تبیان، دستیار زندگی
غرژ از دیپلماشی آن اشت كه امیران و وژیران تمام بلاد، دشت به شینه ایالات متحده باشند، هر ژاكه فرشتند روند. هر شه دهد شتانند و هر شه خواهند دهند، حتی اگر نادانی باشد، آره داداش، شخت نگیر، خم شو كه شرت به طاق طویله دیپلماشی نخوره، آره ژون داداش.....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیپلمات نامه

فصل دویم: اندرحقیقت دیپلماسی

باب چهارم: اندرغایات این فن و یادكرد«دلار» مدظله

لبخند

بدان وقفك الله كه حكیمان عالم را بدایات این فن شریف اختلاف است ولكن در غایات این فن همه متفق القول اند كه غایه الغایات و نهایه النهایات این فن شریف ، كمر خدمت ایالات متحده خلدالله سطوته، بر میان بستن است. میرزا نعشعلیشاه بگیر منوآبادی در «جنازه نامه» می فرماید:

«غرژ از دیپلماشی آن اشت كه امیران و وژیران تمام بلاد، دشت به شینه ایالات متحده باشند، هر ژاكه فرشتند روند. هر شه دهد شتانند و هر شه خواهند دهند، حتی اگر نادانی باشد، آره داداش، شخت نگیر، خم شو كه شرت به طاق طویله دیپلماشی نخوره، آره ژون داداش.»

ولكن مولانا شنگولعلیشاه برو ببینم آبادی در «تلوتلونامه » كه در رد «جنازه نامه» میرزای محروم به دست مبارك تحریر فرموده گوید:

«برو ببینم بابا تو هم! نفس كش! نبود ؟ آره دایی جون! دیپلوماسی اینجوریانیس، دس به سینه و مینه تو كار ما نیس. دیپلوماسی دعوای رستم و اسفندیاره، یعنی یكی تو بگو ، یكی من بگم. تومی گی الو رستم! دلار چنده؟! اون می گه نف چه قیمتاس؟ بالاخره یه جوری جوش می خورین. فهم شد؟ ها باریك الله البت ایالات متحده رستمه، ما خاك پاشیم . دیپلماسی اینه دایی جون! فهم شد؟ می گی الو، می گی جونم. می گی یه هفت هش گونی مونی ازون اسكن سبزا برفس. مبرفسه ، خرج الواتی در میاد . فهم شد؟ البت دو سه چیكه از اون چاپ سیا هم میرفسه . آره كوچیكتم .به این می گن دیپلوماسی علیتونفس كش؟! نبود، دبرو ببینم بابا تو هم.»

***

هم در این معنی، حكیم بارع فاضلی ،فیلسوف متاخر بیزنسمن بن ویزیتور ،در «صراط التجدد» می فرماید:

«بسم الدلار الذی لیس كمثله الریال الذی غربال المسلمین بغرباله و رفع الكفار بمكیاله، یا ایهاالذین امنو بالدلار دعوا ملتكم الناسخه و تعالواالی صراط الراسخه، فاعملو یا معشرالناس:

لیس شی للنبی آدم یفید
جز همان كه آید از كاخ سفید
نیست درمانی زبهر دردمند
جز دلار سبز همچون نقل و قند
دین چه باشد جز دلار ای نیكمرد
رو دلاری جوی و كمتر ول بگرد
آن دلاری كه دل آرایی دهد
در به هر كاریت یارایی دهد
چیست سعی ای بیخرد غیر از دلار
هین رها كن دین خود را، رو دل آر
تا دلارت هست، دل بر جا بود
دین بود، ایمان بود، دنیا بود
چیست جنت غیر، تومبیل و موبایل
نیست دوزخ غیر فقر ای كژخیال
نیست در صندوق بانك مركزی
جز دلار ای هرزگرد مروزی
امت اسلام محتاج كی اند؟
جز دلار آیا كرا اندر پی اند؟
مسلمین فكر اساسی می كنند
رخنه اندر دیپلماسی می كنند
دین به دنیا می فروشند از هنر
رو تو هم بفروش دین ای نره خر
دیپلماسی دین مردان خداست
هركسی این دین ندارد بینواست

لبخند

مولانا سیاستعلیشاه«باد از كدوم ور می آد» آبادی در رسالة‌ شریفة‌«جفرالمتأخرین» می فرماید:

