نگاهی به فیلم «آدمهای بامزه»
فیلم سوم جود آپاتو شاید به موفقیت دو فیلم قبلیاش نباشد اما هر چه نباشد با یک کمدی بسیار جدی و تلخ برای آدم بزرگها سر و کار دارید.
درباره فیلم:
استقبال از کمدی «آدمهای بامزه» را بیش از هر چیز دیگر میتوان به حضور آدام سندلر در نقش اول آن نسبت داد. سندلر سالها است که در کمدیهای مختلف در قالب تیپیک شخصیت منفعل-موافق به ایفای نقش میپردازد و اتفاقا ترکیب درست این دو ویژگی توسط وی موجب شده که مخاطبان از اغلب کارهای وی استقبال نسبتا خوبی به عمل آورند. در «آدمهای بامزه» بازهم سندلر را در قالب کاراکتری خوش و خرم میبینیم؛ کاراکتری که این بار شغلش هم خنداندن مردم است. همه چیز وضعیت خوبی دارد اما به ناگاه کاراکتر اول داستان از مرگ قریبالوقوع خود باخبر میشود و همین مساله است که او را به تکاپو میاندازد ولی این تکاپو هم چیزی نیست که وی را از هدف اصلی خویش که همانا خوشحال کردن مخاطبان کارهایش است، دور نگه دارد.
اگر نگوییم زیادهروی کردهایم شاید بتوان حداقل نیمی از زندگی کاراکتر جورج سیمونس را مشابه وضعیت زندگی آدام سندلر دانست. سندلر خود نیز به مانند سیمونس غالبا کارش خنداندن مخاطبان است و حتی این روزها لطیفههایی که به دروغ یا راست به وی نسبت میدهند، نقل محافل هنری است. حضور سندلر در «آدمهای بامزه» میتواند مکملی باشد بر حضور جود آپاتو به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم؛ آپاتو که در فیلم تازه به اکران درآمده «سال یکم» که اتفاقا آن هم یک کمدی بزنبکوب بود به عنوان تهیهکننده حضور داشت، در فیلم تازه خود مفهومی را به عنوان مرکزیت داستان برگزیده که پیش از همه بیانگر ضربالمثلی قدیمی است که در مورد حرفه بازیگری وجود دارد یعنی داستان همان هنرپیشهای که کارش خنداندن مخاطبان بود ولی مدتی قبل از یکی از اجراهایش خبر درگذشت یکی از عزیزترین کسانش به وی اعلام میشود و او هنگامی که میخواهد خبر درگذشت وی و به دنبال آن تعطیلی برنامهاش را به حضار اعلام کند، مخاطبان که گمان بردهاند وی باز هم شوخی جدیدی رو کرده است، به جای غمگساری به وی میخندند! این اشاره نمادین، جذابیتهای زیادی را برای داستان به وجود آورده و موجب شده به جای آنچه در لایه رویی داستان جریان دارد، با عمقی درونی و صد البته اثرگذار نیز مواجه باشیم!
نظرات منتقدان:
راجر ایبرت- در اجرای نمایشهای کمیک تکنفره هدف اصلی اجراکننده برنامه آن است به هر نحو ممکن که شده اسباب خنده تماشاگران را فراهم آورد؛ اینها همان کاری را میکنند که در برخی خانوادهها عمو یا دایی خانواده در برخورد با کودکان اخمو انجام آن را بر عهده میگیرند، البته موادی که کمدینهای این نوع برنامهها به کار میبرند بسیار باکیفیتتر از مواد لوث و در برخی موارد بیمزهای است که عموهای خانوادگی از آن استفاده میکنند! این روزها اجرای اینگونه نمایشها نه تنها در آمریکا که در سایر نقاط جهان هم رواج دارد و البته به مانند سایر زمینههای هنری اینگونه نیز درجهبندی خاص خود را دارد. هستند کمدینهایی که به واسطه مهارت خود در استفاده از اعضای مختلف بدن و فراتر از آن کاربرد درست لطیفهها و یا تقلید صدا میتوانند ساعتها مخاطبان خود را بخندانند. این کمدینها همانهایی هستند که مردم حتی با دیدن تصویر آنها نیز به خنده میافتند. در نقطه مقابل کمدینهایی هم وجود دارند که به علت درگیر شدن در تکرار نتوانستهاند به روز جلو آمده و مخاطبان قدیمی خود را حفظ کنند. «آدمهای بامزه» هم سعی دارد به روایت زندگی یکی از همین کمدینها بپردازد. جود آپاتو کارگردان فیلم که خود در دوران نوجوانی به نوشتن متون طنزآمیزی میپرداخته که برخی از آن متون در نمایشهای تکنفره هم اجرا شدهاند، تلاش کرده از قریحه کمدی سازی خود در کنار آگاهی نسبتا کاملی که نسبت به مقوله کمیکهای تک نفره دارد، استفاده کرده و خالق یک فیلم اثرگذار و نه تصنعی باشد! آپاتو، آدام سندلر را در مرکز داستان خود قرار داده و از وی در قالب کاراکتری با نام جورج سیمونس استفاده کرده است؛ کاراکتری که شغلش اجرای کمدیهای تک نفره است و به همین سبب با شاد کردن مردم سر و کار دارد. تعلیق ماجرا آن هنگام رخ مینمایاند که جورج سیمونس که در هنگام اجراهایش هیچگاه خنده از لبانش محو نمیشود، به تازگی دریافته به بیماری لاعلاجی دچار شده و خیلی زود خواهد مُرد!
جورج آن قدر از شنیدن خبر مربوط به بیماریاش شوکه شده که حتی نمیداند برای مقابله با آن بایستی چه روشی را در پیش گیرد، جورج حتی همکاری هم ندارد که در این هنگام و در زمان اجراهای متوالی به وی یاری رساند. او دهها اجرای رسمی و درجه یک داشته و از نظر مالی نیز وضعیت ایدهآلی دارد و در خانهای بزرگ واقع در یکی از بهترین مناطق لسآنجلس ساکن است. جورج حتی با شرکت طرف قرارداداش هم هیچ مشکلی ندارد و به نظر میرسد همه چیز در آرمانیترین وضعیت خود قرار دارد اما مشکل اصلی اینجا است که جورج از نظر شخصی، انسانی بسیار تنها است و به خصوص در هنگام بروز مشکل، هیچ پشتیبانی ندارد. آدام سندلر در ایفای کاراکتر جورج سیمون تا حدود نسبتا زیادی موفق عمل کرده است، موفقیت سندلر بدین جهت است که وی کوشیده نمایی باورپذیر از نقش ارائه دهد یعنی او تلاش نکرده با تکیه بر سانتیمانتالیزم، حس ترحم مخاطب نسبت به جورج را برانگیزد بلکه کوشیده با کنترل ناامیدی حاکم بر زندگی جورج، شمایلی باورپذیر از نقش ارائه کند. بازی سندلر در این فیلم بیش از هر چیز دیگری مرا به یاد ایفای نقشش در «عشق گیج کننده/پانچ درانک لاو» انداخت؛ در آنجا هم به مانند «آدمهای بامزه» سندلر کوشیده بود از سطحینگری دوری کرده و عمقی واقعی از کاراکترش را بروز دهد. من فکر میکنم «آدمهای بامزه» نه فقط نمایش مصائبی که جورج سیمونس با آن روبه رو شده بلکه نبردی است با جریانی که قصد دارد مقولاتی مانند صداقت را از بین ببرد.
مت پیس- «آدمهای بامزه» فیلم واقعا بامزهای است و این موضوع بیش از همه مرهون حضور جود آپاتو به عنوان کارگردان و نویسنده فیلم است چرا که اگر آپاتو نبود و نمیتوانست داستانی طنازانه خلق کرده و مهمتر از آن، این داستان را با حضور بازیگرانی مثل آدام سندلر به فیلم تبدیل کند، بدون شک با فیلمی ضعیف روبه رو بودیم! البته فیلم ایراداتی هم دارد؛ داستان فیلم پیرامون زندگی شخصی هنرمندی است که به زودی دنیا را ترک خواهد کرد و بدین لحاظ میبایست با تمرکزی بر جزییات داستانی زندگی این هنرمند روبهرو باشیم اما متاسفانه آپاتو به جای لحاظ کردن ریزترین نقاط زندگی وی در جریان فیلم، به مرور ظاهری مهمترین اتفاقات زندگی وی پرداخته است. البته آپاتو در نقطه مقابل، کاراکتری با نام ایرا را وارد داستان کرده و کوشیده به لطف ارتباطات رودررویی که میان وی و شخصیت اول داستان رخ میدهد، به پارهای از سوالاتی که در مورد زندگی این شخصیت وجود دارد، پاسخ گوید اما به نظر میرسد این پاسخگویی چنان که باید اقناعکننده نبوده است!
نکات حاشیهای:
-- طرح اولیه داستان «آدمهای بامزه» برمبنای رمانی با عنوان «گِرِیت گَتسبی/ گَتسبی کبیر» نوشته اسکات فیتزجرالد نویسنده مشهور آمریکایی، نگاشته شده است.
-- جود آپاتو نویسنده فیلمنامه و کارگردان «آدمهای بامزه»، کاراکترهای اصلی فیلم یعنی جورج و ایرا را منحصرا برای آدام سندلر و سث روگن و مطابق با ویژگیهای شخصیتی این دو نفر ایجاد کرده بود.
-- جالب اینکه خانواده آدام سندلر در فیلم همگی خانواده اصلی خود جود آپاتو هستند.
داستان فیلم:
جورج سیمونس (با بازی آدام سندلر) که یک کمدین نسبتا موفق در حیطه کمیکهای تکنفره است، به تازگی متوجه این موضوع شده که به دلیل نارسایی خونی به وجود آمده در بدنش، بیشتر از یک سال زنده نخواهد ماند. جورج در یکی از اجراهایش با ایرا (با بازی سث روگن) آشنا میشود؛ ایرا که یک علاقمند به بازیگری است، به علت بدشانسی هیچگاه نتوانسته در نمایشهایی سطح بالا ظاهر شود، جورج وی را به استخدام خود در میآورد و اجراهای نمایشی بخش آغازین برنامههایش را به او میسپارد. دوستی به وجود آمده میان جورج و ایرا به نفع هر دوی آنها است چرا که از یک طرف ایرا در اجرای برنامهها هیچ کمکی را از جورج دریغ نمیکند و در طرف مقابل جورج نیز تلاش میکند تا اصول حرفهای نمایش را به ایرا بیاموزد. پس از مدتی جورج متوجه میشود بیماریاش به طرز غیرقابل باوری رو به بهبودی است؛ این مساله سببساز آن میشود او که تا پیش از این به همه چیز از کانالی مادی مینگریسته نگرش خود نسبت به زندگی و عوامل تاثیرگذار بر آن را تغییر دهد.
منبع : سینمای ما
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی