عسل و کیک وانیلی(2)
- چه خبر، چرا بگومگو میکنید.
عسل گفت: آخه چرا نمیشه امروز من کیک بپزم.
پدر کمی فکر کرد و گفت: خب آره، چرا نمیشه، کیک امروز را تو بپز. مادر خواست اعتراض کندکه پدر گفت: حالا میشه یک چسب زخم به من بدهی.
و مادر از توی کشو یک چسب زخم برای پدر پیدا کرد.
عسل از خوشحالی توی پوستش نمیگنجید. یک چرخی دور خودش زد و گفت: آخ جون. مامان حالا چکار کنم؟
مادر همهی چیزهای لازم را در اختیار عسل گذاشت و بعد برایش توضیح داد که چکار کند. عسل پیشبند حولهای مامان را گردنش انداخت و شروع کرد به ورز دادن خمیر. اما کار آسانی نبود.
عسل نفس عمیقی کشید و گفت: چقدر دستم خسته شد. هنوز تویش دون دونه.
- مامان زردهها را جدا هم بزنم یا سفیدهها را. مامان گفتی وانیل یک قاشق چایخوری یا مرباخوری. مامان...
و مامان جواب سوالهای عسل را میداد. عسل دور و برش را نگاه کرد.
چقدر ظرف کثیف کرده بود. توی آشپزخانه انگار بمب منفجر شده بود. چون هیچ چیز سر جای خودش نبود.
بالاخره مایع کیک آماده شد. عسل آن را توی قالب ریخت و مادرش را صدا زد تا آن را توی فر بگذارد.
حالا عسل روی مبل نشسته بود و پاهایش را هی تکان تکان میداد. منتظر بود تا کیکش بپزد. دل تو دلش نبود. بوی کیک تازه از توی فر بیرون میآمد. حتی فرفری هم بو کشیده بود و دوروبر آشپزخانه میپلکید. کمی بعد مادر کیک را از فر بیرون آورد و همراه یک سینی چای روی میز گذاشت.
عسل با عجله یک تکه از کیک را برید و شروع کرد به خوردن. اما اصلاً مزهی کیکهای مادر را نمیداد. پدر یک تکه از کیک را برید و توی دهانش گذاشت و در حالیکه هنوز آن را قورت نداده بود گفت: به به چه کیک خوشمزهای. اما عسل اخمی کرد و گفت: لازم نیست دروغ بگویید. خودم دارم میبینم چقدر بدمزه شده.
مادر دستی به موهای عسل کشید و گفت: عوضش یاد گرفتی چطوری میشود کیک را خراب کرد! و بعد سه تایی با هم خندیدند.
نوید گوگانی
سیب سفید
تنظیم:بخش کودک و نوجوان
**********************************