واقعيت فرهنگي جهان مدرن؛
حاشيهنشيني علم و جولان سياست
در جهاني كه فرهنگ آن بر بنيان هاي معرفتي سكولار سازمان يافته است، اقتصاد نقش مهمي را در فرآيند توليد علم ايفا مي كند؛ زيرا در چنين فرهنگي عقلانيت و علم هويت ابزاري پيدا كرده و وسيله سلطه آدمي بر طبيعت است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
سه شنبه 1397/04/19
يكي از شالوده هاي فكري روشنگري كناره گيري از ارزش ها در پروسهي فعاليت هاي علمي است. در اين معنا علم بايد از كليه ارزش ها كناره بگيرد تا بتواند به بشريت خدمت رساني كند و هرگاه كه از اين اصل تخطي كند نتايج آن پژوهش قابل اتكا نيست. مسلما اين موضوع در انجام پژوهش هاي ميداني و تحقيقاتي و براي بررسي امور مرتبط با اجتماعات و اقوام و گروه ها و ... بايد مورد توجه قرار بگيرد تا بتوان به توصيف كلي از جامعه مورد نظر رسيد و بر مبناي آن راهكار داد.
اما ماجرا به اينجا ختم نمي شود. علم فارغ از ارزش به مرور به ادعايي براي نابودي ساير ملل و پيشرفت غرب تبديل شد. چراكه غرب در ظاهر دم از كناره گيري از ارزش ها و علم جهان شمول مي زد اما در باطن اهداف استعماري و تجاوزگرانه خود را در پيشرفت علمي اش جاي مي داد. استيون روز استاد دانشگاه در مقاله اي با عنوان" The Limits to Science" به بررسي اين موضوع مي پردازد كه علم اكنون به سمت اهداف نظامي جهت داده شده و علمي كه قرار بود بر صلح و امنيت جهانيان بيافزايد. بشريت را به ورطه اضمحلال كشانده است.
علمي كه قرار بود بر صلح و امنيت جهانيان بيافزايد. بشريت را به ورطه اضمحلال كشانده است.
اسحاق نیوتن در پایان کار علمی طولانی خود، احساس خود را اين چنين بيان مي كند: حس مي كنم مانند كسي هستم كه در گوشه اي از دريايي بزرگ ايستاده و تنها مشغول بازي با سنگريزه هاي ساحل بوده است. اما دانش نه فقط شناخت منفعلانه طبيعت بلكه توسعه شیوه های تغییر آن، تغيير و تبديل شگرف در جهان از طريق تكنولوژي است. اين دفاعيه از علم چشم انداز خارق العاده اي از جهان را به ما ارائه مي دهد؛ طبيعتي ( كه شامل طبيعت انساني نيز مي شود) كه در تصوير ذهني انساني براي خدمت به نيازهاي بشري بازنگري شده است.
اگر دقيق تر و موشكافانه بنگريم؛ متوجه خواهيم شد اين ايدئولوژي علمي علي رغم آن كه ادعاي نمايندگي و سخنگويي از جانب شرايط و وضعيت انساني جهاني دارد و به دنبال آن است كه بدون جانبداري جهان را براي پاسخ به نيازهاي انساني دگرگون كند. اكنون به چيزي متفاوت تبديل شده است و تنها به نمايندگي از گروه خاصي صحبت مي كند. جهان گرايي اين ايدئولوژي علمي به پروژه اي براي برآوردن نيازهاي و كنجكاوي هاي و قدرداني از طبيعت توسط گروه خاصي تبديل شده است. اين گروه خاص نه افرادي بدون سوگيري از طبقه و نژاد و جنسيت بلكه گروهي خاص از فرانسيس بيكن به اين سو با پيشينه طبقاتي و نژادي خاص بودند كه سازندگان علم و شكل دهنده به سوالات علمي محسوب مي شدند.
