تبیان، دستیار زندگی
پسركم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن برمى‏آیى و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوى كه بینى دنیاداران به دنیا دل
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پسرم فراوان به یاد مردن باش(3)

حضرت علی علیه السلام

سفارشارت حضرت علی(علیه‎السلام) به امام حسن علیه‎السلام

و چه بسا چیزى را طلبیدى كه اگر به تو مى‏دادند، تباهى دینت را در آن مى‏دیدى. پس پرسشت درباره چیزى باشد كه نیكى آن برایت پایدار ماند، و سختى و رنج آن به كنار، كه نه مال براى تو پایدار است و نه تو براى مال برقرار. و بدان كه تو براى آن جهان آفریده شده‏اى نه براى این جهان، و براى نیستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زنده بودن. و بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بیش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پایانش آخرت است، و شكار مرگى كه گریزنده از آن نرهد، و آن را كه جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افكند، پس بترس از آن كه تو را بیاید و در حالتى باشى ناخوشایند. با خود از توبه سخن به میان آورده باشى، و او تو را از آن باز دارد و خویشتن ‏را تباه كرده باشى.

پسركم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن برمى‏آیى و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوى كه بینى دنیا داران به دنیا دل مى‏نهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر مى‏جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتی‎هایش برایت گشاده.

همانا دنیاپرستان سگانند عوعوكنان، و درندگانند در پى صید، دوان. برخى را برخى بد آید، و نیرومندش ناتوان را طعمه خویش نماید، و بزرگشان بر خرد دست چیرگى گشاید. دسته‏اى اشتران پایبند نهاده، و دسته‏اى دیگر رها و خرد خود را از دست داده. در كار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانى دشوار گذر روان، نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چراننده‏اى كه به چراشان برد، دنیا به راه كورى‏شان راند و دیده‏هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهه حیرتش سرگردان، و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته‏اند و دنیا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرم بازى دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.

پسركم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن برمى‏آیى و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوى كه بینى دنیاداران به دنیا دل مى‏نهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر مى‏جهند.

باش تا پرده تاریكى بگشاید كه ‏[گویى راه سفر بریده است‏] و كاروان به منزل رسیده، و آن كه بشتابد، بود كه كاروان را دریابد، و بدان! كسى كه مركبش روز و شب است او را براند هر چند وى ایستاده ماند، و راه را بپیماید، هر چند كه بر جاى بود و راحت نماید. و به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهى یافت، و از اجل روى نتوانى برتافت، و به راه كسى هستى كه پیش از تو مى‏شتافت. پس آنچه را مى‏خواهى آسان‏ گیر و در آنچه به دست مى‏كنى طریق نیك را بپذیر.

«چه بسا جستجو كه به از دست شدن مایه كشاند» و هر جوینده روزى نیابد و هر آهسته رو محروم نماند. نفس خود را از هر پستى، گرامى‏ دار، هر چند تو را بدانچه خواهانى رساند، چه آنچه را از خود بر سر این كار مى‏نهى، هرگز به تو برنگرداند. بنده دیگرى مباش حالى كه خدایت آزاد آفریده، در آن نیكى كه جز با بدى به دست نیاید و آن توانگرى كه جز با سختى و خوارى بدان نرسند، كسى چه خوبى ‏دیده؟

و بپرهیز از این كه مركب‏هاى طمع تو را برانند، و به آبشخورهاى هلاكت رسانند، و اگر توانى میان خود و خدا، خداوند نعمتى را حجاب نگردانى، چنان كن كه دانى، چه تو بهره‏هاى خود را بیابى و حصه خویش را بگیرى و محروم نمانى، و اندك نعمت از جانب خداى سبحان بزرگتر و گرامی‎تر است از بسیار آفریدگان، هر چند همه از اوست اندك یا فراوان.

و جبران آنچه به نگفتن به دست نیاورده‏اى آسانتر بود تا تدارك آنچه به گفتن از دست داده‏اى، كه نگاهدارى آنچه در آوند است، به استوار بستن آن به بند است، و نگاه داشتن آنچه به دستهایت دارى دوست‏تر دارم تا به گرفتن آنچه در دست دیگرى است دست پیش آرى. و تلخى نومیدى بهتر تا از این و آن طلبیدن، و ورزیدن با پارسایى بهتر تا بى‏نیازى و به گناه آلوده گردیدن.