« بدان ای جوانمرد كه دیپلماسی طلسمی است از مجمعة عجایب عالم كه هركس فهم رموز آن كرد، گوی سبقت از همگنان ربود. من این مختصر به التماس سالكان طریقت و رهروان راه حقیقت،از بیاض دل به سواد كاغذ آورده ام و تو را از اهل این معنی نگاشته ام،زنهار كه به انكار این حقایق برنخیزی و بی تمیزی نكنی كه ابدالاباد در خسران و زبان بمانی. بدان وفقك الله كه دیپلماسی در لسان عرب «الدیپلماسی» باشد. محویان «الف لام» دیپلماسی را حرف تعریف و محویان آن را كسوت تشریف شمرده اند. شیخ طریقت ما سیلوستر علیشاه لس آنجلس آبادی كه از مشایخ سلسلة جلیله پنتاگونعلیشاه بود ، می فرمود:

«مراد از الف در «الدیپلماسی»‌ الف ایالات متحده اَدام اله سلطنته ، و مراد از لام ، اشاره به روایت مشهور «لاحكم الا حكم الامریك» است. مولانا آرتور میرزای سه جانبه گرا كه خرقه ارشاد از فخرالحكما برژینسكلیشاه گرفته است، در «ابجد نامه»‌می فرماید: الف در الدیپلماسی، اشاره به دو الف اول و آخر در كلمه مباركه آمریكاست و لام به این معناست كه «لیس فی الوجود الا ایالاتنا الموجود»، در حاشیه این اشارات لطیف ، حكیم محقق ، فاضل بارع ریچارد میرزای نیوزیلندی در «شل كن بیاد نامه» آورده است:

ای فرزند! قول سالكان طریقت سیاسی و كاملان شریعت دیپلماسی را درباب «الف لام» شنیدی و اما «دال»‌در این كلمة محكمه به چند معناست. گروهی از متقدمین فرموده اند:‌

و اما دال ، رها كردن دین است. حقیقت دیپلماسی همین است. هر كه با دین همنشین است، در خسران مبین است.

دین در دیپلماسی به كارناید، دیپلمات را از بی دینی عار ناید ، جانب دین مرو كه بارت بار نشود، ریالت دلار نشود، زن و فرزندت پاترول سوار نشود.»  و برخی از متاخرین می فرمایند:

دین به كارت نمییاد، دینو رها كن دلو باش
دین هر كی پولشه، حلال هر مشكلو باش
دین دیگه قدیمی شد، دلارای خوشگلو باش
دیپلماسیه كه بر خلاف دین اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

كسی كه دلار داره،دینو می خواد چكار كنه
تازه، با دلار میتونه بار دینو باركنه
نماز و روزة‌استیجاریشو تیار كنه
دیپلماسیه كه واجباتشم اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

***

كاش می شد منم به جای اینكه لوت لات بشم
كالج مالجی برم، یه خرده با سوات بشم
یه جوری می شد كه دینم بره دیپلمات بشم
دیپلماسیه كه عشق و حالشم اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

خوش به حال كسی كه ریش و سیبیلش ماسیه
دین داده اما دلش حسابی لاس و گاسیه
نمازش مصلحتی، دیپلماسیش راس راسیه
دیپلماسیه كه خالی بندیاش اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

لبخند

مولانا حسن سه كله یافت آبادیدر رساله «چین و چروك فی اطوار ترمزبریدگان سلوك» در فصل سوم باب چهارم نمط پنجم، اشارت ششم در خطاب به خلیفه خویش تقی چارگوش، می فرماید:

«خلاصت كنم آتقی، الف لامو ولش، د دلاره ، ی یاره، پ پول خودمونه، ل یعنی لبو رد كن بیاد،  و یعنی وای ننه ددم یاندی، م یعنی ما اینیم، الف یعنی اخ كن بیاد. س یعنی بپا سه نشه كسی نبینه، ی آخری هم یعنی یا علی مدد ما رفتیم.»

