تبیان، دستیار زندگی
استفاده قرآن از قصه بقدری زیاد است كه ما تنها به فهرستی از آنچه به صورت مفصّل یا گذرا در چند سوره قرآن آمده است اشاره می‏كنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قصه در قرآن

قصه در قرآن

استفاده قرآن از قصه بقدري زياد است كه ما تنها به فهرستي از آنچه به صورت مفصّل يا گذرا در چند سوره قرآن آمده است اشاره مي‏كنيم.

به عنوان مثال در سوره بقره اين داستانها بيان شده است:

1 ـ قصه آدم عليه‏السلام (آيات 30 تا 38).

2 ـ قصه گاو بني‏اسرائيل و زنده شدن مقتول (آيات 66 تا 73).

3 ـ قصه قيام موسي عليه‏السلام عليه فرعون و سرگذشت بني اسرائيل (آيات 49 تا 61).

4 ـ قصه نبرد طالوت و جالوت (آيات 245 تا 251).

5 ـ قصه مناظره ابراهيم عليه‏السلام با نمرود (آيات 257 تا 258).

6 ـ قصه شهر خراب و مردن و زنده شدن عزير عليه‏السلام (آيات 258 تا 259).

7 ـ قصه زنده شدن مرغابيها براي ابراهيم عليه‏السلام (آيات 259 تا 260).

و در سوره آل عمران اين قصه‏ها ذكر شده است:

1 ـ قصه همسر عمران و نذر دختر او (آيات 34 تا 37).

2 ـ قصه زكريا و همسر او و نازائي آنها (آيات 38 تا 41).

3 ـ قصه برگزيده شدن مريم و تولد عيسي عليهم‏السلام (آيات 41 تا 50).

4 ـ قصه حضرت عيسي عليه‏السلام و حواريون (آيات 51 تا 55).

5 ـ قصه نبرد بدر و تاييدات الهي (آيات 122 تا 128).

6 ـ قصه نبرد اُحد و امتحان الهي (آيات 139 تا 144) و ديگر جنگهاي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

7ـقصه‏مباهله‏نصاراي‏نجران‏باپيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

و در سوره كهف داستانهاي زير آمده است:

قصه در قرآن

1 ـ قصه اصحاب كهف (آيات 9 تا 26).

2 ـ قصه باغي كه در آتش سوخت (آيات 31 تا 44).

3 ـ قصه ملاقات خضر و موسي عليهما‏السلام (آيات 60 تا 82).

4 ـ قصه ذي القرنَيْن (آيات 83 تا 99).

قرآن درباره هدف و اهميت قصه‏هاي خود دو تعبير جالب توجه دارد:

الف) «فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون.»(24)

قصه‏ها را برايشان بازگو كن شايد بينديشند.

ب) «لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب ما كان حديثا يفتري ولكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شي‏ء و هدي و رحمة لقوم يومنون»(1) يعني همانا در قصه‏هاي ايشان صاحبان خرد را عبرت و پندپذيري است. اين سخني كه به دروغ بافته شده باشد، نيست بلكه تصديق آن معارفي است كه پيش از آن (قرآن) بوده است و تفصيل هر چيز و هدايت و رحمت است براي گروه مومنان.

در قسم سوم داستانها مي‏توان به داستان آدم و سجده ملائك و تمرّد و شيطان اشاره كرد كه برخي از مفسران آن را بيان نمادين حقايق دانسته‏اند.

البته روشن است كه اينجا سخن از خيال پردازي نيست بلكه منظور بيان هنرمندانه و سمبليك معارف و حقايق هستي است.

و در سنت مي‏توان به داستان بسيار مفصل بلوهر و يوذاسف كه در بحارالانوار از امام عسكري عليه‏السلام در طي 61 صفحه نقل شده است اشاره كرد.(2)

شيوه‏هاي هنري ديگري كه در قرآن از آن استفاده شده است از قبيل تشبيه‏ها، استعارات، كنايات، تمثيل‏ها، حقيقت و مجاز، خود نيازمند كتابي جداگانه است كه برخي نويسندگان قديم و جديد به اين مهم پرداخته‏اند و ما به واسطه رعايت اختصار از آن مي‏گذريم.

مرز ميان هنر متعهد و...

