تبیان، دستیار زندگی
اگر امامت و ولایت از آن معصوم باشد، قطعا در كار او اشتباه و خطائى وجودندارد و براى مردمى كه تشنه عدالت و تقوایندو چوب بى‏عدالتیها و بى‏تقوائیهابسیار خورده‏اند، جاى هیچ‏گونه نگرانى نیست ونه تنها جاى نگرانى نیست، كه‏جاى امیدوارى هم هست....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پائین‏تر از عصمت، بالاتر از عدالت

عصمت

قسمت اول: چرا امام زمان نمی آید؟

اگر امامت و ولایت از آن معصوم باشد، قطعا در كار او اشتباه و خطائى وجودندارد و براى مردمى كه تشنه عدالت و تقوایندو چوب بى‏عدالتیها و بى‏تقوائیهابسیار خورده‏اند، جاى هیچ‏گونه نگرانى نیست ونه تنها جاى نگرانى نیست، كه‏جاى امیدوارى هم هست. در چنین وضعیتى همه مى‏توانند در امنیت و آسایش وآرامش كامل زندگى كنند و نیروهاى سرشار خود رادر راه خدمت‏به مكتب و جامعه‏و میهن به كار اندازند.

خواه در عصر غیبت و خواه در عصر حضور معصوم، كسانى هستند كه در حكم‏كارگزاران اویند و در استمرار امامت و ولایت او نقش دارند. معصوم، در عصرحضور افرادى را انتخاب و به او سمت كارگزارى و ماموریت مى‏دهد. او خودمى‏داند كه از چه نیروها و از چه كسانى استفاده كند.

البته فراموش نكنیم كه ممكن است عصمت معصوم در هاله جهالت ها یا اغراض، مستورو مكتوم بماند و مردم جاهل یا مغرض با مقام عصمت، چنان رفتار كنند كه‏نگذارند آثار و بركات آن در جامعه و در میان امت، بروز و ظهور پیدا كند.

اینجاست كه مى‏بینیم عصمت معصوم به اعتصام جامعه یا امت مربوط مى‏شود و اگر امت، به خاطر جهالتها یا غرض‏ورزیها به درجه والاى اعتصام نرسیده باشد، از عصمت معصوم بهره‏اى نمى‏گیرد. راز این كه حكومت معصوم در آخرالزمان تحقق‏مى‏یابد، این است كه باید مردم به گونه‏اى رشد و تكامل پیدا كنند كه اعتصام یا عصمت‏پذیرى در نهاد آنها به درجه فعلیت رسیده باشد.

تاریخ نشان داده است كه در دوران پنج‏ساله خلافت امیرالمومنین(ع) كه حكومت ‏معصوم تحقق یافته بود، دو نیروى فشار، به‏طور مدام در راه خنثى‏سازى آثار و بركات معصوم، فعالیت مى‏كردند: یكى نیروى جهالتها و دیگرى نیروى غرض‏ورزیها. اصحاب جمل - یا ناكثین- و اصحاب صفین -یا قاسطین-، غرض‏ورزى مى‏كردند و اصحاب‏ابوموسى -یا خوارج و مارقین- علمدار جهالتها و تعصبات خشك بودند.

اگر اینها نبودند، حكومت معصوم آثار و بركات خود را به بروز و ظهور مى‏رسانیدو چه‏بسا معصومان دیگر هم توفیق پیدا مى‏كردند كه با اجراى اسلام ناب و اعمال‏مدیریت كاملا موفق، براى همیشه مردم را از فشارهاى روحى و جسمى ناشى ازحق‏كشیها و بى‏عدالتیها نجات بخشند و جهانى یكپارچه و منسجم و آباد در زیرپرچم عدالت و وحدت، به وجود آورند.

داستان مجفن بن ابى مجفن ضبى

وى بر معاویه داخل شد و گفت: از نزد پست‏ترین وعاجزترین و ترسوترین و بخیل‏ترین عرب آمده‏ام. معاویه گفت: اى برادر تمیمى، اوكیست؟ گفت: على بن ابیطالب(نعوذ بالله) . معاویه گفت: اى اهل شام، سخن برادرعراقى خود را بشنوید. بعد از آن كه مردم متفرق شدند، به او گفت: واى بر تو! چرا گفتى او پست‏ترین عرب است; حال آن كه پدرش ابوطالب و جدش عبدالمطلب وهمسرش فاطمه دختر پیامبر خداست؟! چه‏طور او بخیل‏ترین عرب است؟! به خدا اگر دوخانه -یكى پر از كاه و دیگرى پر از طلا- داشته باشد، نخست طلا، سپس كاه رامى‏بخشد؟! چگونه او ترسوترین عرب است؟! به خدا هرگاه دو سپاه در مقابل یكدیگرقرار گیرند، او یكتا سوار آنهاست و نیازى ندارد كه كسى از او دفاع كند. چرااو عاجزترین عرب است؟! به خدا هیچ‏كس جز او آئین بلاغت را براى قریش تاسیس واستوار نكرده است. خدایت لعنت كند. مبادا دیگر از این حرفها بر زبان آورى.

مجفن گفت: به خدا تو ستمكارتر از منى. چرا با او جنگیدى; با این كه مقام ومنزلت او را مى‏دانى؟! گفت: براى این كه به مقاصد خود دست ‏یابم. مجفن گفت: آیا در عوض خشم و غضب و عذاب دردناك خدا، آنچه به دست مى‏آورى، تو را بس‏است؟! گفت: نه. ولى من چیزى مى‏دانم كه تو نمى‏دانى. خداوند مى‏فرماید: (ورحمتى وسعت كل شیى)1 رحمت من همه‏چیز را فرا گرفته است.2

اگر امامت و ولایت از آن معصوم باشد، قطعا در كار او اشتباه و خطائى وجودندارد و براى مردمى كه تشنه عدالت و تقوایند و چوب بى‏عدالتیها و بى‏تقوائیها بسیار خورده‏اند، جاى هیچ‏گونه نگرانى نیست.

همین حق‏كشیها بود كه خورشید امامت و عصمت را در هاله تاریك ابهام فرو مى‏بردو مردم ساده‏لوح را در شرائطى قرار

پائین‏تر از عصمت، بالاتر از عدالت

مى‏داد كه نتوانند حق و باطل را از یكدیگرتفكیك كنند.

هنگامى كه معصوم بر مسند حاكمیت و رهبرى جامعه قرار گیرد، خود بهتر مى‏داندكه از چگونه مدیران و كارگزارانى استفاده كند و پستهاى كلیدى را به دست چه‏افرادى بسپارد. به‏طور طبیعى، او به سراغ افرادى مى‏رود كه مقامى دون عصمت وفوق عدالت داشته باشند و اگر از این مرتبه تنزل كند، از باب ضرورت و كمبودنیروهاى مخلص و كارآمد است. در حكومت امیرالمومنین(ع) افرادى همچون «مالك‏اشتر» و «عمار یاسر»، از موقعیت والائى برخوردارند. بدون این كه قدرت‏ظاهرى، ذره‏اى از تواضع و ساده‏زیستى آنها كاسته باشد.

روزى مالك از بازار كوفه مى‏گذشت و كرباس خامى در بر و پاره‏اى از همان را به‏جاى عمامه بر سر داشت. یكى از بازاریان به عنوان استهزاء، شاخه سبزى به جانب‏او انداخت. مالك، بدون این كه خم به ابرو بیاورد، از آنجا گذشت. یكى ازبازاریان كه مالك را مى‏شناخت، به او گفت: مى‏دانى به چه كسى اهانت كردى؟ گفت:نه. گفت: او مالك اشتر، یكى از یاران و دوستان امیرالمومنین(ع) بود. بازارى‏از كردار خود نادم و مضطرب شد. از پى او به راه افتاد. تا از او عذرخواهى‏كند. سرانجام او را در مسجدى مشغول نماز یافت. صبر كرد تا نمازش تمام شد.خود را به پاى او افكند و پایش را بوسه داد. مالك او را بلند كرد و گفت:چه‏كار مى‏كنى؟ گفت: تو را نشناخته بودم. مى‏خواهم خطاى خودم را جبران كنم.مالك گفت: بر تو گناهى نیست. من به مسجد آمدم كه براى تو طلب آمرزش كنم .3

او كسى بود كه امیرالمومنین(ع) درباره‏اش فرمود: «لقد كان لى مثل ما كنت‏لرسول‏الله(ص‏». «او براى من همانگونه بود كه من براى پیامبر خدا بودم‏».4

آرى مالك، اگر معصوم نیست، معصوم‏گونه است. پس مقامش فوق عدالت و دون عصمت‏است.

