تبیان، دستیار زندگی
کاربرد: وقتی کسی بیش از اندازه به خود مغرور باشد و به دیگران فخر بفروشد، از این ضرب‏المثل استفاده می‏کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آن قدر باد کرده که می‏ترسم بترکد.

کاربرد:

وقتی کسی بیش از اندازه به خود مغرور باشد و به دیگران فخر بفروشد، از این ضرب‏المثل استفاده می‏کنند.

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
سبو

توضیح:

در گذشته، نوشیدنی‏ها و مایعات خوراکی را در ظرف‏های مخصوصی از جنس سفال می‏ریختند که به آن سبو می‏گفتند. به  دلیل شکننده بودن سفال، اگر ضربه‏ای به سبو می‏خورد، می‏شکست و مایع داخل آن به زمین می‏ریخت و دیگر قابل استفاده نبود.

پارسائی در نزدیکی گله‏داری مسکن داشت. گله‏دار هر روز کمی روغن گوسفند به پارسا می‏داد و او آن را در سبویی می‏ریخت و کنار می‏گذاشت. روزی سبو پر و سرشار شد. آنگاه پارسا فکر کرد: «این روغن را می‏فروشم. از پولش میش‏هایی می‏خرم. میش‏ها بزودی می‏زایند و بعد از مدت‏ کوتاهی دارای گله می‏شوم و بسیار سود می‏کنم و خانه و باغ می‏خرم و دختری از یک  خاندان بزرگ را به زنی می‏گیرم و دارای فرزندانی می‏شوم که همه دانا و مطیع باشند و اگر جز این باشند با این چوبدستی ادبشان می‏کنم.»

و با این سخن چوبدستی را بر سبو زد و سبو شکست و روغن همه بر خاک ریخت.

کاربرد:

1- این مثل، زمانی به کار می‏رود که آنچه در گذشته می‏توانست موجب سود و فایده شود، امروز هیچ فایده‏ای نداشته باشد و دیگر به درد نخورد.

2- زمانی که فرصت‏های خوب از دست رفته باشد، از این ضرب‏المثل استفاده می‏شود.

3- همچنین وقتی که کسی بخواهد به دیگری بگوید که دیگر در فکر کارها و برنامه‏های گذشته نیست.

مشابه:

- آن قفس بگسست و آن هندو گریخت.

- آن مرغ که تخم طلا می‏کرد، مرد.

آن قدر بایست تا زیر پایت علف سبز شود.

کاربرد:

هرچه انتظار بکشی، به نتیجه‏ای نخواهی رسید.

اگر کسی برای رسیدن به مقصودی یا دریافت چیزی و یا گرفتن جوابی بیهوده پافشاری کند، این مثل را می‏شنود.

مشابه:

- اگر پشت گوشت را دیدی، فلان‏کس (فلان چیز) را هم خواهی دید.

- باش تا قائم مقام از باغ درآید.

- آن‏قدر بمان تا گیست مثل دندان‏هایت سفید شود.

- هنوز از میوه‏ها، توتش رسیده.

آن‏قدر بمان (باش)، تا قائم‏ مقام از باغ بیرون آید.

توضیح:

این مثل داستانی دارد؛ می‏گویند در سال 1251، اطرافیان محمدشاه قاجار، قائم مقام فراهانی را به بهانه اینکه شاه او را به باغ نگارستان دعوت کرده و با او کار مهمی دارد، به باغ بردند و در آنجا او را به قتل رساندند. همراهان و خادمان وزیر، بیرون باغ منتظر ماندند تا قائم مقام باز گردد؛ ولی او هرگز از باغ خارج نشد.

فوت کوزه گری

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

**************************************

مطالب مرتبط

شیطان بیدارمان کرد

آن ریشی را که گرو می‏گیرند، این نیست.

آمد ثواب کند،کباب شد

آن روزی کشته شدم که آن گاو سفید را کشتی.

خدا خر را شناخت و شاخش نداد.

اگر تو کیفی، من بند کیفم.

آن ذره که در حساب ناید،ماییم

آنجا رفت که عرب نی اندخت

آلبالو گیلاس که گل کند،تازه چهارده سالش می شود.

شام و ناهار هیچی!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.