تبیان، دستیار زندگی
مردی تنها در امتداد افق، سرپایینی خیابان را در پیش گرفته و بی‌توجه به آنچه كه در اطرافش می‌گذرد به راه خود ادامه می‌دهد. قدم‌های سنگین ناشی از درد و استیصال او، تماشاگر شوكه‌شده از هجوم زودهنگام دلهره و ناامیدی رخوت‌انگیز را برای مواجهه با هر رویداد تلخی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تقلا میان مرگ و زندگی

تقلا میان مرگ و زندگی

مردی تنها در امتداد افق، سرپایینی خیابان را در پیش گرفته و بی‌توجه به آنچه كه در اطرافش می‌گذرد به راه خود ادامه می‌دهد.

قدم‌های سنگین ناشی از درد و استیصال او، تماشاگر شوكه‌شده از هجوم زودهنگام دلهره و ناامیدی رخوت‌انگیز را برای مواجهه با هر رویداد تلخی آماده می‌كند. جواكین فینیكس، چهره آشنای فیلم‌های جیمز گری چند لحظه‌ای را روی پل مكث می‌كند و خیره به آسمان خاكستری زمستانی در سپیده‌دم خلوت برایتون بیچ، اندوه نگاه شوریده‌اش را با گرفتگی و حزن آن پیوند می‌زند.

تا اینجا جز تصویر مردی ساده و جدی اما پریشان‌حال هیچ ذهنیتی درباره او و ماجرای فیلم نداریم اما پریدن بی‌مقدمه او در خلیج یخ‌زده زیر پایش ما را به خود آورده و تصاویر مبهمی كه در لحظات تقلای بین مرگ و زندگی از مقابل چشمانش می‌گذرد، ما را به تصمیم جیمز گری واقف‌ می‌سازد؛ سینماگر جوانی كه پس از 3  تریلر تاریك جنایی تصمیم گرفته كه موضوع نبردهای پلیس و تبهكاران روسی را كنار بگذارد و به روابط انسانی بپردازد.

مردی تنها در امتداد افق، سرپایینی خیابان را در پیش گرفته و بی‌توجه به آنچه كه در اطرافش می‌گذرد به راه خود ادامه می‌دهد.

«دو عاشق» تجلی تأمل و تعمق آشفته او در عشق است؛ دغدغه‌های ازلی بشر كه همواره در برهه‌های مختلف تاریخی یكی از اصلی‌ترین محورهای مانور هنرمندان در حوزه‌های متفاوت و طبعا سینماگران بوده است. اما جیمز گری به مدد نگاه عمیق، از منشور بلورین آرزو، تمنا و ناامیدی، بر آواری كه رمانس‌های آشفته و كلیشه‌ای قبلی به جای گذاشته‌اند، عمارت رمانتیك عظیم و در خور تحسینی را بنا می‌كند.

جیمز گری در دوره نه‌چندان طولانی اما موفق فعالیتش، نشان داده یكی از شیفتگان سینمای فرانسه است. نحوه رویكردش به تریلرهای جنایی در «اودیسه كوچك» (1994)، «میادین»(2000) و «شب از آن ماست» (2007)، براین فرضیه مهر تایید می‌زند.

«دوعاشق» از نخستین مخاطره «‌گری» برای آزمودن در ژانر درام عاشقانه حكایت دارد؛ گونه‌ای كه شاید به سبب قدمت و تكرار جانمایه‌اش (عشق) چندان تازگی نداشته باشد اما فیلمسازی چون گری آن را  فرصتی برای ارائه توانایی‌های تازه‌اش می‌داند؛ چون تقریبا تنها ژانری است كه بدون آنكه فرصت بهره‌گیری از جلوه‌های بصری، دیجیتال یا ویژه را در اختیار بگذارد تا نقطه‌ضعف‌هایش را با توسل به تكنولوژی و جذابیت‌های ظاهری رفع و رجوع كند، قدرت كارگردانی او را به چالش می‌طلبد.

