تبیان، دستیار زندگی
تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریك، ساكت و غمناك، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تكراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شب خورشید(متنی از شریعتی)

« بسم الله الرحمن الرحیم

اناانزلناه فی لیله القدر

و ماادریك ما لیله القدر

لیله القدر خیر من الف شهر

تنزل الملائكه والروح، فیها باذن ربهم من كل امر

سلام هی حتی مطلع الفجر »

«ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر

و چه میدانی كه شب قدر چیست؟

شب قدر از هزار ماه برتر است

فرشتگان و آن روح دراین شب فرود می‌آیند

به اذن خداوندشان از هر سو

سلام بر این شب تا آنگاه كه چشمه خورشید ناگهان می‌شكافد! »

شب خورشید(متنی از شریعتی)

تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریك، ساكت و غمناك، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تكراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!

ناگاه در ظلمت افسرده و راكد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تكان و تپشی كه همه چیز را بر می‌شود و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حركت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یك «تولید بزرگ»، شبی آبستن یك مسیح، اسارتی زاینده یك نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حركت»، آغاز یك زندگی دیگر، پیداست كه فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه كه در آن انسان‌ها، همه اسكلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.

این شب قدر است.

شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یك انسان نو، آغاز فردایی كه تاریخی نور را بنیاد می‌كند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است كه صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشكوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی كه در كنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!

و تاریخ همه این ماه‌های مكرر است، ماه‌هایی همه مكرر یكدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی كه هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر می‌كنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندی شبی پدیدار می‌گردد كه تاریخ می‌سازد، كه انسان نو می‌آفریند و شبی كه باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی كه آن روح در كالبد زمان می‌دمد، شب قدر!

انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حركت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یك «تولید بزرگ»، شبی آبستن یك مسیح، اسارتی زاینده یك نجات!

شبی كه ازهزار ماه برتر است، آنچنانكه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی كه آن «روح» برملتی و نسلی فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اكنون، براندام این اسلام اسلكت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست، اما شب قدر؟

شبی كه باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است كه بر این كویر خشك و تافته، در كام دانه ای، بوته خشكی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناك مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نكردن، خشك و غبار آلود زیستن و مردن! هركسی یك تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ كوتاه فردی، كه ماه‌ها همه تكراری و سردوبی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی برتو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتكاف تفكر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی كوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، در گیری و پیكار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!

شب خورشید(متنی از شریعتی)

كه پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اكنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی كه جهان ما را در كام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه كرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این كویر می‌توان شنید.

سلام بر این شب، شب قدر شبی كه از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه كه خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشكافد، گل سرخ فلق برلب‌های فسرده این افق بشكفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !

دکتر علی شریعتی

تنظیم:بخش ادبیات تبیان