اضلاع مثلث ایمان به خدا
جمعی از آقایان میگویند ایمان از ماده "امن" است و آن حالت آرامش و اطمینان خاطری است که در باطن انسان تحقق مییابد. بنابراین میگویند ایمان در اسلام عبارت است از حالت باور معنوی و آرامش نفس.
مطلبی که بسیار قابل توجه است و درباره آن هم بحث نشده این است که آیا ایمان عقد قلبی صرف است و یا متضمن اقرار و شهادت به زبان و عمل به بدن نیز هست.
در این مورد عقیده عدهای از علمای بزرگ قدیم و جدید این است که ایمان فقط عقیده قلبی است و بس؛ شهادت به زبان وعمل به بدن از شرایط ایمان است، به این معنی که کسی که میخواهد ایمان به معنای تعالیم قرآن داشته باشد باید در دل مؤمن و به زبان مقر باشد و در مقام عمل هم وظایف لازم را انجام دهد.
قرآن شریف در این آیات بعد از ایمان، عمل صالح را میگوید. معلوم می شود عمل صالح غیر از ایمان است. اگر عمل صالح باشد خودش جزء ایمان و مجموع عقد قلب و عمل زبان یک خیر و در آن صورت باید بگوییم عمل صالح که خودش جزء ایمان است، عطف به نقش خود یعنی ایمان شده، در حالی که عطف شیء به نفس خود از نظر ادبی غلط است
کسانی که عقیده دارند ایمان فقط عقد طلب است به آیاتی استشهاد میکنند. در یک آیه خداوند میفرماید : «کتب فی قلوبهم الایمان »(س 58 ،آیه 22 )یعنی ایمان در دلهای آنها نوشته شده. در آیه دیگر( س 49 ،آیه 14 )میفرماید: کسانی از اعراب گفتند ما ایمان آوردهایم. بگو ایمان نیاوردهاید، بلکه اسلام آوردهاید و هنوز ایمان در دل های شما داخل نشده است.
البته آیات دیگری هم در قرآن هست که کلمه ایمان در آنها آمده و آن را به عمل مستند و مرتبط کرده و در قرآن آیات شامل این ارتباط بسیار است:«ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات»( س 2 ،آیه 277 )؛
و« بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات»( س 2 ،آیه 25 )؛
و«العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات »(س 103 ،آیه 1)
قرآن شریف در این آیات بعد از ایمان، عمل صالح را میگوید. معلوم می شود عمل صالح غیر از ایمان است. اگر عمل صالح باشد خودش جزء ایمان و مجموع عقد قلب و عمل زبان یک خیر و در آن صورت باید بگوییم عمل صالح که خودش جزء ایمان است، عطف به نقش خود یعنی ایمان شده، در حالی که عطف شیء به نفس خود از نظر ادبی غلط است و نمیشود یک چیزی را به خودش عطف کنند و نسبت دهند؛ پس ناچار باید بگوییم عمل صالح ایمان نیست تا بتوانیم بگوییم نسبت دادن عمل صالح به ایمان از نظر اصل ادبی درست است و به جای این یک خلاصه مختصر از بیان آقایانی است که عقیده دارند ایمان فقط به دل است و بس و ربطی به زبان ندارد و ربطی به عمل هم ندارد.
اما در مقابل، آن آقایان هستند که میگویند خیر، ایمان هم عقد دل است و هم عمل بدن.
در اینجا مطلبی را از شیخ طوسی(ره) میآوریم که ایشان ایمان را هم عقیده قلبی میداند و هم اقرار به زبان و عمل بدن.
شیخ طوسی میفرماید: ایمان مرکب است از تصدیق درونی و اقرار ظاهری؛ و استدلال ایشان براین اساس است که میگوید اقرار به زبان تنها ایمان نیست، به دلیل آیه" قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا "(س 49 ،آیه 14 ).
اعراب میگویند: ما ایمان آوردیم؛ خدا نفی میکند و میگوید: ایمان نیاوردهاید، چون در دلتان ایمان نیست. پس مؤمن نشدهاید. اینان به زبان که میگویند، خدا میفرماید مقبول نیست. پس معلوم میشود که ایمان در شرع مقدس فقط به زبان نیست. در مقابل، شیخ طوسی از نظر جنبه معنوی هم میگوید این قضیه تصدیق قلبی هم بدون اقرار زبان ،ایمان نیست، و برای اثبات این مطلب به یک آیه استشهاد میکند و آن آیه مربوط به حضرت موسی است. (س 27 آیه 14)
میگوید معجزات موسی را دیدند. در دل یقین داشتند که موسی پیغمبر خدا است، اما به زبان انکار کردند. پس معلوم میشود اگر آدمی در دل به نبوت موسی علیه السلام یقین داشته باشد اما آن را به زبان نیاورد، به موسی ایمان نیاورده. درباره پیغمبر اسلام هم قرآن می گوید علمای یهود که آشنا به کتب سماوی هستند «یعرفونه کما یعرفون اماءهم»(س 2 آیه146 )،اینان پیغمبر را آن چنان خوب میشناسند که فرزندان خودشان را . پس کسانی که پیامبر اسلام را فرستاده خدا میدانند و نبوت او را همانند شناختی که نسبت به فرزندان خویش دارند میشناسند. اما عقیده قلبی خود را با زبان انکار میکنند، ایمان ندارند. و آیات از این گونه بسیار داریم.
نمونه دیگری از یقین قلبی و در عین حال خودداری از اقرار، در ابوجهل است. ابوجهل مظهر شرک است. آدمی بسیار بد و سمبل کفر است. یک روز پیغمبر اکرم با بعضی از اصحاب خود در مکه از کوچهای عبور میکرد. ابوجهل هم با بعضی از رفقای خود از آن جا میگذشت.او در برابر پیغمبر قیافه تلخ، زننده، تند و بیادب به خود میگرفت، اما این دفعه استثنائاً با گشاده رویی پیش آمد و دست محکمی به پیغمبر داد و رفت. این امر بسیار شگفتآور بود. رفقای ابوجهل گفتند: عجبا، آیا او به پیغمبر گرویده ؟ پس جبهه ما ضعیف شد .مسلمانان گفتند: امری حیرتآور است. آیا ابوجهل قبول اسلام کرده؟ پس اسلام از قوت بیشتری برخوردار گردید. او مردی بسیار نیرومند است. آن گاه به ابوجهل گفتند: این چه بود؟ پاسخ داد:" قال و الله انی لا علم انه صادق و لکن متی کنا تبعاً لعبد مناف"( بحار جدید ، ج 7، ص 157).
گفت : به خدا قسم من میدانم که این مرد صادق است و راست گو است، ولیکن چه موقع چنین بوده که ما پیرو عبد مناف و فرزندان او باشیم؟ ملاحظه می کنید که ابوجهل آن چنان به پیغمبر ایمان باطنی و اعتقاد واقعی دارد که هم قسم یاد میکند و هم سخن خود را بالام تأکید میآورد، ولی با زبان صریحاً انکار میکند. پس جلوهگاه کفر است. بنابراین همان طور که یهود میدانستند موسی بن عمران فرستاده خداست و یقین باطنی داشتند، اما چون به زبان انکار کردند، کافربودند. ابوجهل هم میدانست که پیغمبر اسلام فرستاده خداست، ولی به زبان انکار کرد، باید زبان با دل هماهنگ باشد. اگر کسی به دل معتقد باشد و عقیده قلبی را با زبان بگوید، اما در عمل از روی طغیان نسبت به امر الهی بی اعتنا باشد و مفاهیم باری تعالی را نفی میکند وا پس می زند و اعراض می نماید او هم دارای ایمان نیست زیرا اعراض از امر خدا و استکبار در مقابل فرمان آفریدگار جهان منافی با ایمان دل و منافی با اعتراف زبان است.
نمونه این امر، ابلیس در جریان سجده آدم است. از آیات قرآن استفاده میشود که ابلیس به خدا ایمان داشت؛ آن چنان ایمانی که در صف فرشتگان مقرب قرار گرفته بود.ایمان خود را هم به زبان میآورد و حتی در مواقعی نام حضرت حق را با احترام بسیار یاد میکرد، تا جایی که وقتی مطرود درگاه الهی شد و از قضیه آدم رنجیده خاطر گردید، گفت:" صنریک لا عوینهم صمعی"( س 38، آیه 82 ).آن قدر در مقام بیان به خدا احترام کرد که به عزت او قسم یاد کرد. اما این شیطانی که ایمان باطنی داشت و به زبان هم اقرار میکرد، در مقام عمل و اطاعت، از فرمان الهی سرکشی کرد و از امر خدا رویگردان شد. خدا به فرشتگان فرمود آدم را سجده کنند. ابلیس از اطاعت امر خدا ابا کرد، در مقابل فرمان الهی استکبار نمود و زیر بار اطاعت از فرمان خالق جهان نرفت. خدا تصریح میکند به این که ابلیس با این عمل به کفر گرایید و تمام اعمال گذشته اش برباد رفت.
امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش سائل فرموده است: تمام ایمان عمل است به این معنی که عمل روح قلب است ، عمل زبان اقرار است و عمل جوارح اطاعت از اوامر الهی است.
بنابراین من حیث المجموع استفاده میشود که ایمان دل زمانی ارزش دارد که با انکار زبان مواجه نشود و همچنین ایمان دل زمانی ارزنده است که به طغیان و سرکشی در عمل مواجه نگردد. اگردر دل بود، زبان هم معترف بود و بدن هم انجام وظیفه کرد، مجموع این سه امر ایمان است و این مطلب در کتب روایات آمده که به پاره ای از آنها اشاره میشود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:" الایمان معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالارکان" . " میزان الحکم" (ج 1 ،ص 302 ) یعنی ایمان گفتهای است که به زبان آید و عملی است که انجام شود و معرفتی است که در قلب مستقر گردد.
ابوالصلت خراسانی میگوید: از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام درباره ایمان سؤال کردم، در پاسخ فرمود: ایمان عقد واعتقاد به قلب است و لفظی است به زبان و عملی است به جوارح و ایمان نیست مگر آنچه گفتم. راغب در کتاب" مفردات " درباره ایمان میگوید: سخن ایمان به اجتماع سه چیز است: اول باور قلبی، دوم اقرار به زبان، سوم عمل به جوارح . و به هریک از این سه امر ایمان گفته میشود و راغب به آیه 143 سوره بقره اشاره میکند که خدا در آن آیه می فرماید:" و ما کان الله لیضع ایمانکم ای صلاتکم ". (خداوند ایمان شما را ضایع نمیکند، یعنی نماز شما را بیاجر نمیگذارد) . گفته راغب در معنی کردن ایمان به نماز ضمن حدیثی مفصل از امام صادق علیه السلام آمده است. از امام صادق (ع) سؤال شد درباره این که آیا ایمان قول همراه با عمل است یا قول است بدون عمل؟ حضرت در پاسخ فرمود: تمام ایمان عمل است و اقرار قسمتی از آن است که از طرف باری تعالی وصیت شده، در کتاب الهی تبیین گردیده، نورش آشکار است و حجتش ثابت. قرآن شریف به این امر شهادت میدهد و مردم را به آن فرا میخواند. آن گاه فرمود پس از آن که نبیاکرم در نماز از بیتالمقدس متوجه کعبه شد و قبله تغییر کرد، مسلمانان گفتند: یا رسولالله، وضع ما در نمازهایی که به طرف بیت المقدس خواندهایم چه خواهد بود و هم چنین وضع در گذشتگان ما که نمازها را به سوی بیت المقدس خواندهاند چه می شود؟ این آیه نازل شد: "و ما کان الله لیضیع ایمانهم"( س 2 ،آیه 143)؛یعنی خداوند ایمان آنها را ضایع نمیکند .آن گاه امام صادق (ع) فرمود : پروردگار نماز را ایمان خوانده است.
نتیجه بحث این شد که ایمان مجموعه عقد قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح است و امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش سائل فرموده است: تمام ایمان عمل است به این معنی که عمل روح قلب است ، عمل زبان اقرار است و عمل جوارح اطاعت از اوامر الهی است. اگر برادران و خواهران مسلمان بخواهند طبق گفته قرآن شریف ایمان داشته باشند، باید از سه بعد مطلب را در نظر داشته باشند: از نظر معنوی مؤمن و دارای باور روحی باشند، از رحمت زبان اعتراف کنند و در مقام عمل، اوامر الهی را اطاعت کنند تا بتوانند جایگاه خود را در صف مردم با ایمان و مؤمنین راستین قرار دهند .
برگرفته از بیانات استاد اخلاق و عرفان، آیت الله امجد
تنظیم برای تبیان: شکوری