و مرد بهتر از هر كس نگهبان راز خویش است و بسا كوشنده كه براى زیانى كوشد كه او را در پیش است. آن كه پر گوید یاوه سر است، و آن كه بیندیشد بیناست. با نیكان بنشین تا از آنان به حساب آیى و از بدان بپرهیز تا در شمار ایشان در نیایى. بد خوراكى است كه از حرام به دست شود، و ستم بر ناتوان زشت‏ترین ستم بود. جایى كه مدارا درشتى به حساب آید به جاى مدارا درشتى باید، بسا كه دارو بیمارى شود و درد درمان گردد.

تلخى نومیدى بهتر تا از این و آن طلبیدن، و ورزیدن با پارسایى بهتر تا بى‏نیازى و به گناه آلوده گردیدن.

بسا اندرز دهد آن كه از او اندرز نپایند، و خیانت كند آنكه پى اندرز نزد او آیند، و بپرهیز از تكیه كردنت بر آرزوها كه آن كالاى احمقان است، و خرد به خاطر سپردن تجربه‏هاست و بهتر چیز كه آزمودى آن بود كه پند تو در آن است. فرصت را غنیمت دان پیش از آنكه از دست رود و اندوهى گلوگیر شود. هر خواهنده به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از جمله زیان‏ها توشه رفتن فراهم نیاوردن است و آخرت را تباه كردن. هر كارى را پایانى بود و آنچه برایت مقدر شده زودا كه به تو رسد. سوداگر به خطر افكننده خویش است، و بسا اندك كه بالنده‏تر از بیش است. نه در یاور بی‎مقدار سودى بود و نه در دوست به تهمت گرفتار.

چندانكه زمانه رام توست آن را آسان گیر و به امید بیشتر، خطر را بر خود مپذیر، و بپرهیز از آن كه ستیزه‏جویى چون اسب سركش تو را بردارد [و به گرداب هلاكت درآرد]. چون برادرت از تو ببرد خود را به پیوند با او وادار، و چون روى بگرداند، مهربانى پیش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دریغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزدیك شدن، و به وقت سختگیرى‏اش از نرمى كردن، و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانكه گویى تو بنده اویى، و چونان كه او تو را نعمت داده ‏[و حقى برگردنت نهاده‏]، و مبادا این نیكى را آنجا كنى كه نباید، یا درباره آن كس كه نشاید. دشمن دوستت را دوست مگیر تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نیك بود یا زشت‏] باید با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بیاشام كه من جرعه‏اى شیرین‏تر از آن نوشیدم و پایانى گواراتر از آن ندیدم.

نرمى كن بدان كه با تو درشتى كند، باشد كه به زودى نرم شود. با دشمن خویش به بخشش رفتار كن كه آن شیرین‏ترین دو پیروزى است ‏[انتقام از او كشیدن یا بروى بخشیدن‏]. اگر خواستى از برادرت ببرى، جایى براى ‏[دوستى‏] او نزد خود باقى گذار كه اگر روزى بر وى آشكار گردید، بدان وسیلت بدان تواند رسید.

كسى كه به تو گمان نیك برد [با كرده نیك‏] گمانش را راست كن. و حق برادرت را به اعتماد دوستى كه با او دارى ضایع مگردان، چه آن كس كه حق او را ضایع كرده‏اى برادرت به حساب نمى‏آمد. و مبادا با كسانت رفتارى كنى كه بدبخت‏ترین مردم نسبت به تو باشند. در آن كه تو را نخواهد دل مبند، و مبادا برادرت را در پیوند با تو گسستن عذرى بود قویتر از تو در پیوند با او بستن، و مبادا در بدى رساندن بهانه‏اى‏اش باشد قویتر از تو در نیكویى كردن. و ستم آن كه بر تو ستم كند در دیده‏ات بزرگ نیاید، چه او در زیان خود و سود تو كوشش نماید، و پاداش آن كه تو را شاد كند آن نیست كه با وى بدى كنى.

دشمن دوستت را دوست مگیر تا دوستت را دشمن نباشى، و در پندى كه به برادرت مى‏دهى ‏[نیك بود یا زشت‏] باید با اخلاص باشى. خشم خود را اندك اندك بیاشام كه من جرعه‏اى شیرین‏تر از آن نوشیدم و پایانى گواراتر از آن ندیدم.

