تبیان، دستیار زندگی
یک روز من رفتم به صحرا، یک برّه پیدا کردم آنجا فهمیدم او از گله خود، جا مانده آنجا توی صحرا آن روز من هر جا که رفتم، بعبعکنان دنبالم آمد. وقتی که برگشتم به خانه، تا خانهمان دنبالم آمد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برّه گمشده
برّه گمشده

یک روز من رفتم به صحرا،

یک برّه پیدا کردم آنجا

فهمیدم او از گله خود،

جا مانده آنجا توی صحرا

آن روز من هر جا که رفتم،

بعبعکنان دنبالم آمد.

وقتی که برگشتم به خانه،

تا خانهمان دنبالم آمد.

آن برّه مهمانم شد آن شب،

او در حیاط خانه خوابید

کردم پذیرایی من از او،

با برگهای تازه بید.

وقتی که صبح زود از خواب،

بیدار شد، بوسیدم او را.

او را فرستادم دوباره،

همراه گلّه، سوی صحرا.

ناصر کشاورز

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

***************************************

مطالب مرتبط

سوغات مهر

لنگه کفش

تنهای تنها

کفش دوزک ها

ماه نور

روزه کله گنجشکی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.