تئوري "علم، مرز بی پایان"
اين ایدئولوژی علمي به مرور قدرتمندتر مي شود و در نیمه دوم این قرن، نه تنها دانشمندان بلكه سیاستمداران نيز همچون دانشمندان شيفتگي بي حدوحصري به آن پيدا مي كنند. با پایان جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، ونویر بوش، به روزولت و ترومن تئوري "علم ، به عنوان مرز بی پایان" را پيشنهاد داد. به عنوان چشم اندازي از اين كه چگونه عظمت و قدرت ایالات متحده می تواند به طور نامحدود گسترش یابد. اين رويه را نه تنها در امريكا بلكه در كشورهايي هم چون انگليس نيز مي توان پيگيري كرد.برخلاف ادعاهايي هم چون ماهیت بی حد و حصر کنجکاوی انسانی و شيفتگي سياست مداران به تكنولوژي جنبش ضد علم در دهه های گذشته برخي توقف ها را فرياد مي زند
با اين حال بايد توجه كنيم نمي توان از محدوديت هاي و بي حدوحصر بودن در انتزاع صحبت كنيم. بلكه بايد از علم بدون ملاحظه و درنظرگرفتن منافع اين و آن سخن بگوييم. همان طور كه باتلر توضيح مي دهد؛ علم هدفي دارد و آن گيج كردن و رمزآلودكردن چيستي علم و فعاليت هاي دانشمندان است. اين سردگمي و حيرت در لبه ايدئولوژي هاي دانش خدمت مي كند تا امتيازات و منافع خاص را توجيه كند. اما به جاي گيرافتادن در چنين باتلاقي بايد علم را در متن اجتماع در نظر بگيريم و از محدوديت هايي سخن بگويم كه ايدئولوژي و مواد براي علم فراهم كرده اند.
علم با پول ارزش گذاري مي شود و در کشورهای پیشرفته صنعتی اروپای شرقی و غربي و ایالات متحده همهي 2-3 درصد از محصولات ناخالص ملی (GNP) مصرف می کنند.
محدودیت های مادي علم
البته فاکتور مادی از منابع ريشه مي گيرد. علم با پول ارزش گذاري مي شود و در کشورهای پیشرفته صنعتی اروپای شرقی و غربي و ایالات متحده همهي 2-3 درصد از محصولات ناخالص ملی (GNP) مصرف می کنند. از سال 1945 تا اواخر دهه 1960، علم با نرخ بسیار زیاد رشد کرد و رشد نمايي آن يك دورهي ده یا پانزده سال یا بیشتر هم ادامه یافت. سولا پرايس، تاریخنگار علم، اشاره مي كند که رشد مضاعف علمي ازحدود قرن هفدهم ثابت بوده است. در 1960 محاسبه اين موضوع که در قرن بیست و یکم، هر مرد، زن، کودک، و سگ در جهان یک دانشمند خواهد بود و مقالات تحقیقاتی منتشر شده از ظرفيت زمين هم فراتر خواهد رفت؛ به مد روز تبديل شده بود. اما مانند رشد جمعیت، رشد علمی تا ابد نمی تواند ادامه یابد.در همين راستا بعضي چيزها باید متوقف مي شدند، و در واقع متوقف هم شدند؛ از اواخر دهه 1960، در اکثر کشورها، رشد علم كاهش يافت. علم به عنوان نسبتي از GNP، در انگلیس کاهش یافت، متوقف، یا حتی در آن، معکوس شده است. مهمتر از همه، با این حال، سرمایه گذاری تحقیق علمی صرفا محدود نیست: بلكه جهت داده مي شود و به سمتي سوق داده مي شود.