این فیلم آمیزه‌ای از نمودهای مثبت سنت‌های اروپایی و هالیوودی است كه از عناصر تاثیرگذار هر دو سینما و طرز فكر در تنیدن تار و پود داستان بهره می‌جوید تا اثری یكدست و قابل اعتنا را خلق كند؛ «دوعاشق» به عنوان یك فیلم خوب اروپایی به نماها اجازه نفس‌كشیدن می‌دهد و روی كاراكترها و احساسات بشری تمركز می‌یابد؛ در عین حال توجه خاص فیلم‌های آمریكایی را به شیوه جزئی‌نگر بسط داستان و سرعت پیشرفت قصه نیز دارد اما نتیجه این تلفیق، تولد اثری خاص و كم‌نظیر،‌ محظوظ از بهترین ویژگی‌های هر دو دنیاست.

قدم‌های سنگین ناشی از درد و استیصال او، تماشاگر شوكه‌شده از هجوم زودهنگام دلهره و ناامیدی رخوت‌انگیز را برای مواجهه با هر رویداد تلخی آماده می‌كند.

در این فیلم كوچك و صمیمی روح فیلم‌هایی جریان دارد كه نمونه‌هایش را بیشتر میان دی‌وی‌دی‌های روز اروپایی می‌بینیم. در رمانتیك‌ترین درام‌های هالیوودی نیز «دوعاشق» تنها در یك روز گرم تابستانی آسوده‌خاطر در خیابان یا كنار ساحل قدم می‌زنند و نوشیدنی می‌خورند.

تصویر چنین فضایی از عشق تا حدی به تغییر سلیقه سینمای آمریكا برمی‌گردد چون اخیرا نشان داده كه ترجیح می‌دهد آثار عاطفی‌اش را در كمدی‌های بزرگ رمانتیك محدود و خلاصه كند و فارغ از سوزوگداز فراقی است كه قلب «دوعاشق» را به هم نزدیك‌تر می‌سازد! فیلم گری این سنت را می‌شكند، قلب كاراكترهایش را آكنده از غم و اندوه می‌سازد و قلب‌های شكسته را تنها گواه عشق می‌داند اما با ترفندهای جالب خود در تصویر عشق مدرن، این روح‌های آشفته را نیز همچون سنگریزه‌های كنار ساحل می‌شوید و جلا می‌دهد.

لئونارد (جواكین فینیكس) مرد سی‌وچند‌ساله‌ای است كه پس از یك غیبت طولانی نزد خانواده‌اش در بروكلین بازگشته و در آپارتمان آنها زندگی می‌كند. او پس از یك شكست عشقی دردناك دچار نوعی اختلالات روانی شده كه آن را افسردگی نزدیك به روان‌شیدایی یا جنون عشق تشخیص داده‌اند. او كه جوانی جدی، باملاحظه و وظیفه‌شناس است، در مغازه خشكشویی پدرش كار می‌كند و در اوقات فراغت عكس‌های سیاه و سفیدی می‌گیرد كه كسی در آنها دیده نمی‌شود.

او پس از عشق نافرجام نامزدش بارها اقدام به خودكشی كرده اما هر بار متوجه می‌شود كه هنوز برای مردن آمادگی ندارد. او با این افكار پریشان دست‌و‌پنجه نرم می‌كند كه 2زن وارد زندگی‌اش می‌شوند؛ ساندرا (وینیستاشا) دختر آرام، خونگرم و باوقار شریك پدرش كه كاملا وفادار به نظر می‌رسد و می‌تواند آینده او را تضمین كند. او مظهر تداوم زندگی آرام و بدون فرازونشیبی است كه لئونارد می‌خواهد از آن فرار كند.

دیگری میشل (گوئنت پالترو) دختری دست‌نیافتنی، بی‌قرار و سرشار از شور زندگی است كه در یك رابطه به بن‌بست رسیده گرفتار شده و به مواد مخدر روی آورده است. او خیلی زود توجه لئونارد را به خود جلب می‌كند و وعده ماجراجویی و زندگی پرمخاطره‌ای را در جایی دور از نیویورك می‌دهد!

گری روش منحصربه‌فرد خود را در كارگردانی دارد و اساسا به جلوه‌ها و حاشیه‌های تصنعی و اضافی كه فاقد اعتبارات اصیل سینمایی هستند اعتقادی ندارد. حجم موسیقی این اثر با دیگر كارهای رمانتیك قابل مقایسه نیست و به نظر می‌رسد كه بعد از تعقیب و گریزهای گوشخراش ماشین‌ها و شلیك‌های پی‌درپی اپرایی در فیلم‌های قبلی، دكمه mute را در بیشتر سكانس‌های «دوعاشق» زده است.