نكته‏اي كه در اين ميان هرگز نبايد از ديده پنهان بماند آن است كه همواره هنر با يك تقسيم ضروري و اساسي رو به رو بوده است. تمامي سلاحها را هم مي‏توان در خدمت ستم و بيداد و شكم و شهوت و آدمكشي و فساد و نسل سوزي و فرهنگ برافكني قرار داد و هم مي‏توان از آن براي ستم سوزي و گشودن مرزهاي عدالت و ايمان و رفاه به روي بندگان خدا مورد استفاده قرار داد و هنر نيز يك سلاح است.

سلاح هنر نيز مي‏تواند در خدمت ايمان و تعهد و انسانيت قرار گيرد و مي‏تواند عليه اين جبهه بكار گرفته شود.

هماره هنري مورد تأييد بوده است و بر استفاده از آن در هدايت خواهي مردم و امر به معروف و بازداشت از منكر تأكيد شده است كه سالم و متعهد و شورآفرين و شعور افزا باشد نه هنري غفلت‏زا و شهوت آفرين و فساد انگيز...

به اين تقسيم اساسي در عرصه‏هاي مختلف هنر نظري بيفكنيم.

شعر متعهد و شعر غير متعهد

هنگاميكه سخن از شعر به ميان مي‏آيد با كمال صراحت ميان شعر خيال‏آور و گناه‏زاي در خدمت شهوات و آلودگي‏ها يا در خدمت بيدادگران و شاهان و دربارها با شعر متعهد شورآفرين و شعورساز و در خدمت ارزشهاي متعالي انساني تفاوتي آشكار گذاشته مي‏شود.

گروه اول به چرك و آلودگي و كثافات و بلكه بدتر از آن تشبيه مي‏شود و پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏فرمايد: اگر درون مرد از چرك انباشته باشد، به كه از شعر(3)

و در روايتي ديگر از احترام كردن و سلام كردن به شش گروه نهي مي‏كند و يكي از آن گروه شاعراني هستند كه زنان پاك دامان را مورد هجوم ادبي خود قرار مي‏دهند.(4)

قصه در قرآن

ولي گروه دوم آنقدر قدر مي‏بيند و بر صدر مي‏نشيند كه امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «من قال فينا بيت شعر بني اللّه‏ له بيتا في الجنة» آنكس كه يك بيت شعر درباره ما بسرايد خداي در بهشت خانه‏اي براي او بنا كند.(5)

امام رضا عليه‏السلام مي‏فرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نمي‏سرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا مي‏كند كه از هفت برابر اين دنيا گسترده‏تر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او مي‏آيند.

و در برخي روايات ثواب بزرگتري را وعده مي‏دهند كه شايد اين اختلاف ثواب بواسطه اختلاف درجات شعر و موقعيت شعر و شاعر باشد.

امام رضا عليه‏السلام مي‏فرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نمي‏سرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا مي‏كند كه از هفت برابر اين دنيا گسترده‏تر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او مي‏آيند.(6)

هنرهاي صوتي

صداي زيبا و گوش نواز و روح‏پرور خود هنري والاست كه به تعبيري بهار گوش است و آرامش روح.

ولي اين هنر را نيز تيغ تيز واقعيت به دو بخش تقسيم مي‏كند؛

صداي خوشي كه در خدمت تن و شهوات و گناه قرار دارد و غفلت‏آور و لهوي است و به عنوان غنا شناخته مي‏شود. و صداي خوشي كه در خدمت كرامت والاي انساني و پرورش روح و بيدار كردن عاطفه و احساس زيبا دوستي و بدور از لهو و نامتناسب با جلسات خوش گذراني است كه بعنوان صداي خوش ارج مي‏بيند و ستايش مي‏شود.

درباره گروه اول آمده است: الغناء يورث النفاق(7) غناء موجب نفاق مي‏شود.

«الغنا رقيه الزنا(8)» سوق دهنده به سوي ناپاكدامني است.

و در روايتي ديگر غنا را شاخه‏اي از درخت زقّوم دانسته است كه در جهنم روييده و هر كس به آن چنگ زند او را به آن سمت و سو خواهد كشاند.(9)

ولي درباره صداي خوش در خدمت تعهد و ايمان آمده است:

«ليس منّا من لم يتغنّ بالقران» آنكس كه قرآن را با صداي خوش تلاوت نكند از ما نيست.(10)

و در روايتي آمده است: «حسنوا القران باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القران حسنا.»

