قرآن در جبهه
در حالی كه خورشید خود را در سمت مغرب به پایین میكشید بچهها آماده شده و مشتاقانه در انتظار فرمان حركت بودند. چرا كه ماهها برای فرار سیدن چنین موقعیتی لحظهشماری میكردند. البته آنان برای شروع عملیات در گذشته هم، مدتی به انتظار نشسته بودند؛ ولی این عملیات با گذشته اندكی تفاوت میكرد. چون این بار عملیات 48 ساعت قبل شروع شده بود و نیروها میبایست در منطقه عملیاتی جزیره مجنون هلیبُرد و پیاده میشدند. در این شرایط دشمن كاملاً آماده و نیروهای خط شكن قبلی، كاملاً خسته شده بودند. با اینهمه، آمادگی و عشق نیروها، نه تنها كاهش نیافته كه افزایش نیز یافته بود.
فرمان حركت رسید و گردان در سكوتجزیره مجنون به راه افتاد. از طرفی مسافتی كه باید پیموده میشد طولانی بود و از طرف دیگر اسلحه و مهماتی كه هر فرد به دوش داشت سنگین و خسته كننده بود. گردان تا بعد از نیمه شب بیوقفه در راه بود تا اینكه فرمان توقف رسید. اكنون نزدیك دشمن بودیم، ولی متأسفانه معلوم شد كه، دشمن در كمین نشسته و برای محاصره و قلع و قمع نیروها آمادگی كامل دارد. این بود كه فرمان برگشت داده شد. آنان كه روحشان در اشتیاق شهادت میسوخت، آهسته و در دل ناله میكردند كه، خدایا؛ لحظه وصال چه زمان فرا میرسد؟ و نیز آنان كه از تأخیر جهاد و رودررویی با دشمن نگران بودند دعا كردند كه خدایا؛ از جهاد و شهادت محروممان نفرما.
گردان با گامهای بلند و با سرعت زیاد خود را به پشت خاكریز كوتاهی میرساند كه از همان جا حركت خود را آغاز نموده بودند.
در چنین زمان فاجعه آمیزی با كمال تعجب مشاهده كردم، یكی از بچهها در گوشهای (بیتوجه به همه هیاهوها) نشسته و قرآنش را از جیبش بیرون آورده و آرام زمزمه میكند.
زمان به سرعت میگذشت و نزدیك طلوع آفتاب بود كه به مقصد رسیدند و هر كدام از بچهها در گوشهای روی زمین شروع به استراحت كردند و گروهی از آنها صبحانه را آماده كردند. هنوز بساط صبحانه را نچیده بودند كه تكبیر نیروها طنین انداز شد و نیروها به یكباره از زمین كنده شده و كاملاًبه حالت آماده در پشت خاكریز جا گرفتند. چرا كه نیروهای دشمن با تانكها به سرعت در حال نزدیك شدن بودند.
شرایط بسیار خطرناك و فاجعه آمیزی پیش آمده بود. چون از یك طرف، نیروها بسیار خسته و احتیاج به استراحت داشتند. از طرف دیگر، در جزیرهای باید میجنگیدند كه48 ساعت قبل، در دست نیروهای دشمن بود و با یك تهاجم مقداری عقب رانده شده بودند، ولی اكنون با آمادگی بیشتر، عملیات خود را شروع كرده و با سرعت پیش میآمدند.
مشكل بعدی این بود كه، ارتباط با نیروهای خودی قطع و غیر از اسلحههای سبك ـ كلاش، آر.پی.جی و تیربار ـ چیز دیگری در اختیار رزمندگان نبود.
با این همه، خاكریز بچهها كوتاه و بدون سنگر بود و در كنار آن جادهای بود كه تانكهای دشمن به سرعت از روی آن پیش میآمدند. در چنین موقعیت سختی كه هر كس به طرفی میدوید و تلاشی را آغاز كرده بود و فریادی میزد و دشمن هم باران شدید گلوله خود را به طرف نیروها، بیامان ادامه میداد، با كمال تعجب مشاهده كردم، یكی از بچهها در گوشهای (بیتوجه به همه هیاهوها) نشسته و قرآنش را از جیبش بیرون آورده و آرام زمزمه میكند. چند قدم آهسته به او نزدیك شدم و در حالی كه مجذوب او شده و نمیخواستم آرامش باور نكردنی و عجیبش را بر هم زنم، با احتیاط و احترام سؤال كردم در این موقعیت خطیر، كاری لازمتر از قرآن خواندن پیدا نمیشود؟آرام صورت خود را برگرداند، نگاهی به من كرد و با تبسم زیبایی گفت:قرآن به انسان نیرو و آرامش میدهد و من در این شرایط احتیاج به قدرت و آرامش دارم. وقتی توان و آرامش لازم را از قرآن گرفتم به انجام وظیفه مشغول خواهم شد.
قرآن به انسان نیرو و آرامش میدهد و من در این شرایط احتیاج به قدرت و آرامش دارم. وقتی توان و آرامش لازم را از قرآن گرفتم به انجام وظیفه مشغول خواهم شد.
لحظاتی چند به قرائت قرآن ادامه داد و بعد قرآن را بوسه زد و در جیب روی سینهاش گذاشت، آرام و با اطمینان حركت میكرد. در كنار جاده شیاری وجود داشت كه عمق آن به اندازه طول قد یك انسان بود. شیار را انتخاب كرد و عدهای را دعوت كرد كه به دنبال او حركت كنند. داخل شیار از مقابل خاكریز عبور كردند و خود را به نزدیك دشمن رساندند.
دشمن احساس خطر كرد. شیار را زیر تیربار شدید خود گرفت. ولی او خود را مقابل تانك دشمن رساند. آر.پی.جی خود را آماده كرد و در یك لحظه با فریاد الله اكبر تانك را هدف گرفت، تانك آتش گرفت و متوقف شد. با متوقف شدن تانك آتش گرفته، تقریباًجاده مسدود شد. به ناچار، همه تانكها متوقف شدند. ولی او دست بردار نبود. گلوله دیگری آماده كرد و تانك بعدی را هم با یاری قرآن و چابكی به آتش كشید.
فریاد تكبیر از هر طرف بلند شد. تانكهای دشمن همه متوقف شدند، گروهی از نیروهای دشمن، از تانكهای خود بیرون آمده، پا به فرار گذاشتند، تعدادی نیز هنوز با تیربارهای خود، شیار را هدف گرفته بودند.
او كسی جز، طلبه شهید غلامرضا صالحی حاجیآبادی نبود. كه با كمك قرآن، آرامش و قدرت یافت، دشمن را متوقف كرد و خود نیز به درجه رفیع شهادت نایل شد.
به نقل از بشارت