنوى ودیوان شمس را به زبان تركى جدید و گونه اى مدرن ترجمه نموده و تفاسیر متعددى به صورت دست نوشته از وى موجود است . اما به نظرمن كارى كه بسیار اهمیت دارد وظیفه دانشمندان و عالمان است كه همواره سعى داشته و دارند كه آثار مولوى را به زبان مدرن تركى امروزبرگردانند.

خوش نویسان ترك همواره سعى داشته اند كه با رقابت با دیگران جمله «یا حضرت مولانا» را به شكلى زیبا خوش نویسى نمایند و امروزه مى توان آویزهایى طلایى با این مضمون را یافت . اما انسان متعجب خواهد گشت كه مشاهده نماید كه در غزلیات مدرن ترك كه در دهه هاى اخیر سروده شده است همواره مولانا و آثارش در آنها انعكاس داشته است . بنابراین تنها ترجمه ها و تفاسیر گول پینارلى و طارق یحیى ودیگران درباره مولانا نیست ، بلكه شاعران مدرن امروز نیز همواره در آثار خویش بر وى اقتدا مى نمایند. هر شخصى كه با ادبیات مدرن ترك آشنایى دارد، مى داند كه یحیى كمال بیات لى ، متوفى به سال 1958م یكى از بزرگ ترین نمایندگان ادبیات كلاسیك ترك مى باشد. یكى ازآثار تقریباً ناشناخته ولى بسیار باارزش وى به نام «سماع سماوى » به معناى رقص آسمانى است كه در آن از تجربیات و احوال دراویش كه بارقص چرخان حول خویش ، خود را در آسمان مى یابند، صحبت مى نماید. همچنین نیز شاعر سورآلیست دیگرى به نام آصف خان جلبى درمورد رقص سماع اثرى بسیار ارزشمند در قالب اشعار نو دارد. از شاعر دیگرى به نام نظیم حكمت نیز مى توان نام برد كه وى در دنیاى غرب به عنوان پیش قراول سوسیالیسم و منتقد سنن و رسوم شناخته مى گردد و در مسكو درگذشته است . وى در دوران جوانى خویش شعرى بسیار زیبا و مملو از احساسات به افتخار حضرت مولانا سروده است . به هر حال قونیه موضوع تعداد بسیار زیادى از كتب بوده است كه دردهه هاى 40 و 50 در تركیه به طبع رسیده اند.

همان طورى كه در ابتدا عرض نمودم تاكنون به تأثیرات ترجمه هامر ـ پورگشتال و روكرت از رومى در ادبیات آلمانى بسیار پرداخته ام . امااین تأثیرات نه تنها در ادبیات آلمانى از قرن 19 با ترجمه «رومى » آغاز گردید، بلكه همچنین در ادبیات انگلیسى از همان زمان نیز براى اولین بار قابل مشاهده است . در این جا ما شاهد اولین ترجمه از قسمت هایى از مثنوى به زبان انگلیسى هستیم و به دلیل ترجمه ـ هامر ـ پورگشتال و روكرت از مثنوى ، هگل ـ فیلسوف نیز به رومى علاقه مند گردید و بعضى از عناصر اولیه تفكرات خویش را از وى الهام گرفت .

در سال 1821م كتابچه اى به زبان لاتین توسط یك تئولوگ جوان پروتستان تحت عنوان : Sufismus Sire Philosophia PersarumPantheitica و به معناى «صوفى گرى و یا پانته ایسم ایرانى » منتشر گردید كه در آن به این مطلب كه صوفى گرى با فلسفه پانته ایسم تفاوت دارد، پرداخته است .

اما وى با تمام بیزارى از تمام چیزهایى كه جنبه عرفانى داشته ، همان طورى كه اغلب روحانیون ، پروتستان چنین هستند، براى اولین باردر این كتابچه یكى از معروف ترین داستان هاى مثنوى را بازگو نموده كه در آن یك عابد فكر مى كند كه دعاهایش مستجاب نمى گردد. این یكى از زیباترین داستان هاى مثنوى مى باشد كه بنابر آن زاهد دائم و همواره خداوند را مى خواند تا اینكه شیطان بر وى ظاهر گردیده مى گوید كه از خداوند پاسخى نخواهد شنید و این سعى و تلاش تو براى دریافت پاسخ از خدا بیهوده است پس تسلیم من شو و دست از این عمل بردار. سپس زاهد در خواب مى بیند كه از جانب خداوند پاسخ مى رسد كه «اى انسان صدا كردن تو، صدا كردن من است و من این جاهستم » این بدین معناست كه عبادت یك هدیه خداوندى است و هر چه انسان در حین عبادت به جاى آورد در حقیقت از جانب خداوند برزبان آورده است.  در هر خطاب تو كه مى گویى كجا هستى خطاب من نیز مى باشد و در پى آن خداوند مى گوید لبیك من این جا هستم . این یكى از عمیق ترین و زیباترین داستان هاى مثنوى مى باشد ولى وى نظر موافقى با این داستان ندارد و آن را نمى پذیرد، وى این مسأله را كه خداوند عبادت را تا حدودى در درون خود انسان قرار داده را بى معنا مى داند.

