تبیان، دستیار زندگی
«ما با قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب بزرگ شدیم و خاطره های خوبی از آن آثار داشتیم؛ نه فقط ما، كه نسل‌های پیش از ما هم. چیزی كه من از پشت دوربین می‌دیدم این بود كه آذریزدی همیشه یك قدم جلوتر از دوربین بود. او چهرۀ جذابی بود و خیلی زود با مخاطب ارتباط می‌گر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

كشف یك كتابخانة آجری

مهدی آذریزدی

تلویزیون- در سال 1382 مجموعه‌ای با عنوان «با مشاهیر ایران» از طرف گروه كودك و نوجوان شبكۀ اول سیما تهیه شد كه در آن 26 شخصیت ادبی، هنری و فرهنگی حوزۀ كودك و نوجوان معرفی شدند.

بخشی از این افراد مثل نیمایوشیج یا شهریار از درگذشتگان بودند و بعضی مثل هوشنگ مرادی و اسفندیار احمدیه از معاصران زنده. یكی از نویسنده‌هایی كه به این بهانه به  نوجوانان معرفی شد، مهدی آذریزدی بود. دوچرخه به مناسبت چهلمین روز درگذشت آذریزدی، به سراغ مهدی قربان‌پور، كارگردان این مجموعة  مستند رفته و  با او گفت‌و گو كرده است.

«ما با "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" بزرگ شدیم و خاطره های خوبی از آن آثار داشتیم؛ نه فقط ما، كه نسل‌های پیش از ما هم. چیزی كه من از پشت دوربین می‌دیدم این بود كه آذریزدی همیشه یك قدم جلوتر از دوربین بود. او چهرۀ جذابی بود و خیلی زود با مخاطب ارتباط می‌گرفت و شناخت خوبی هم از مخاطبش داشت. چیزی كه بیش از هر چیز برای من جذابیت داشت، دیدن كودك درون آذریزدی در جلوی دوربین بود.»

«ما با "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" بزرگ شدیم و خاطره های خوبی از آن آثار داشتیم؛ نه فقط ما، كه نسل‌های پیش از ما هم. چیزی كه من از پشت دوربین می‌دیدم این بود كه آذریزدی همیشه یك قدم جلوتر از دوربین بود. او چهرۀ جذابی بود و خیلی زود با مخاطب ارتباط می‌گرفت و شناخت خوبی هم از مخاطبش داشت. چیزی كه بیش از هر چیز برای من جذابیت داشت، دیدن كودك درون آذریزدی در جلوی دوربین بود.»

اینها حرف‌های مهدی قربان‌پور در توضیح  انتخاب آذریزدی است. او در ادامه از خلوت و سكوت زندگی آذریزدی چنین می‌گوید:«مهدی آذریزدی بیش از هر چیز خودش بود. او دوست نداشت كه خودش را به كسی تحمیل كند و در شهر یزد، در خانه‌ای كاهگلی و در سكوت كامل زندگی می‌كرد و با دنیای بیرون ارتباطی نداشت.»

مستندی كه دربارۀ مهدی آذریزدی ساخته شده، از سه قسمت بیست دقیقه‌ای مستقل تشكیل می‌شود و به گفتۀ كارگردانش، مدیر گروه كودك و نوجوان شبكۀ یك قول پخش مجدد آن را داده است. مهدی‌قربان‌پور خاطره‌های خوبی از ساخت این مستند دارد و نقل می‌كند : «خود آذریزدی هر دو باری كه این مستند از تلویزیون پخش شد، آن را دید و همیشه می‌گفت: "این یكی از بهترین كارهایی است كه دربارۀ زندگی‌ام ساخته شده و خیلی به من نزدیك است." در این فیلم لحظه لحظۀ زندگی آذریزدی ثبت شده و او ارتباط خوبی با دوربین گرفته است.»

از قربان‌پور می‌پرسیم: «صحنۀ خاصی از فیلم هست كه به طور ویژه به یادتان مانده باشد و بخواهید آن را با كلمه برای ما به تصویر بكشید؟»

جوابش مثبت است و كلمه‌هایی كه برای بازآفرینی آن خاطره كنار هم می‌چیند، از این قرارند: « صحنه‌ای هست كه در آن مهدی آذریزدی در كتابخانه‌ای كه به نام او در شهر یزد تأسیس شده، در مقابل بچه‌ها قرار می‌گیرد. این لحظه‌ای بود كه اذیتم كرد و بیشتر از قبل مرا به این نتیجه رساند كه آذریزدی شخصیت و اسلوب متفاوتی دارد. او برای بچه‌ها تعریف می‌كند  اولین بار كه مدرسه را دیده، 54 سالش بوده و در این لحظه به گریه می افتد و این به نظرم فراموش‌نشدنی‌ترین لحظۀ فیلم است.»

مهدی آذریزدی یك نویسنده و خالق كتاب بود، اما جالب است  بدانید او علاقۀ زیادی به خواندن كتاب‌های دیگران داشت،تا آنجا كه این علاقه، كار تهیۀ فیلم از زندگی او را هم تحت تأثیر قرار داده بود. قربان‌پور تعریف می‌كند: «همیشه می‌گفت: "ظهر به بعد سراغ من بیایید. من كتاب‌های نخواندۀ زیادی دارم و می‌خواهم شب تا صبح كتاب بخوانم." این بود كه فیلم‌برداری را از ظهر شروع می‌كردیم. آذریزدی كتاب‌هایش را مثل بچه‌هایش دوست داشت و از آنها محافظت می‌كرد. با این حال او دوست نداشت از كتابخانه‌اش فیلم‌برداری كنیم. آذریزدی كتابخانه‌اش را با دست‌های خودش ساخته بود. كتابخانه‌ای بر طاقچۀ دالان‌هایی كه معمول خانه‌های یزد است، یك كتابخانۀ آجری!»

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی