باد میآمد. علی مرا محکم گرفته بود. تا دستش را کمی شُل کرد، ناگهان از دستش پریدم.
حالا من آزادم. من روی شهر پرواز میکنم و همه جا را میبینم. حالا باید بنشینم روی پشتبام یک خانه؛ چون از پرواز زیاد خسته شدهام.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1388/06/18
آزاد آزادم،اما کجا بخوابم؟
باد میآمد. علی مرا محکم گرفته بود. تا دستش را کمی شُل کرد، ناگهان از دستش پریدم.
حالا من آزادم.
من روی شهر پرواز میکنم و همه جا را میبینم.
حالا باید بنشینم روی پشتبام یک خانه؛ چون از پرواز زیاد خسته شدهام.
یک گربه دارد مرا میپاید؛ امّا تا میخواهد نزدیکم شود، میپرم؛ چون گربهها دشمن ما هستند!
من سفید سفید هستم و توی شب، خیلی قشنگم؛ اما حالا که شب شده من کجا باید بخوابم؟
در میان شما کسی هست که جای خوابی به یک بادکنک سفید بدهد؟
ایمان عمادی
تنظیم:بخش کودک و نوجوان
************************************