تبیان، دستیار زندگی
أَلدَّهْرُ یَوْمانِ: یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ، فَاِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ وَ اِذا کانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ؛(1) روزگار دو روز است: روزی برای کامرانی تو و روزی برای سختی و ناکامی توست. در روزی که برای خوشی تو باشد، ناشکری نکن و در روزِ سختی، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوهر های ادبیات: کلام علی(2)

قسمت اول ، قسمت دوم :

چرخش روزگار

گوهر های ادبیت :کلام علی 2

یکی از ابیات مشهور حکیم فردوسی در مورد چرخش روزگار این بیت اوست:

چنین است رسم سرای درشت            گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت

و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی هم می‏گوید:

روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد            چرخ بازیگر از این بازیچه‏ها بسیار دارد

این دو بیت در توضیح این گفتار علوی است که فرمود: «أَلدَّهْرُ یَوْمانِ: یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ، فَاِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ وَ اِذا کانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ؛(1) روزگار دو روز است: روزی برای کامرانی تو و روزی برای سختی و ناکامی توست. در روزی که برای خوشی تو باشد، ناشکری نکن و در روزِ سختی، شکیبا باش.»

ارزش سخن

در مورد زبان و آفات و برکاتش در ادبیات فارسی مطالب گوناگونی بیان شده است. یکی از آنها، سخن سعدی در گلستان است:

تا مرد سخن نگفته باشد             عیب و هنرش نهفته باشد

و یا:

سخندان پرورده پیرکهن           بیندیشد آنگه بگوید سخن

این دو شعر را در تفسیر حکمت 148 نهج‏البلاغه می‏توان به کار برد؛ آنجا که حضرت می‏فرماید: «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ؛ شخصیت مرد در زیر زبانش نهفته است.»

استفاده از فرصت

ناصر خسرو شب و روز و سال و ماه را نابود کننده عمر می‏داند و عمر را به راه کوتاهی تشبیه می‏کند:

عمر مرا بخورد شب و روز و سال و ماه               پنهان و نرم چون موشان و راسوان

* * *

بنگر که عمر تو به رهی ماند          کوتاه، اگر تو اهل هُش و رأیی

سعدی در این زمینه می‏گوید:

تا دگر باد صبائی به چمن باز آید           عمر می‏بینم چون برق یمان می‏گذرد

* * *

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست              در میان این و آن فرصت شمار امروز را

با این ابیات، می‏توان این حدیث را توضیح داد که: «فَاِنَّ غَدا مِنَ الْیَوْمِ قَریبٌ ما اَسْرَعَ السّاعاتِ فِی الْیَوْمِ وَ اَسْرَعَ الاَْیّامَ فِی الشَّهْرِ وَ اَسْرَعَ الشُّهُورَ فِی السَّنَةِ وَ اَسْرَعَ السِّنینَ فِی الْعُمُرِ؛(2) همانا که فردا به امروز نزدیک است. ساعتها در روز و روزها در ماه و ماهها در سال چه زود سپری می‏گردد و سالها در عمر چه زود به آخر می‏رسد.»

عبرت از تاریخ

گوهر های ادبیت :کلام علی 2

دل نبستن به دنیا و عبرت گرفتن از احوال و آثار گذشتگان، از موضوعاتی است که سخنوران مذهبی برای تنبیه و بیداری غفلت‏زدگان و ترغیب به ایمان به کار می‏گیرند. رودکی می‏گوید:

مجلس وعظ رفتنت هوس است         مرگ همسایه واعظ تو بس است

و ناصر خسرو:

مرا این روزگار آموزگار است         کزین بِهْ نیست مان آموزگاری

والهی قمشه‏ای:

در دور زمان فراز و نشیب است           هر لحظه کند حوادث ارشاد

و اشاره به این سخنان است: «... وَاعْتَبِرُوا بِما قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ قَدْ تَزایَلَتْ اَوْصالُهُمْ وَ زالَتْ اَبْصارُهُمْ وَ اَسْماعُهُمْ وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعیمُهُمْ فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الاْءَوْلادِ فَقْدَها وَ بِصُحْبَةِ الاَْزْواجِ مُفارَقَتَها لا یَتَفاخَرُونَ وَ لا یَتَناسَلُونَ؛(3) [ای بندگان خدا!]... و از آنچه بر گذشتگان شما رفت، عبرت بگیرید که چگونه بندهای بدن ایشان از هم جدا و چشمها و گوشهایشان زایل شد، و شرافت و شکوهشان از بین رفت و شادیها و خوشگذرانیهایشان از آنها جدا شد، پس نزدیکی فرزندان به دوری، و همنشینی با همسران به جدایی بدل شد. دیگر نه به هم می‏نازند و نه فرزندانی می‏آورند.»