تاثیرات مولوی در شرق و غرب

جالب توجه این جاست كه این داستان در یك اثر سوئدى كه درباره ادیان مختلف نوشته شده است و اسقف بزرگ سوئدى به نام ناتان زودربلوم كه یكى از بانیان علوم دینى مقایسه اى مى باشد این داستان را در آن اثر یافت ، براى وى این نشانه اى بود مبنى بر اینكه اسلام نیزهمانند مسیحیت به عفو و بخشش آشنایى داشته و معتقد است .زودربلوم اهمیت این داستان را در جهت تفاهم بیشتر میان ادیان متذكرگردیده و در میان تمامى آثار داستانى دینى در اروپا، آن را به عنوان یك نمونه مهم براى عرفان اسلامى و نیز تمامى محافل عرفانى برشمرده است .

انگلیسى ها قبل از همه مولانا و آثارش را پذیرفتند و این پذیرش از طریق ترجمه هاى كامل و یا بخش هایى از مثنوى بوده است . درآلمان نیز همواره خلاصه هایى از آثار مولوى نوشته شده از جمله توسط گئورك روزن كه براساس ترجمه كتاب اول مثنوى انجام گرفت و این كار توسط پسرش فریدریش روزن در سال 1913م دنبال گردید.

ولى پس از پایان جنگ جهانى اول گسترش و اشاعه مولانا و آثارش در اروپاى مركزى به شكلى جدى به جریان افتاد. در این مقطع زمانى ما تلاش هاى زیادى را شاهد هستیم كه سعى در فهم و درك مولانا دارند. مارتین بوبر مى گوید كه دو دانشمند سوئدى و روسى ترجمه هایى از این آثار را انجام داده و پس از آن در جمهورى دموكراتیك آلمان (آلمان شرقى سابق ) بعضى از آثار مولانا را به عنوان نماینده فلسفه دیالكتیك معرفى نموده اند.

ما بیشترین قدردانى را از پروفسور نیكلسون مى نماییم و ترجمه ارزنده و تفسیر بسیار خوب از مثنوى را مرهون تلاش و زحمات وى مى دانیم . وى در عین حال آثار كوچكى درباره « رومى » تألیف نموده و جانشین وى آرتور جان آربرى فعالیت هاى استادش را ادامه داد وداستان هاى مختلفى از مثنوى ، اشعار و رباعیات را به زبان انگلیسى ترجمه نمود.

در آلمان پس از روكرت ، تنها قسمت هایى از رومى در دوره هایى مورد توجه قرار گرفتند. البته شاید توجه و علاقه به رومى بیشتر از آن بود، اما قبل از جنگ جهانى دوم كارهاى عملى زیادى در این زمینه صورت نگرفته بود.

هلموت ریتر ، دانشمند بزرگ ، همت خویش را مشغول مولانا نمود. خود من نیز شخصاً در دوران شور و شوق جوانى ام مجموعه اى از آثاردیوان را ترجمه نموده و كتابچه اى را در مورد چیزى كه در قلبم جاى دارد، یعنى همان گفتار جلال الدین رومى را به رشته تحریر درآوردم .پس از آن همان طورى كه در كارهایم نشان دادم ، چیزى كه رومى را متمایز از دیگران مى نماید همان نحوه و شیوه گفتار وى است . او داراى زیباترین تفكرات فلسفى و دینى است اما اینكه وى چگونه این تفكرات را به زبان مى آورد به نظر من مهم ترین و اصلى ترین نكته است .فكر مى كنم كه وى بهترین مثال و تعبیر و نماینده براى سوره 41 آیه 53 از قرآن مى باشد. جایى كه خداوند مى فرماید:

«ما به شما آیات و نشانه هاى خویش را نشان دادیم ، در افق و در روح شما» این بدین معنى است كه هر چه انسان در این جهان مشاهده مى كند، تماماً نشانه هاى وجود خداوند است . همان طورى كه در مثل قدیمى عرب داریم «در هر كس نشانه اى وجود دارد كه نشان دهنده آن است كه او یك وجود است .»

اگر آثار رومى را مطالعه نمایید، خواهید یافت كه هر چیزى كه در این جهان وجود دارد، از آشپزخانه تا فیل ، از مورچه تا ابر، از منازل تاموش كور، همه و همه آیاتى از خداوند مى باشند. این ها براى شعراى عارف كه تنها به اصول نظرى بسنده نكرده بلكه هر چه را كه مشاهده مى كنند به عنوان اثبات وجود خدا و عشق الهى قلمداد مى كنند، مهم هستند.

همكار من ، كریستف كنوبل ، در برن نیز خود را صرف كار و تحقیق در اشعار مولانا نموده و در آمریكا نیز مجموعه اى از رساله هاى دكترى وجود دارد. یكى از دانشجویان من درباره علم پیشگویى رومى رساله اش را نوشته و دیگر دانشجویانم در باره استعداد و قوه شاعرانه رومى درسرودن اشعار به زبان فارسى و عربى تحقیق نموده و در سال 1987م نیز سمپوزیوم بسیار خوبى در لوس آنجلس برگزار گردید كه به دیدگاه هاى مختلف آثار رومى پرداخت .

همان طورى كه قبلاً نیز متذكر شدم ، رومى در این میان تبدیل به یك سمبل فرهنگى گردیده است طورى كه نام وى بر سر زبان هاجارى است . اما زمانى كه اشعارى را كه در رثاى وى سروده شده و مى شود را به عنوان یك شرقشناس كنترل مى نمایم ، تقریباً شوكه مى گردم . از جانب دیگر مولوى نیز در میان مردم بسیار محبوب گردیده است ، به خصوص از سال 1954 كه گارد قدیمى قونیه در انظارعمومى وارد گشت و پس از آن همواره مردم بیشترى به جمع دوستداران مولانا مى پیوندند و گروه هاى دوستداران مولانا در همه جا وجوددارند و در آمریكا نیز محلى به نام مركز مولانا برپا گردیده است .

در تركیه نیز مشتاقان فراوان مولانا وجود دارند كه زبان فارسى را نمى دانند، اما حداقل با زمینه هایى اسلامى آشنا هستند و از جانب دیگرانسان هاى فراوان و متجدد كه مشتاق مولانا بوده ولى هیچ گونه آشنایى و اطلاعى از اسلام و فرهنگ اسلامى ندارند. آنها احتمالاً مایل اند تاقطعاتى از مثنوى و یا دیوان را ترجمه نمایند، ولى با روح آنها چیزى كه حتماً باید در آثار و اشعار مولانا درك و فهمیده شود، آشنایى ندارند واین مسأله را من بسیار غم انگیز مى بینم .

به هر حال نام وى ، نامى آشنا بوده و بسیارى از جنبش و جماعات مشتاق وى ، نام مولانا را در غرب شناسانده اند.

تاثیرات مولوی در شرق و غرب

در این جا باید از كارهاى همكارم اوا دوویتارى در پاریس یاد نمایم . وى به شكل بسیار فشرده اى در زمینه آثار مولانا كار و تحقیق نموده و ما به خاطر مجموعه اى از ترجمه هاى مثنوى به خصوص كتاب «فیه مافی » كه توسط وى انجام گردیده است ، از ایشان تشكر مى نماییم .در ایتالیا و چك سلواكى تعدادى ترجمه از مولوى وجود دارد.

جالب توجه است كه آهنگساز بزرگ لهستانى به نام شیما نوفسكى به همین ترتیب مولانا را به عنوان یك الگو و مدل شناخته و یكى ازكارهاى خویش را به رومى اختصاص داده است این بدین معنى است كه تأثیرات مولانا در همه جا قابل لمس است . همواره آثار وى تفسیرمى گردد و ما او را به عنوان یك عارف بزرگ مى شناسیم . بعضى وى را به عنوان مترجم تعدادى از اشعار ابن عربى به زبان فارسى شناخته اندكه البته من این امر را درست نمى دانم و بعضى وى را به عنوان یك پانته ایست مى شناسد كه در این مورد بسیار شك دارم . در واقع براى من ،هر زمانى كه بخواهم درباره وى صحبت نموده و توضیح دهم ، مى توانم از وى به عنوان یك مفسر قرآنى نیز نام ببرم . یك انسان كه در تمام عرصه هستى همه چیز را دال بر وجود خداوند بداند و جهان را انعكاس وجود وى تلقى نماید، هیچ چیزى بهتر از قطعه شعرى كه در پایان مثنوى آمده ، گویاى حالش نمى تواند باشد.

آنهایى كه با مثنوى آشنایى دارند، مى توانند صفحه اى كه در آن زلیخا عشق و شوق خویش را نسبت به یوسف ابراز مى نماید را به خاطرآورند كه هر چه كه زلیخا به زبان مى آورد، مفهوم یوسف در آن نهفته بود. اگر زلیخا مى گفت : «آفتاب چه زیبا مى تابد» و یا هنوز نان آماده نیست و یا باغبان میوه هایى را آورد. هر چه و هر چه كه او بیان مى كرد تماماً نشانه هایى براى وجود یوسف مى دید.

باید بگویم كه هر كلمه كه وى گفته نشانه وجود معشوق وى است . «خوش بود آنكه حدیث دلبران گفته آید در حدیث دیگران ».

بهتر آن است كه اسرار معشوق را باز كرد كه در آن از دیگرى صحبت مى شود. انسان اجازه ندارد تا راز را باز گوید، اما مى تواند بدان اشاراتى نماید حال این اشارات به وسیله حكایتى در باره یك پشه و یا حكایتى از خورشید باشد. او همیشه می خواسته راهبر ما به سوى خداوندباشد . من فكر مى كنم كه این آن چیزى است كه ما باید از وى فرا گرفته و الهامات خویش را بر پایه آن قرار دهیم .


آنه مارى شیمل

تنظیم :بخش ادبیات تبیان