تبیان، دستیار زندگی
چالشهای سینمای دینی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سينماي ديني، ممكن يا غيرممكن؟
gf1

هنر يا صنعت «سينما» به لحاظ ذات و ماهيت غربي است. با اين حال، بايد گفت كه اين «غرب» قابليت فاني شدن در«شرق» و اين «صورت»، قابليت فناشدن در معنا و اين «نفس» امكان خدمت به عقل را دارد.

بنابراين، نفس تصويري بودن سينما، نبايد ما را بر آن دارد كه پنداريم ميان سينما و معنويت تعارضي آشتي ناپذير وجود دارد. زيرا كه اين تصوير مي تواند تماما و مطلقا درخدمت معنا و مظهر و مجلاي عقل و انديشه باشد. مسئله بسيار مهم، اين است كه هرگز نبايد از ابزار دانستن تصوير براي انتقال معنا هراسي داشت و پنداشت كه تصوير خود في نفسه و منفك از معنا، داراي اصالت است. زيرا كه اين نوع اصالت دادن به تصوير، چيزي جز نابودكردن تصور نيست كه اين نوع اثبات هنر، در واقع، جز نفي هنر نيست، همان گونه كه اصالت دادن به انسان منفك از خداوند و اثبات او در برابر خداوند، چيزي جز نابود كردن و نفي انسان نيست.

اين كه ما تاكنون نتوانسته ايم آن طور كه شايسته است سينما را درخدمت دين قرار دهيم، دليل بر اين نيست كه سينما داراي ذاتي است كه از ديني شدن ابا دارد، يا به اين علت است كه طبق نظر برخي از محققين غربي فلسفه هنر، هر هنري نمي تواند هنر ديني باشد و هنرهاي ديني، تنها آن دسته از هنرها هستند كه از آغاز در ظل و ذيل دين پديد آمده و علاوه بر معنا و محتوا به لحاظ ساختار و قالب نيز متاثر از دين بوده اند.

بر مبناي ديدگاه اين محققين كه متاسفانه برخي از هوشمندان ما را نيز تحت تاثير قرارداده ، هنرهاي جديد به ويژه سينما و تلويزيون كه از آغاز در زيرمجموعه تمدن صنعتي و فرهنگ مادي و غيرديني پديد آمده اند، اساساً نمي توانند هنرهاي ديني باشند و درنهايت، تنها مي توان برخي ظواهر و اعراض آنها را با حفظ ذات و جوهر غيرديني شان، رنگ ديني زد. نقطه كاستي اين ديدگاه، اين است كه تصور مي كند دين همان است كه در سابق بوده و بعد از غلبه صنعت و ماشين و دنياي به اصطلاح جديد،دين افول كرده است و ديگر نيز قرارنيست مجدداً، طلوع كند.

gf1

حال اگر اين ديدگاه مخدوش است و اين كه آفتاب دين بار ديگر طلوع مي كند و زمين و زمان را به نور خداوند روشن مي سازد قطعي و حتمي است ديگر چه جاي ترديد وجود دارد كه آيا تكنولوژي و فن مي تواند در خدمت دين قرار گيرد يا خير و آيا سينما و تلويزيون مي توانند ديني شوند يا خير؟ اگر قرار است ما، سينما و تلويزيون را ظرف هايي ندانيم كه مي توانند پذيراي مظروف حق باشند، به طريق اولي، بايد معتقد باشيم كه دنياي صنعتي و ماشيني موجود، امكان ندارد كه تحت سيطره دين قرار گيرد.برخي بر اين اعتقادند كه اين سخن كه غرب يك كل به هم پيوسته است و نمي توان برخي از عناصر آن را اخذ و برخي ديگر را رد نمود و اخذ هر قسمت مساوي با اخذ كل است، فاقد مبنايي علمي و شرعي است. زيرا حقيقت اين است كه دنياي كنوني، آميزه اي از حق و باطل و درست و نادرست است كه بايد با ميزان وحي و نيت، حق ها و درست ها را اخذ و باطل ها و نادرست ها را طرد نمود. نقطه افتراق سينما- آنگونه كه تاكنون از اين پديده استفاده شده- با دين، اين نيست كه مفاهيم ديني را تنها مي توان شفاهي يا كتبي انتقال داد و سينما زبان تصوير است؛ بلكه در اين نكته است كه سينماگران، غالبا حرفي براي گفتن نداشته اند و با اصل پنداشتن سينما كه نوعي وسيله سخن گفتن است، احساس مي كرده اند كه بايد حرف بزنند، لكن اين كه چه بگويند، مهم نيست، بلكه مهم اين است كه بتوانند با زبان فيلم و تصوير، خوب حرف بزنند.


نويسنده: دكتر محمدمهدي بهداروند

منبع:بانک اطلاعات نشریات کشور

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان