کوتاهترین نامه!
عادت عجیبی داشت. اول نامهاش یک «بسمهتعالی» مینوشت. وسط نامه هم: «مادرجان، حالم خوب است». آخر نامه هم یک کلمه «والسلام!»
آدم خسیس دیده بودیم، اما نه كسی كه از نوشتن كلمات هم دریغ كند.
این كار او، بیشتر شبیه شوخی بود تا مكاتبه و نامه نوشتن. اگر برای دوستانش چنین نامهای مینوشت،
تعجبی نداشت، چون گاهی وقتها بچههای همرزم به شوخی برای هم از این جور نامههای سركاری مینوشتند اما او نامه را برای مادرش مینوشت!
یك بار از او پرسیدیم: «ماجرای این نامهها چیست؟ مرد حسابی! یا نامه ننویس، یا اگر مینویسی درست و حسابی بنویس. داری برای مادرت نامه مینویسی.»
گفت: «آخر شما جریان را نمیدانید. مادر من سواد ندارد. تمام نامههایی كه برایش مینویسم چه
یك سطر و چه ده سطر نگاه میكند و میگذارد روی كمد تا وقتی كه خودم به مرخصی رفتم برایشبخوانم! وقتی هم كه میخوانم كاری ندارد كه داخل آن واقعاً چیزی نوشته شده یا از خودم دارم میخوانم!
بندهی خدا نوشتههای چاپی روی پاكت نامهها را هم به حساب من میآورد و خیال میكند كه آن را هم من نوشتهام!!»
شاهد نوجوان
تنظیم : بخش کودک و نوجوان