تبیان، دستیار زندگی
خیلی آرزو می كنم این جشنواره كاری كرده باشد كه دیگر از نام مرگ موهایمان سیخ نشود. فكر هم می كنم كه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ته مقاله

تلقین
ته مقاله

یك - یكبار دیگر مرگ از بیخ گوشمان گذشت. بعضی ها را قلقلك داد. بعضی ها را مور مور كرد و بعضی دیگر هم اصلا عین خیالشان نشد كه خبری شده است. نه تنها سعی كردند صدای مرگ را نشنوند كه دائم هم گفتند زندگی! زندگی! باشد كه این كمكشان كند تا بیشتر زنده بمانند.

دو-  روایتی شنیدم از رسول خدا كه فرمودند: روزگاری می رسد كه مردم پنج چیز را دوست می دارند و پنج چیز را فراموش می كنند. یكی از آن پنج تای اول زندگی بود و یكی از آن پنج تای دوم، مرگ. حالا به گمانم روزگاری كه رسول خدا می فرمودند فرا رسیده است. مردم نمی خواهند بمیرند. حالا به هر قیمتی كه شده. بدترین زندگی برایشان بهتر از بهترین مرگ است.

سه - روانشناسی علمی می گوید كه اگر به چیزی فكر كنی و معتقد باشی كه اتفاق می افتد، حتما اتفاق خواهد افتاد. مردم ما ولی بیشتر طرفدار روانشناسی عامه پسند هستند كه نظریاتش در تمام موارد این طور قرص و محكم نیست. آنها می گویند ممكن است كسی به موفقیت فكر كند ولی هرگز موفق نشود، ولی اگر به مرگ فكر كند به زودی خواهد مرد. شما طرفدار كدام نظر هستید؟ به نظر من اینكه امامان ما می گویند برای اینكه قلبتان رقیق شود و به هزار دلیل دیگر به مرگ فكر كنید؛ خود دلیل محكمی است برای اینكه مرگ اندیشی، مرگ ما را جلو نمی اندازد. مرگ دقیقا وقتی به سراغ ما می آید كه زمانش شده باشد. مثالش هم همان هواپیمایی كه در سال جاری نمی دانم در كجا سقوط كرد و همه ی  صد و خرده ای مسافرش مردند الا یك دختر بچه 9 ساله!! من كه خیلی تعجب كردم. مرگ ما زمان حتمی دارد كه یك ثانیه دیر و زود ندارد. بهش فكر بكنی یا نكنی. همین حالا كه داری این نوشته را می خوانی معلوم نیست چند نفر وقتشان رسیده و مرده اند...

ته مقاله

چهار - این جشنواره هم با خوبی ها و بدی هایش تمام شد و رفت پی كارش. ما از مرگ گفتیم تا زندگی را بفهمیم. همه با مرگ بیشتر یاد مرده شور خانه و قبرستان افتادند ولی مرگ كه تنها این نیست. تمام زندگی ما را مرگ گرفته است. ما هر روز با انواع مختلف مرگ برخورد داریم. منظورم مرگ دیگران نیست ها! مرگ خودمان را می گویم. زندگی برای اینكه پیش برود باید با مرگ دست به یكی كند. اگر لحظه های قدیمی نمیرند، لحظه های جدید متولد نمی شوند. هر روز بخشی از ما می میرد. سلول های بدن ما، لحظه های ما و وقت ما هر روز می میرند و دیگر هم زنده نخواهند شد. سپس تازه تر ها جانشینشان می شوند: وقت جدید، خاطره های جدید، لحظه های جدید و سلول های جدید. تا برسیم به آن روز معلوم كه كوپن ما تمام شود و دیگر به ما چیزهای جدید ندهند. آنوقت برای گرفتن چیزهای جدید باید كوچ كنیم به دیاری كه برایمان غریب است و همین ما را پر از ترس می كند.

ته مقاله

پنج - خیلی آرزو می كنم این جشنواره كاری كرده باشد كه دیگر از نام مرگ موهایمان سیخ نشود. فكر هم می كنم كه موفق بوده ایم. حالا كم و زیاد دارد. من اینقدر مطمئنم كه حرفهای كمی در مورد مرگ زدیم و خیلی هایش ماند. و اگر یكبار دیگر بشود جشنواره ای گذاشت، خوب است كه در مورد مرگ لحظه های عمر ما و وقت ما باشد و كسی در آن حرفی از قبر و مرده شور و قبرستان نزند. بعلاوه آثار این جشنواره، از جشنواره های قبلی مان كمتر بود. شاید چون مرگ موضوعی است كه خیلی درگیر می كند آدم را و كم به تولید می رساند. مهمترین اثر این جشنواره زنده شدن یاد مرگ بود كه تا حدودی به دست ما رسید.

آخر - این آخرین تلقین من بود. امیدوارم آسوده بخوابید و بتوانید با این تلقین سوالات نكیر و منكر ذهنتان را بهتر پاسخ دهید و عذاب وجدان به سراغتان نیاید. به امید اینكه تلقین واقعی ما را امام عصر – عجل ا... فی فرجه-  بخواند و شب اول قبر مولایمان امام علی – علیه السلام–  به فریاد ما برسد.

ته مقاله

گروه قاصدک

تنظیم: گروه پرورشی تبیان

ته مقاله