ای بندهی من! خدایا!
بینور مهربانیات، نگاه سردرگمم به سیاهی خواهد رسید.
میدانم بیمساعدت تو، خوابی سنگین، گوشهایم را و قلبم را خواهد ربود.
خدایا! تازه زبان گنگم با تو حرف زدن را میآموزد و دستهایم، کورمال کورمال به دروازههای اجابتت میرسد.
خدایا! به تو پناه میبرم از چشمهایی که دوباره گمت کنند و از دستهایی که رهایت سازند.
خدایا! به تو پناه میبرم از جذام بیتفاوتی که دوباره به سراغم بیاید.
به تو پناه میبرم از آنچه از درگاهت رانده شده است.
تو را به هر آنچه خوب است، برای روز مبادایم بمان که بیتو پوچ خواهم بود.
خدایا! خوی رمضانیام را از من مگیر.
رقیه ندیری
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – حسین عسگری