2 تا 3 درصد GNP بریتانیا از سال 1950 صرف علم شده و سال به سال درصدي نزدیک به 50، به تحقیقات نظامی اختصاص داده شده است. این رقم در حال حاضر حدود 53 درصد است كه بالاترین رقم در طول سالهاي گذشته و اتفاقا بيشتر از بسياري از كشورهاي غربي به جز آمريكا است. در مقایسه فرانسه 35 درصد، آلمان 12 درصد، و ژاپن کمتر از 5 درصد صرف تحقيقات نظامي خود مي كنند. اگر می خواهید بدانید که چرا تلاش های علمی زيادي به سمت اهداف نظامی هدایت می شود، باید سؤالات سیاسی درباره نحوه تصمیم گیری امور بپرسید. اما همانطور که هیلاری رز آن را توصیف کرده شکی نیست که این تمرکز بر هدایت تحقیقات به نیازهای نظامی و به سمت اولویت های صنعتی تولید و سود، ، عمیقا شكل دهنده مسیر پيش روي علم است.
هرچند كه شايد در اين ميان مدافعان خلوص علمي استدلال كنند؛ اينها تكنولوژي هستند و نه علم (هرچند که اين تكنولوژي، خالص ترین فیزیک؛ با بالاترين سطح انرژی است؛ ما را مجهز به بمب هاي اتم كرده) وعلم واقعی از طریق چنین پروسه های مدیریتی تحت تاثیر قرار نمی گیرد. البته اين نظريه انها در زمين متزلزل تمایز علم / تکنولوژیک بنا شده است و قابل اتكا نيست.
بیشتر بخوانیم: سکولاریسم چیست و چگونه به وجود آمد؟ علم یا دین؟! |
آیا علم منفک از جهت گیری دوام دارد؟
در همين زمينه مي توان لوئیس فیزر، شیمیدان ارشد مشهور آمریکایی را مثال زد. وي مخترع ناپالم كريه ترين سلاح متعارف در سال 1943 بوده است. فيزر در سالهای 1939 تا 1945 اين تركيب شيميايي آتشزا را در زمین های بازی های دانشگاه هاروارد آزمایش کرد. او بعدا در مورد کشفش در کتابي جذاب به نام «روش علمی» توضيح داد. استدلال وي ان بود كه علم خالصي كه از جهت گيري منفك باشد، نمیتواند حتي براي لحظه اي دوام بياورد.در نهايت بايد بر عوامل اجتماعي غيرعلمي تاكيد كرد كه جهان علمي از آن تاثير مي پذيرد. در جهاني كه فرهنگ آن بر بنيان هاي معرفتي سكولار و دنيوي سازمان يافته است. اقتصاد نقش مهمي را در فرآيند توليد علم ايفا مي كند. زيرا در چنين فرهنگي عقلانيت و علم هويت ابزاري پيدا كرده اند و وسيله سلطه و اقتدار آدمي بر طبيعت است. نقش ابزاري علم به تدريج بعد شناختاري علم را تضعيف كرده و رويكردهاي پراگماتيستي و سودگرايانه به دانش را تقويت مي كند.(1)
فرهنگ سکولار و فلسفه های ماتریالیستی و حس گرایانه
سياست به موازات غلبه بر علم در حاشيه قدرت قرار مي گيرد و اين امر اهميت عوامل نظامي را نيز در تكوين علم به ويژه در جهان امروز كه جهان غلبه سياست بر دانش است؛ نشان مي دهد.
سياست به موازات غلبه بر علم در حاشيه قدرت قرار مي گيرد و اين امر اهميت عوامل نظامي را نيز در تكوين علم به ويژه در جهان امروز كه جهان غلبه سياست بر دانش است؛ نشان مي دهد. نقش تعيين كننده عوامل نظامي در تكوين علم ابزاري مدرن به گونه اي است كه بسياري از علوم و صنايع پيشرفت هاي خود را مرهون اين دسته از عوامل مي بينند. همان گونه كه سطح عالي بخشي از اين علوم، در زمره اسرار نظامي جهان امروز به حساب مي آيند.
پي نوشت:
نتيجه گيري اين مطلب از كتاب " روش شناسي انتقادي حكمت صدرايي" به نويسندگي حميد پارسانيا آورده شده است
مطالب مرتبط مجموعه : فلسفه و كلام
آخرین مطالب سایت