از خنجر تا سینی
قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |
قسمت چهارم | قسمت پنجم | قسمت ششم |
قسمت هفتم:
« چ »
چوب تنو:
چوب تنوی رنگ و روغنی مصور «1271 هـ .ق.»
این مهد كه پرده آب از مهر سپهر |
چون دایه ببر گرفته ماهی از مهر |
این مهد نه مهد، پس چو برجی است به چرخ |
وین ماه نه ماه، پس چو مهریست به مهر |
و
این مهد كه زر و سیم پیرایه اوست |
تابش به دل آفتاب از سایه اوست |
از این ولدی كه آسمان دایه اوست |
برتر ز مقام مهر و مه پایه اوست |
(موزه ی هنرهای تزیینی)
« خ »
خنجر:
بید خنجر میكشد بر سایه خود هر زمان من در این فكرم كه چون بیدست خنجر میكشد
خنجر فولاد طلاكوب با دستهی استخوانی( 1204هـ .ق.)
قبضه خنجرت جهانگیر است گرچه یك مشت استخوان باشد
(موزه ی هنرهای تزیینی)
خنجر فولاد با دسته عام كندهكاری شده:
قبضه خنجرت جهانگیر است |
گرچه یك مشت استخوان باشد |
نرسد كار عالمی به نظام |
تا كه پای تو در میان باشد |
(موزه ی برن ـ سویس)
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب چون هلالی ماند او گویا به دست آفتاب
(1205 هـ .ق.)
(موزه ی برن سویس)
خنجر فولاد با دسته عاج كندهكاری شده مصور:
الا یا ایها الساقی ادركاسن وناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
(موزه ی هنرهای تزیینی)
خنجر فولاد:
خنجر كج در كف شهزاده مالك رقاب راست میماند هلالی را به دست آفتاب
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
خنجر:
بمیر تا برهی چونكه عهد این دولت به جای مفسده، نی جایگاه قاتل است
(موزه ی برن ـ سویس)
خنجر:
خنجر كین به كف آن شوخ ستمگر دارد بهر خون ریز كسان باز چه در سر دارد
خنجر:
هرگاه كه خنجرت ز كین دم زده است |
خونریزی او زمانه برهم زده است |
از نازكی و صفای جوهر كه در اوست |
ماننده برگ بید شبنم زده است |
مصرع آخر بدین صورت نیز نوشته شده است:
خنجر نه كه برگ بید شبنم زده است.
خنجر:
خنجر بكش و دل بدر آور ز بر ما تا در صف عشاق به بینی جگر ما
« د »
دایره:
چون دایره، ما ز پوست پوشان توایم |
در دایره حلقه به گوش توایم |
گر بنوازی ز دل خروشان توایم |
ور ننوازی هم از خموشان توایم |
دبهی باروت از پوست كرگدن «سید صادق دهكردی 1305»:
گشایش دل من از تفنگ در جنگ است دلم سیاه، رخم زرد، سینهام تنگ است
(موزه ی هنزهای تزیینی)
در:
«فردی» از شاعران دورهی شاه عباس بزرگ، این ماده ی تاریخ را درباره در تقرهی حرمخانه شیخ صفیالدین در اردبیل ساخته است:
چون به دوران شه دین عباس |
خواجه چوپانی از صدق و یقین |
این در نقره نمودند چو نذر |
بهر درگاه صفی قدوه، دین |
یافت از تولیت شیخ ابدال |
فیض اتمام چو آثار مبین |
«فردی» اندیشه تاریخش كرد |
گفت «باب سیم از خلد برین» |
(1019هـ .ق.)
در:
این ماده ی تاریخ برای در توحید خانهی آستان رضوی ساخته شده است:
زهی آستان تو كرسی نشان |
كه چون لوح محفوظ عالیجناب |
به تاریخ از آن یافتم «باب نذر» |
كه نذرست این باب رضوان مآب |
(955 هـ .ق.)
در:
این قطعه نیز در مورد تاریخ اهدا در تقرهی مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی، از طرف ذوالفقار خان متولی مقبره، ساخته شده است:
به عهد معدلت پادشاه دین عباس |
كه چرخ را ز نظیرش نبود و نیست نشان |
به دور تولیت ذوالفقار خان كه بود |
غلام خاصه این آستان عرش مكان |
به اسب فكر ضمیرم دراز دستی كرد |
درآمدم پی تاریخ او به گرد جهان |
چو دید طبع رضا چرخ مایل تاریخ |
ندار سید ز عیش كه «باب نقرهخان» |
(1011هـ .ق.)
« ر »
رحل:
این ماده ی تاریخ را فتحعلیخان صبا درباره ی رحل زیبایی كه پایههای آن بر دوش چهار ملك قرار داده شده ساخته است:
گشته پرداخته ز امرش این رحل |
كش ز عرش آمده نظار ملك |
رحل نه حامل تنزیل و بر آن |
گشته زانروی پرستار ملك |
صورت چار ملک پایه که یافت |
یافت زان پایه بسیار ملک |
زد صبا از پی تاریخ رقم |
«حامل عرش نگر چار ملك» |
(موزه ی قم)
« ز »
زیر پایی حنابندان ـ چوبی منبت مصور ـ «1226 هـ .ق.»