اعتدال در زندگی

در کار میانه رو بود سالم‏تر            یعنی که بود خیر امور الاوسط

* * *

چو داری به دست اندرون خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته
هزینه چنان کن که بایدت کرد
نباید فشاند و نباید فشرد (4)

این اشعار از این کلام امام علیه‏السلام الهام گرفته‏اند: «کُنْ سَمْحا وَلا تَکُنْ مُبَذِّرا وَ کُنْ مُقَدِّرا وَلا تَکُنْ مُقَتِّرا؛(5) بخشنده باش نه به حد تبذیر، و اندازه نگهدار، نه به حد بخل.»

آزمایش انسانها

امیرمؤمنان علی علیه‏السلام شناختن حقیقت افراد را منوط بر گذر زمان و دگرگونی روزگار و رخدادها می‏داند و می‏فرماید: «فی تَقَلُّبِ الاَْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ؛(6) گوهرهای افراد در دگرگونی احوال (دگرگونی روزگار و حوادث) شناخته می‏شود.»

خوش بود گر محک تجربه آید به میان            تا سیه‏روی شود هر که در او غش باشد(7)

* * *

روشن دلان همیشه به سختی به سر برند             در سنگ، زندگی به سر آمد شرار را (8)

رسیدگی به حال بیچارگان

گوهر های ادبیت :کلام علی 2

امام به مالک اشتر می‏نویسد: «وَ تَفَقَّدْ اُمُورَ مَنْ لا یَصِلُ اِلَیْکَ مِنْهُمْ، مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجالُ؛(9) به مشکلات کسانی از مردم بیشتر رسیدگی کن که کمتر به تو دست‏رسی دارند و از کوچکی به چشم نمی‏آیند و دیگران آنان را کوچک می‏شمارند.»

چراغی که بیوه زنی بر فروخت           بسی دیده باشی که شهری بسوخت

* * *

تیر دعای سحرِ بیوه‏گان            بگذرد از نُه سپر آسمان

بخشش و احسان

مولای متقیان درباره آثار ارزشمند بخشش و احسان می‏فرماید: «اَلْجُودُ حارِسُ الاْءَعْراضِ؛(10) بخشش نگهبان آبروهاست.»

اگر داد و دادن بود کار تو            بیفزاید ای مرد مقدار تو(11)

امام علی علیه‏السلام در خطبه 41 نهج‏البلاغة می‏فرماید: «اِنَّ الْوَفاءَ تَوْاَمُ الصِّدْقِ وَلا اَعْلَمُ جُنَّةً اَوْقی مِنْهُ؛ وفاداری به همراه راستی است و من سپری نگهدارنده‏تر از آن سراغ ندارم.»

وحشی بافقی:

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم        گر همه زهرست، چو خوردیم ساغر نشکنیم

سعدی:

گر سرم می‏رود از عهد تو سر باز نپیچم             تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

حافظ:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم              که در طریقت ما کافریست رنجیدن

و دیگری گفته:

با اهل وفا جفا سزا نیست             بر گو که چه ماجراست اینها

ملاقات علی علیه‏السلام در هنگام مرگ حضرت به حارث همدانی فرمود:

«یا حارِ هَمْدانِ مَنْ یَمُتْ یَرَنی  مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنافِقٍ قُبُلاً(12)»

یعنی ای حارث همدانی! هر کس بمیرد، مرا قبل از مرگ خواهد دید؛ چه مؤمن باشد، چه منافق.

شاعری این دو بیت را به همین مناسبت سروده:

ای که گفتی من یمت یرنی
جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من
مُردمی تا بدیدمی رویت

نگاه به نامحرم

امیرمؤمنان از شاخص‏ترین صفات اهل تقوا، چشم پوشی از نامحرم را بیان کرده و فرموده است: «غَضُّوا اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ؛(13)[اهل تقوا] چشمان خود را از محرمات الهی فرو بسته‏اند [و به گناه نمی‏آلایند].»

و حافظ در این معنی گفته:

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن             منم که دیده نیالوده‏ام به بَد دیدن


پی نوشت ها :

1. همان، حکمت 396.

2. همان، خطبه 188.

3. همان، خطبه 161.

4. فردوسی.

5. نهج‏البلاغة، حکمت 32.

6. همان، حکمت 217.

7. حافظ.

8. صائب.

9. نهج‏البلاغة، نامه 53.

10. همان، حکمت 211.

11. فردوسی.

12.حبل المتین،ص 59

13.نهج‏البلاغة، خطبه 193.


عبدالکریم پاک نیا

تنظیم : بخش ادبیات تبیان