در شرح این اشارات لطیف ، همشیرة تقی چارگوش، پری چارچش كه رابعة دوران و مریلین زمان ماست، با مداد ابرو در حاشیة آن رساله نوشته اند:

«این یه ور قضیه اس جونم! د فقط اشاره به دلار كه نیس! مردا حتی اگه «دون خوان» هم بشن ، باز یه چیزاییشون می شه، آره جیگر من یادمه كه قدسی می گفت: پری جون! د یعنی دیسكو ، یعنی دانس ، یادته اون شب پسره ‌‍‌(پری خانم در حدود ده صفحه مكاشفات و مناظرات خود و قدسی را ذكر كرده و سپس می فرماید): وا! خاك عالم چی داشتم می گفتم؟ ها؟ ،... ب یعنی  پارتی، یعنی پسره... خاك بر سرش كنن، مرده شور اون قیافه شو ببره، رفته بودیم دربند، گفت: پری! پ مثل پل نیومن ، با كیف زدم تو پوزش، ولش كردم اومدم خونه. كتابای كاستانداشو دادم قدسی براش یرد، كتابای كریشنامورتیمو ازش گرفت. یه نامه هم براش نوشتم كه همه ش یه خط بود این جوری:

«سالك عزیز، تو هنوز به رؤیا بینی نرسیدی، پ یعنی پرستیژ برو جلو عرفانت آب بندی بشه»    پری

***

ای جوانمرد ، از این نمط، سالكان واصل و كاملان مكمل در باب دیپلماسی بسیار گفته اند، این بنده كه خواجه هربرت باشم به یاد دارم كه یكی از اكابر متأخرین می فرمود:

« هرچه حكمای سلف گفته اند ، ترهات است و دلار قمقمة آب حیات است ، پسته شور و نشمة كور را در طلب مردن، به از گوش به مدعیان شرایع منسوخ سپردن. بدان وفقك الله فی عبادت الدلار كه طلسم دیپلماسی پول است و مفتاح پول، نزول.»

بدان ای جوانمرد كه دیپلماسی طلسمی است از مجمعة عجایب عالم كه هركس فهم رموز آن كرد، گوی سبقت از همگنان ربود.

از مولانا رضا زولبیا كه از سودائیان و شوریدگان این طریقت است و سالها در هند و تایلند و هنگ كنگ و استانبول ، انواع ریاضات متحمل شده، تا به مقام محو و فنا رسیده است، پرسیدم كه دیپلماسی چه باشد؟ در جواب من، این مرقومه عنایت فرمود:

هوالدلار

هربرت عزیز! تو را كه از لاغری روح در بدن نیست با این معانی چه كار؟ دیپلماسی كسی را به كار آید كه كش قطر شكمی باشد و ریش و پشم خم اندر خمی ، دیپلماسی حكمت معنوی است، دانی كه دیپلماسی مركب است از دیپلم و ماست كه عوام آن را «ماس» می گویند. «دیپل» به یونانی «دیپو» به سریانی و «دپ» و «دو» و «دوه» به سانسكریت و «دوك» و «هوك»،  به بابلی و «حوك » و «حوكم» ، به فینیقی و «حكم» به عبری و عربی برابرند و هم ریشه. «مس» و «موس» به فارسی كیانی با «موت» و «مون» عیلامی برابرند و هر دو از ریشه «معون» و «معن» قطبی هستند كه پس از ورود به سریانی به صورت «مانو» و «معانو» در آمده و در زبانهای سامی به شكل «معنو» و «معنا» مصطلح شده اند. به جای پرسش از دیپلماسی، شكمی فراهم كن كه حكما گفته اند:

كار بی روده پیش می نرود
ای پسر روده ای فراهم كن
روده چون پر زباد نخوت شد
شكم توده ای فراهم كن
گردن اندر شكم چو گشت نهان
ریش پرورده ای فراهم كن

میرزا حبیب الله چاله میدانی در رسالة «اسرار نیایش در قرن بیستم» می فرماید:

لبخند

نزول كن ، نزول، كه كس نشد قبول، مگر كه بر دلار، سوار شد سوار، بدان كه كردگار، نشد رضا زكس، مگر كه هر نفس، خرید هرچه دید، نمود احتكار، كه كس نشد سوار، مگر كسی كه خورد، برید و بست و برد، سپردها سپرد، گلوی خود فشرد، ز دین و دل برید، نخورد و پرورید، دلار را چوجان، به حق راستان، به حق راستی، دروغ سروری است و راست، كاستی. به روزگار ما، نیایش اركنی، به آسمان مبین، میار نام دین، كه دین دلار شد، و هر كه بی دلار، ذلیل و خوار شد . پس ای جوان شنگ! الاغ خُل مشنگ! هوالدلار گو، هوالدلار زن، كه حق نزول كرد، و شكل پول شد. به هر كسی رسید، ز رنج و غم رهید، غم و الم ندید. میار یاد یار، دلار گو دلار. كه هركسی نداشت، خداش وا گذاشت...


یوسفعلی میرشكاك

تنظیم : بخش ادبیات تبیان