- وه چه پا، وه چه كف، وه چه حنا / حل شده بر ورق نقره طلا
- رنگ حنا بركف پای مباركت / یا خون عاشقست كه پامال كردهای
(مجموعه ی آقای كریم زاده)
زیرپایی حنابندان:
گل گل عرق به چهر پرخال كردهای |
افشان نقره بر ورق آل كردهای |
رنگ حنا ست بر كف پای مباركت |
یا خون عاشق است كه پامال كردهای |
(موزه ی مردمشناسی)
« س »
سرچسبدان:
پیكی كه ز یاران به سوی یاران است |
در نامهی او مطالبی پنهانست |
مطلب همگی نهان برچسب شده |
سرچسب نهان به قاب سرچسبان است |
سرچسب دان روغنی:
از خط سر به مهر تو بوی عبیر میوزد
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سفره قلمكار:
برد عنقای قاف از سفرهات هرروزه قسمت را كشی چون در بساط آفرینش خوان نعمت را
(موزه ی مردمشناسی)
سفره قلمكار بزرگ ـ «عمل محمد حسین ابن احمد»:
ای این بساط سفره جود تو برقرار |
وی شرمسار خوان عطای تو روزگار |
اندر كنار خوان تو خورشید قرص نان |
وندر بساط بذل تو جمشید ریزهخوار |
ادیم زمین سفره عام اوست بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سوزنی سلسهدوزی ـ عمل فرجالله كرمانی «1278هـ .ق.»:
این سوزنی كه غیرت باغ ارم بود |
شبهش كنون به عرصه آفاق كم بود |
صد آفرین به خاطر طراح وی فرج |
كان نقش تازهاش ز بنان و قلم بود |
(موزه ی هنرهای تزیینی)
سه تار:
فتاد زمزمه عشق در حجاز و عراق |
نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز |
برده از من دو چیز صبر و قرار |
طره تار و تار طره یار |
سینی مرمر مدور، كار مشهد:
به نام «ابوالمظفر ناصرالدینشاه 1311هـ .ق.»
این مجمعه چیست مجمع فیض اله |
سنگ است و شكسته قیمت گوهر ماه |
از بنده شاه نایبالتولیه شد |
تقدیم حضور اقدس ظلالله |
(موزه ی كاخ گلستان)
سینی حلبی مدور بزرگ ـ «1315 هـ .ق.» ساخت روسیه.
این ظرف مدام پر ز نعمت بادا |
دایم به میان بزم صحبت بادا |
هر كس كه خورد طعام گوید یقین |
بر صاحب این طعام رحمت بادا |
و
وه وه چه عجب صورت دلكش دارد |
طرز نگهش دل مرا خوش دارد |
در محفل خاص همدم اهل نظر |
گل های فرحبخش منقش دارد |
و
آن به ز پیاله لب تر بكنیم |
از طعم خورش دهان معطر بكنیم |
در عهد شهنشاه مظفر بیرون |
غم از دل و خیال از سر بكنیم |
(مجموعه ی آقای كریمزاده)
سینی طلای میناكاری شده ی مدور:
«حسبالامر نواب نایبالسلطنه العلیه العالیه صورت اتمام پذیرفت ـ كار غلام درگاه محمد امین»:
چیست آن لعبت پر نقش و نگار |
قرص مه پیكر و خورشید عذار |
گاه در مجلس خدام اسیر |
گاه در مجلس سلطانش بار |
گاه جای گیرد اندر كف دست |
گه مكان جوید اندر دل یار |
گه در آن شیری و گوریش به چنگ |
گه در آن بازی كبكیش دچار |
گشته دمساز در آن بلبل و گل |
شده همراز در آن گلبن و خار |
در بر هر كه چو جانست عزیز |
نزد شه لیك ز بسیاری خار (خوار) |
آشكار آن طبق و زین است |
و آن شگفت از هنر مینا كار |
زینت بزم شه فرخ پی |
معنی خسروی و كوه وقار |
نایبالسلطنه دارای جهان |
شاه عباس (6) خدیو قاجار |
آن كه چون جا به سر تخت گرفت |
حق در مركز بگرفت قرار |
آن كه بنهاد چو در میدان رو |
رفت از میان تا چرخ غبار |
تا بود خار (خوار) مس سیم اندود |
تا عزیز است زر پاك عیار |
عزت دوستش افزون ز قیاس |
خواری خصمش بیرون ز شمار |
خسرو ابر كف دریا دل |
داور دادگر شیر شكار |
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
یحیی ذكاء : رییس موزهی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی
تنظیم : بخش ادبیات تبیان