اگر تواضع و ساده‏زیستى مالك نبود، هرگز آن بازارى، گرفتار چنان اشتباهى‏نمى‏شد. هرچند كه كار او از اصل غلط بود. مگر هر كه لباس ساده به تن دارد،باید مورد اهانت قرار گیرد؟! در دورانى كه مردم -به خاطر عدم لیاقت و عدم‏اعتصام- از فیض حضور معصوم -كه وجودش یك لطف و تصرفش لطف دیگرى و عدم حضورش‏به خاطر بى‏لیاقتى خود آنها است-5 محرومند، باز هم باید كسانى مسوولیت اداره‏جامعه را بر عهده گیرند كه مقامى فوق عدالت و دون عصمت داشته باشند، تابتوانند به‏طور دقیق مجرى حق و عدالت‏باشند و به آن جذب و انجذاب و تعاملى كه‏باید میان امت و امام برقرار باشد، تداوم بخشند.

اگر امت، به خاطر جهالت ها یا غرض ‏ورزیها به درجه والاى اعتصام نرسیده باشد، از عصمت معصوم بهره‏اى نمى‏گیرد. راز این كه حكومت معصوم در آخرالزمان تحقق‏مى‏یابد، این است كه باید مردم به گونه‏اى رشد و تكامل پیدا كنند كه اعتصام یا عصمت‏پذیرى در نهاد آنها به درجه فعلیت رسیده باشد.

سخنى از شیخ الرئیس، بوعلی سینا

شیخ الرئیس درباره وظیفه حساس ولایت و خلافت، سخن زیبائى‏دارد. او مى‏گوید: «یجب ان یفرض السان طاعه من یخلفه و ان لا یكون الاستخلاف الا من جهته اوباجماع من اهل السابقه على من یصححون علانیته عند الجمهور انه مستقل‏بالسیاسه و انه اصیل العقل حاصل عنده الاخلاق الشریفه من الشجاعه و العفه وحسن التدبیر و انه عارف بالشریعه حتى لا اعرف منه...»6

«باید پیامبر اطاعت كسى را كه جانشین خود قرار مى‏دهد، واجب كند و باید انتخاب خلیفه از جانب خود او باشد یا به اجماع و اتفاق سابقه‏دارها بر كسى كه‏صلاحیت او را نزد جمهور مردم به لحاظ استقلال در سیاست و اصالت عقل و دارابودن اخلاق شریفه، از قبیل شجاعت و عفت و حسن تدبیر و معرفت‏به شریعت، تاآنجا كه كسى اعرف و اعلم از او نباشد، تضمین كنند».

شیخ الرئیس در بیان فوق به دو مرحله نظر دارد: یكى مرحله حضور معصوم و دیگرى‏مرحله غیبت. در دوره حضور معصوم، او از جانب پیامبر منصوب است و مردم بایدرهبرى او را بپذیرند و اطاعت او را پیشه خود سازند.

در دوره غیبت، افراد سابقه‏دار و خبیر و بصیر، وظیفه دارند كه با اجماع واتفاق، اصلح افراد را به لحاظ علم و سیاست و درایت و اخلاق به مردم معرفى‏كنند، تا مردم از راه بیعت‏یا انتخابات -كه امروز معمول است- رهبرى و زعامت‏او را بپذیرند و از او اطاعت كنند و مخالفانش را سرجاى خود بنشانند. چه آنهاكافر و معصیت‏كارند و خونشان مباح است.7

این نوشتار را در شماره آتی با عنوان : «چه کسی باید بر ما حکومت کند؟» پی بگیرید.

نوشته ای از: دكتر احمد بهشتى

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – حسین عسگری


1- الاعراف: 156.

2- سفینه‏البحار: ج‏2، ص‏292.

3- فیض الاسلام، سید على نقى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، ص‏981.

4- همان مدرك.

5- خواجه طوسى مى‏فرماید: «وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا» این سخن‏درباره امام زمان(ع) است. (كشف المراد، المقصد 5، المساله 1).

6- الشفاء، الالهیات، المقاله 10، الفصل 5.

7- همان مدرك، عبارت چنین است: «فعلى الكافه من اهل المدینه قتاله وقتله‏».

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.