قرآن را با صداي نيكو زينت بخشيد زيرا صداي زيبا بر زيبايي قرآن مي‏افزايد.(11)

و درباره امام سجاد عليه‏السلام آمده است كه آنقدر زيبا قرآن مي‏خواند كه گذر كنندگان در معابر مي‏ايستادند و به صداي دلنواز او گوش فرا داده و گاه از زيبائي آن بيهوش مي‏شدند.

و نظير اين حسن صوت و زيبايي قرائت درباره امام موسي بن جعفر عليهما‏السلام نيز وارد شده است.(12)

و درباره امام باقر عليه‏السلام آمده است كه آن حضرت بهترين و خوش صداترين قاريان قرآن بود.(13)

دو گونه قصه

داستان سرائي و قصه گويي نيز داراي تقسيمي بدين قرار است.

گاه قصه گويي براي اتلاف وقت و بطالت و غفلت است در اينجا قصه‏گو نهي مي‏شود و حتي گاه مورد تعزير قرار مي‏گيرد.

چنانكه اميرالمومنين عليه‏السلام قصه گويي را در مسجد مشاهده كرد او را زد و از مسجد بيرون كرد.(14)

و در روايتي امام صادق عليه‏السلام قصه گويان را لعنت كرد.(15)

و البته مطلب نسبت به سخنوري و سخنراني كه شعبه‏اي ديگر از هنر است نيز همين گونه است.

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن اللّه‏ فقد عبداللّه‏ و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس.»(16)

قصه در قرآن

آنكس كه به سراغ گوينده و سخنراني برود او را پرستش كرده است اگر سخنگو از خدا سخن مي‏گويد پرستش خدا كرده و اگر از ابليس و به ميل و هواي شيطان سخن مي‏گويد پرستش ابليس كرده است.

ولي قصه‏گويي و سخنراني متعهدانه ارزش والا و مكانت عظماي خود را دارد. كه امام عسكري عليه‏السلام فرمود خداوند سنت خود را بر اين قرار داده است كه هر كس درمانده در اعتقادات و وامانده در بحث عقيدتي را ياري دهد تا بر معاندي پيروز شود خداوند آنچه ثواب و درجه براي او مقرر كرده است تا يك ميليون برابر مضاعف مي‏كند.(17)

و دانشمندي كه با نور علم خويش افرادي را از ظلمت جهل و ضلالت نجات بخشيده است در روز قيامت مي‏ايستد تا درباره تمامي كساني كه از او استفاده علمي برده‏اند شفاعت كند و با خود به بهشت ببرد.(18)

خلاصه سخن اينكه خداوند در قران، و معصومين عليهم‏السلام در سنت براي وادار كردن انسانها به معروف و باز داري از منكرات از بهترين شيوه‏هاي هنري سود جسته‏اند و در اين راه هنرمندان را تشويق و تقويت نموده‏اند و آنان كه براي خدا و بر اساس شيوه‏هاي الهي و اولياي او مي‏خواهند بدين مهم بپردازند موظفند در اين راه بهترين شيوه‏ها و ماندگارترين و هنرمندانه‏ترين آنها را انتخاب كنند.

(هدايتگري در هنر ديني )

(چرا قرآن داستان می گوید )

(رابطه قرآن و هنر)


نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان


پاورقيها:

(1) سوره يوسف، آيه 111.

(2) بحارالانوار، ج78، ص383 تا ص444.

(3) بحارالانوار، ج79، ص292، ح12.

(4) همان، ص292، ح13 و 14.

(5) همان، ص291، ح9.

(6) همان، ح11.

(7) همان، ص241، ح7.

(8) همان، ص247، ح26.

(9) همان، ص262، ح8.

(10) همان، ص255. برخي اين حديث را اينگونه معني كرده‏اند: آنكه با قرآن خود را بي‏نياز نبيند از ما نيست.

(11) همان.

(12) همان، ص254، ح1.

(13) ميزان الحكمه، ج8، ص83.

(14) وسائل الشيعه، ج12، ص111، ح1.

(15) همان، ح2.

(16) همان، ص111، ح4.

(17) بحارالانوار، ج2، ص8، ح15.

(18) همان، ص2، ح2.