بدان پسركم كه روزى دو تاست، آن كه آن را بجویى، و آنكه، تو را جوید. و اگر نزد آن نروى راه را به سوى تو پوید. چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى، و درشتى به وقت بى‏نیازى. بهره تو از دنیا همان است كه‏ آبادانى خانه آخرتت بدان است. اگر بدانچه از دستت رفته مى‏زارى، پس زارى كن به همه آنچه در دست ندارى. از آنچه نبوده است بر آنچه بوده دلیل گیر، كه كارها همانندند و یكدیگر را نظیر. از آنان مباش كه پند سودشان ندهد جز با بسیار آزردن، كه خردمند پند به ادب گیرد و چارپا با تازیانه خوردن.

اندوه‏ها را كه به تو روى آرد از خود دور گردان، با دل نهادن بر شكیبایى و اعتقاد بى‏گمان. آن كه از عدالت بگردید به ستم گرایید. یار به منزلت خویشاوند است، و دوست كسى است كه در نهان به آیین دوستى پاى‏بند است، و هواى نفس را با رنج پیوند است. بسا نزدیك كه از دور دورتر است، و بسا دور كه از نزدیك نزدیكتر. و بیگانه كسى است كه او را دوستى نیست.

آن كه پاى از حق برون نهد راه بر او تنگ شود. هر كه اندازه خود بداند حرمتش باقى ماند. استوارترین رشته‏اى كه رشته‏اى است كه میان تو و خداست. آن كه در كار تو نپاید، دشمنت به حساب آید. آنجا كه طمع به هلاكت كشاند، نومید ماندن از نرسیدن به مقصود چون رسیدن بدان ماند. نه هر رخنه‏اى را آشكار توان دید و نه بر هر فرصتى توان رسید. بود كه بینا به خطا افتد و كور به مقصد خود رسد. بدى را واپس افكن چه هر گاه خواهى توانى شتافت، و بدان دست خواهى یافت. و از نادان گسستن چنان است كه به دانا پیوستن، و آن كه از زمانه ایمن نشیند، خیانت آن بیند. و آن كه زمانه را بزرگ داند وى را خوار گرداند. نه هر كه تیر پراند به نشانه رساند. چون اندیشه سلطان بگردد زمانه دگرگون شود. پیش از این كه به راه افتى بپرس كه همراهت كیست، و پیش از [گرفتن‏] خانه ببین كه با كدام ‏[همسایه‏] خواهى زیست.

بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانه‏اى كه بیش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پایانش آخرت است، و شكار مرگى كه گریزنده از آن نرهد.

بپرهیز از آنكه در سخنت چیزى خنده‏آور آرى، هر چند آن را از جز خود به گفتار در آرى. بپرهیز از راى زدن با زنان كه سست رایند، و در تصمیم گرفتن ناتوان، و در پرده‏شان نگاه‏دار تا دیده‏شان به نامحرمان نگریستن نیارد. كه سخت در پرده بودن، آنان را از [هر گزند] بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه كه بدو اطمینان ندارى و او را نزد آنان در آرى. و اگر توانى چنان كنى كه جز تو را نشناسند، روا دار، و كارى كه برون از توانایى زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهارى است لطیف و آسیب‏پذیر، نه پهلوانى است كارفرما و در هر كار دلیر، و مبادا در گرامى داشت ‏[او خود را] از حد بگذرانى یا او را به طمع افكنى و به میانجى دیگرى وادار گردانى.

و بپرهیز از رشك نابجا كه آن درستكار را به نادرستى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى خواند، و هر یك از خدمتكارانت را كارى به عهده بگذارد و آنان را بدان كار بگمار تا هر یك وظیفه خویش بگذارد و كار را به عهده دیگرى نگذارد، و خویشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مى‏كنى، و ریشه تواند كه به آن باز مى‏گردى، و دست تو كه بدان حمله مى‏آورى. دین و دنیاى تو را به خدا مى‏سپارم، و بهترین داورى را از وى براى تو درخواست دارم. امروز و هر زمان هم در این جهان، و هم در آن جهان. و السلام.

 برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.