فیلم، قصه سرگردانی لئونارد میان این دو قطب رمانتیك است كه بدون هیچ تعلل و دورنگی تا آخرین لحظه تماشاگر را با خود همراه می‌سازد. با وجود آنكه لئونارد فردی آسیب‌پذیر و پریشان‌حواس تصویر شده كه حتی در برخی موارد او را دچار اختلال مشاعر هم دانسته‌اند، جذابیت و درخشش خیره‌كننده‌ای در فیلم دارد. او با همان تردید «شب از آن ماست» روبه‌روست. جواكین فینیكس پس از 25سال فعالیت در سینما و تلویزیون و درخشش در نزدیك به 40‌فیلم و سریال، «دوعاشق» را خداحافظی‌اش با بازیگری خوانده است.

او هنرپیشه توانایی است كه ابعاد غیرقابل انتظاری به شخصیت‌هایش می‌بخشد اما در كارش اغراق نمی‌كند. او به خاطر حالت محجوب و مرددی كه دارد بهترین گزینه برای نقش لئونارد است. شخصیت حساس و افسرده او كه با خود درگیری‌های درونی دارد، در عین سادگی، پیچیدگی‌های ظریف خود را دارد. فینیكس،  بازیگری عاطفی است و این از نوع نگاه و نوع بازیگری‌اش مشخص است.

او در ترسیم شخصیت لئونارد با بهره‌گیری از زیركی و جذابیت‌ فوق‌العاده‌اش تضادهای كاراكترش را باورپذیر می‌كند و به آن وزن قابل توجهی از صداقت می‌بخشد. تم‌های تنهایی، ازخودبیگانگی، روان‌پریشی و دریغ عشق ازدست‌رفته در رمانس‌ها تازگی ندارد اما فینیكس با حس غیرمنتظره‌ای كه دارد می‌تواند كنجكاوی تماشاگر را تا پایان فیلم زنده نگه دارد. شكسته‌حرف‌زدن، تردید، بلاتكلیفی و شیطنت در چشمان او در قالب چهره و جثه‌ای كه تعمدا بزرگسالانه تصویرشده، تعبیه شده‌اند و فردی نامتعادل یعنی خود لئونارد را خلق می‌كنند.

گوئنت پالترو از معدود بازیگرانی است كه به قدرت و نفوذ نگاه آگاه است اما همواره احساسات گنگی را یدك می‌كشد. او در نقش كاراكتر با‌طراوتی كه لئونارد را خیره می‌كند، عالی ظاهر شده و در نشان‌دادن پیچیدگی‌های ذهنی و روانی لئونارد نقش موثری دارد.

شناخت عمیق او از میشل و دلشوره‌هایش كاملا مشهود است؛ شخصیت پیچیده‌ای كه با وجود جذابیت فوق‌العاده و درخورتحسینش، دچار سرخوردگی‌های جبران‌ناپذیری شده است، بی‌حوصلگی، سستی و بی‌توجهی زندگی‌اش را فلج كرده و حتی راه بلندپروازی برای آینده بهتر را برای او بسته است. وینیستاشا هم بازیگر خوبی است اما به خاطر جنس شخصیت ساندرا و ویژگی‌های آن باید كمی بدلباس و شلخته باشد.

جیمز گری در دوره نه‌چندان طولانی اما موفق فعالیتش، نشان داده یكی از شیفتگان سینمای فرانسه است. نحوه رویكردش به تریلرهای جنایی در «اودیسه كوچك» (1994)، «میادین»(2000) و «شب از آن ماست» (2007)، براین فرضیه مهر تایید می‌زند.

نقش‌های فرعی هم تحت كنترل كارگردان بازی‌های قابل قبولی را ارائه می‌دهند. ایزابل‌ روسیلینی و مونی موشونو در نقش پدر و مادر لئونارد بسیار دوست‌داشتنی و پذیرفتنی هستند. نگرانی و دلشوره برای آینده لئونارد  بر پیشانی آنها نقش بسته و از لبخند تلخ و هر حركتشان كه ترس و امید را توأمان با خود دارد، هویداست. سطح بالای بازی‌ها نشان از غنای كارگردانی گری دارد؛ به طوری كه همه در جای خود قرار گرفته‌اند و پیداست كه فیلمساز كنترل دقیقی بر تك‌تك جزئیات بازی‌ها داشته است. «دوعاشق» پرسشی را مطرح می‌سازد كه شاید روزی دغدغه واقعی بسیاری از تماشاگران بوده است؛ زندگی خود را روی كسی سرمایه‌گذاری می‌كنید كه دوستش دارید یا كسی كه شما را دوست دارد؟!

و به این بهانه است كه نگاهی سراسیمه به رسم و رسومات متعارف جامعه درباره ازدواج دارد و تناقض ارزش‌های آن را با نیازهای روحی جوانان یعنی ماجراجویی، وسوسه انجام رفتارهای پرخطر و قدم‌گذاشتن به دنیای پرمخاطره نشان می‌دهد. از نظر گری كه سعی می‌كند ذهنیات و عقاید شخصی خودش را فارغ از رویه متداول هالیوود نشان دهد، ماهیت ارزش‌ها و هنجارهای جامعه تغییر نمی‌كند بلكه ممكن است در طول زمان تغییر شكل دهد؛ از این روست كه داستانش تعمدا در زمانی مبهم اتفاق می‌افتد.

پرسه دوربین گری در برایتون بیچ- واقع در بروكلین نیویورك كه پاتوق مهاجرین یهودی و مافیای قاچاق انسان و اسلحه است- توفیق فیلم‌های پلیسی- جنایی او را تضمین كرد اما این بار با موضوعاتی متفاوت نگاهی تازه به آن دارد. در دنیایی كه او از این محله تصویر می‌كند همواره نوعی اصالت واقعی وجود دارد كه اعتماد بیننده را جلب می‌كند. فیملساز هر كدام از كاراكترها و عناصر داستان را دقیقا در جای خود قرار داده و آن‌قدر این كار را ماهرانه انجام می‌دهد كه حذف یا كمرنگ‌كردن هر یك به فیلم ضربه می‌زند.

شخصیت‌ها مكمل یكدیگرند و به‌خوبی پرداخته شده‌اند. فیلم تماشاگر را به حال خودش می‌گذارد تا خود آنچه را باید و می‌خواهد از اطلاعاتی كه در اختیارش می‌گذارد استنباط كند؛ نه لحظه‌ای بی‌رمقی در فیلم وجود دارد و نه حتی لحظه‌ای كه به صداقت كاراكترها یا استحكام و صلابت مطلق دنیایی كه تصویر می‌كند، شك كنیم و رمز این موفقیت را باید در نگارش بی‌نقص و پخته سناریو دانست.

گری روش منحصربه‌فرد خود را در كارگردانی دارد و اساسا به جلوه‌ها و حاشیه‌های تصنعی و اضافی كه فاقد اعتبارات اصیل سینمایی هستند اعتقادی ندارد. حجم موسیقی این اثر با دیگر كارهای رمانتیك قابل مقایسه نیست و به نظر می‌رسد كه بعد از تعقیب و گریزهای گوشخراش ماشین‌ها و شلیك‌های پی‌درپی اپرایی در فیلم‌های قبلی، دكمه mute را در بیشتر سكانس‌های «دوعاشق» زده است.

انتخاب دقیق و بجای او هر صحنه‌ای كه با نوعی موزیك یا حاشیه صوتی همراه است را بسیار تاثیرگذار می‌كند. طراحی تولید مایكل كلانچی و فیلم‌پردازی كلاسیك با كاآسای هم سیمای جذاب‌تری به فیلم می‌بخشد. «دوعاشق» یك عاشقانه آرام و باوقار است كه پرسش‌هایش درباره تعلق‌خاطر عاطفی، بی‌آنكه پاسخی قاطعانه را در پی داشته باشد، مخاطب را به‌خوبی با حس‌و‌حال كاراكترها همراه می‌سازد. جیمز گری نشان می‌دهد كه در خلق درام‌های عاشقانه متبحرتر از تریلرهای جنایی است.

جایی كه می‌شود با پرداختن به پیوند قلب‌ها، والاترین احساسات انسانی را برانگیخت و از عشق به عنوان پدیده‌ای شگفت‌انگیز و گریزناپذیر سخن گفت، لحن و زبان شاعرانه گری بهتر جواب می‌دهد. فیلم آخر او به عنوان یكی از بهترین عاشقانه‌های این‌سال‌ها، گرچه در زمان اكران نادیده گرفته شد ولی از آن دست آثاری است كه گذشت زمان به نفعشان عمل می‌كند.

منبع : همشهری

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی