تبیان، دستیار زندگی
دارالعباد یزد كرامات حق عشق نهان در فراق پدر شوق دیدار آغاز تلاش در خانه میرزا در حوزه علمیه سامرا در محضر استادان هجرت شیخ عبدالكریم در حلقه خوبان اوضاع اسفبار قم ورود آیة الله حائری به قم جلسه تاریخ ساز بازسازی مدارس روزه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیری در زندگانی شیخ عبدالكریم حائری

دارالعباد یزد

كرامات حق

عشق نهان

در فراق پدر

شوق دیدار

آغاز تلاش

در خانه میرزا

در حوزه علمیه سامرا

در محضر استادان

هجرت شیخ عبدالكریم

در حلقه خوبان

اوضاع اسفبار قم

ورود آیة الله حائری به قم

جلسه تاریخ ساز

بازسازی مدارس

روزهای سخت

مدارس علمی

در قلمرو قلم

شاگردان مكتب آیة الله حائری

خدمات آیة الله حائری

اخلاق پسندیده

در مقام زهد

عشق به امام حسین(ع)

غروب آفتاب

تشییع با شكوه

دارالعباد یزد

" دارالعباد یزد" سرزمینی پرخاطره و شهری افسانه ای است. این شهر روزگاری به زندان اسكندر ذوالقرنین معروف بود و پس از ظهور اسلام و گسترش آن، از جانب حضرت علی علیه السلام به نام" دارالعباد" شهرت یافت.(1) گویند چون یزدگرد سوم در سال 25 هجری قمری، از لشكریان اسلام شكست خورد، از راه اصفهان به این سرزمین گریخت. تا به گمان خود، لشكریانش را بار دیگر هماهنگ نموده به جنگ با لشكریان اسلام وادارد - كه موفق بدین كار نگردید - و در پی تعقیب آنها توسط نیروهای اسلام، از این شهر متواری گشت و یزد در همان سال با آغوش باز اسلام را پذیرفت.(2) و مردمش از آتشكده ها و معبدهای ساسانیان به سوی مسجدها رو آورده و در قلمرو توحید قرار گرفتند.

در سال 35 هجری قمری مسلم بن زیاد از جانب علی(ع) والی یزد گردید و از مردم برای آن حضرت بیعت گرفت. او در نخستین گام، مكتب هایی برپا كرد و در تعلیم و تربیت اهالی همت گماشت. یزد یكپارچه به سوی اسلام روی آورد و از همان ابتدا دوستدار امام علی(ع) و خاندان آن حضرت گردید و از آن پس، مهد دانش و معارف اسلامی شد و در طی قرن ها، عالمان بزرگی به جامعه اسلامی تحویل داد كه آیة الله حائری نیز یكی از فرزندان پرورش یافته در دامان همین سرزمین است.

كرامات حق

در 60 كیلومتری یزد در روستای" مهرجرد" مرد پاكدل و پرهیزكاری به نام" محمدجعفر"- كه همه او را به تقوی و بزرگی می شناختند- زندگی می كرد. او چون نیاكان خود به كار كشاورزی اشتغال داشت و از همین راه امرار معاش می كرد. محمدجعفر پس از آن كه جوانی برومند گشت، از همان روستا همسر انتخاب كرد و زندگی تازه ای را آغاز نمود، و با اشتیاق به انتظار فرزندی نشست. اما این انتظار جامع تحقق نپوشید. سال ها از ازدواج او گذشت؛ جوانی او سپری گردید و دوران نشاطش به سرآمد، اما او همچنان بدون فرزند بود. در این دوران پراندوه بود كه زندگی در نظرش تاریك می نمود. از یك طرف سپری شدن دوران جوانی و از طرف دیگر اشتیاق داشتن فرزند، آرامش را از وی سلب و زندگی شیرین و بی دغدغه اش را ناآرام ساخته بود. او در چنین شرایط روحی، تصمیم گرفت همسر دیگری اختیار كند. پس جریان را با همسرش در میان نهاد و رضایت او را به دست آورد و سپس با هدفی مقدس، از بیوه زنی كه خود فرزند یتیمی نیز داشت تقاضای ازدواج كرد. اما در همان روز اتفاق عجیبی افتاد. در ابتدای ورود به خانه همسر جدید، چشم محمدجعفر به دخترك یتیم او افتاد كه گوشه ای ایستاده اشك های گره خورده اش بر گونه های معصومش می غلتید. او كه تحمل دیدن گریه طفل یتیم را نداشت، بی درنگ از همانجا بازگشت.

وقت نماز بود، به مسجد شتافت و دل شكسته و پریشان حال به درگاه ابدیت دست نیاز برد و با حضرتش  چنین به نجوا ایستاد:

" خدایا! من دیگر برای فرزند به خانه كسی نمی روم تا مبادا دل طفل یتیمی را آزرده سازم. خدایا زندگیم را به تو وامی گذارم، خود می توانی به من فرزندی عنایت كنی. خداوندا! اگر می خواهی به من از همین زن، فرزندی عطا كن و اگر خواسته تو در این است كه من فرزندی نداشته باشم باز راضی به رضای تو هستم."(3)

این روز در زندگی محمد جعفر روز فرخنده و مباركی گردید. در این روز به یادماندنی، خلوص و صفای دل محمدجعفر با زبان نیایش او به هم آمیخت و دعایش در پیشگاه خداوند مورد اجابت قرار گرفت. به طوری كه سال بعد (1267 هجری قمری) خانه پر از صفای او به نور جمال كودك منور گردید(4) و این خرق عادت، اهالی مهرجرد را كه از فرزند دارشدن او مأیوس شده بودند به شگفتی واداشت.

پدر، كه كودك را كرامتی از سوی حق می دانست" عبدالكریم" نام نهاد و عبدالكریم نیز پس از سال ها، خود وسیله گسترش فیض و كرامت الهی بر بندگان خدا گردید.

عشق نهان

دوران كودكی عبدالكریم در دامان پرمهر مادری مهربان سپری می گشت و پا به شش سالگی گذاشت. درست ایامی كه باید به مكتب می رفت. او از اوان كودكی همواره به خواندن و نوشتن علاقه نشان می داد و گاهی این علاقه نهان خود را نیز با همان زبان كودكانه به پدر ابراز می نمود. اما پدر با وجود شوقی كه به تحصیل فرزندش داشت عكس العملی نشان نمی داد؛ چرا كه در آن روزگار در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبری نبود و كودكانی كه بزرگ می شدند، به دنبال كار و حرفه پدران خود رفته و بهار عمرشان را در چراگاه ها و مزارع سپری می كردند. عبدالكریم هم كه یكی از بچه های همان روستا بود انگار سرنوشتی جز این نداشت.

مدتها گذشت، عبدالكریم در روستای مهرجرد همچنان ماندگار بود. تا این كه روزی یكی از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (میرابو جعفر)- كه خود عالم و در كسوت روحانیت بود-  به مهرجرد آمد. او در همان دیدار نخست، در سیمای این كودك، آثار استعداد و پرتو نبوغی خارق العاده را مشاهده نمود. لذا مسئولیت تحصیل عبدالكریم را عهده دار شد و در همین سفر با جلب رضایت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد.

در آن روزها اردكان، دیگر آوازه روزگاران باستانیش را كه به " یونان كوچك" معروف بود، نداشت. بلكه فقها و دانشمندان علوم اسلامی از آن قصبه پر رونق هجرت نموده و در حوزه های علمیّه نجف و یزد مشغول تحصیل و تدریس بودند. با این وجود، هنوز كورسوی دانش، در آنجا خاموش نگردیده بود و مكتب خانه هایی كه در آن علوم ابتدایی و ادبی و قرآن می آموختند دایر بود.

عبدالكریم، در این شهر ناآشنا چندین سال در رفت و آمد بود. روزها در درس استادان حاضر می شد و شب ها در خانه میر ابوجعفر به سر می برد و برای صله رحم و تازه كردن دیدار با پدر و مادر، شب های جمعه راه مهرجرد را در پیش می گرفت. او در این چند سال روزهای سختی را گذراند و بعدها كه به مقام مرجعیّت رسید و استادی مسلم شد موفقیّت خود را مرهون فداكاری های میر ابوجعفر می دانست و از دوران مكتب، در شهر اردكان به شیرینی ، یاد می كرد.

در فراق پدر

زندگی مردان بزرگ همواره آمیخته با سختی ها و ناهمواری ها بوده است. آنها از دوران كودكی در دامان رنج ها پرورش یافته و به همین جهت در فرداهای پرحادثه در مقابل تندبادهای سخت، ایستادگی كرده اند.عبدالكریم نیز كه گویی از دوران نوجوانی نشانی از صاحبان فردای پرحادثه را داشت، زندگیش همانند مردان بزرگ تاریخ رقم می خورد. او درهمان دوران نوجوانی از سایه پرمهر پدر بی نصیب گشت و خود را در كنار مادر غمدیده، تنها یافت و راه مهرجرد را در پیش گرفت. مدتی آتش عشق به دانش اندوزی را در دل خود خاموش نگه داشت و در سخت ترین شرایط زندگی، مادر مونس و همدم او گردید. و سال ها زندگی خود را دور از مكتب و دوستانش در روستای"مهرجرد" گذراند. اما پس از گذشت چند سال از واقعه درگذشت پدر، دوباره شوق مدرسه و مكتب، قرار از كف اختیار او ربود. و بار دیگر عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد.

او راز دل خود را با مادر در میان گذاشت و از عشق و دلبستگی اش به علوم دینی سخن گفت. مادر كه خود از جمله زنان مؤمنه و شیفته اهل بیت به شمار می رفت، گویی از مدت ها پیش انتظار چنین روزی را داشت. مادر كوله بار سفر عبدالكریم - به سوی حوزه علمیه یزد- را بست و با چشمانی كه اشك شوق و هجران در آن حلقه زده بود، فرزند دلبندش را به همراه كاروانی راهی آن سامان كرد.

عبدالكریم جوان، وارد دارالعباده یزد گردید و از طرف مسئولین حوزه علمیه مورد استقبال قرار گرفت و در مدرسه "محمدتقی خان" سكنی گزید. او سال ها با شور و اشتیاق فراوان در پای درس استادان بزرگ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. و از همان دوران جوانی در حوزه علمیه یزد به مطالعه علوم اسلامی مشغول گردید و مدتی نگذشت كه در سایه تلاش خستگی ناپذیر خویش به عنوان یك دانش پژوه اسلامی با اندیشه هایی بلند، در میان علمای بزرگ شناخته شد و شخصیت اجتماعی و معنوی او شكل گرفت.

شوق دیدار

شوق دیدار از عتبات، در دل عبدالكریم جوان و دانش طلب پیدا شد و بدین جهت - او كه هنوز 18 بهار از عمرش نگذشته بود- به همراه كاروان زیارتی راهی آنجا شد و چون بر این باور بود - كه باید قبل از وارد شدن به محافل علم و زانو زدن در مقابل استادان- روح و جان را شستشو داد، از قافله جدا شد و در حالی كه حوزه علمیه آن زمان در سامرا پر رونق تر می نمود، كربلا را برگزید و نزدیك به دو سال در جوار حرم قدس حسینی به تهذیب و تحصیل پرداخت.

آغاز تلاش

عبدالكریم جوانی خوش ذوق و سرشار از استعداد بود و با دعا و نیایش و خلوت شبانه انس و الفتی داشت.

در ابتدای ورودش به كربلا بود كه در حوزه درس آیة الله" فاضل اردكانی"- یكی از استوانه های علمی كربلا-  شركت جست. و تلاش پیگیرش را در مسائل علمی در نزد استاد به ظهور رسانید. و پس از معرفی خود به آیة الله اردكانی - كه ریاست حوزه علمیه كربلا را هم به عهده داشت- در مدرسه معروف" حسن خان" مشغول به تحصیل گردید.

آیة الله اردكانی كه عبدالكریم را جوانی كوشا و مستعد یافته بود، در تعلیم و تربیت او بیش از پیش كوشید و با مساعی او، عبدالكریم به عنوان یكی از فضلای حوزه علمیه كربلا در جمع علما شناخته شد. به علاوه زندگی زاهدانه استاد نیز در شكل گیری شخصیت معنوی او سهم بسزایی ایفا كرد و درس عملی به عبدالكریم آموخت. او دو سال در نزد آیة الله فاضل اردكانی به تحصیل مشغول گردید و در این مدت نبوغ و استعدادش برای استاد نیز آشكار گشت و آیة الله فاضل اردكانی دریافت كه حوزه علمیه كربلا برای پرورش و شكوفایی خلاقیت های او كوچك است. از این رو مقدمات سفر به حوزه علمیه سامرا را برای او فراهم ساخت و نامه ای نیز كه حاوی شرح معنویت و خصوصیات اخلاقی و خلاقیت های علمی عبدالكریم بود به میرزای بزرگ شیرازی - مرجع تقلید وقت- نوشت و او را با احترام به سامرا فرستاد.

در خانه میرزا

در آن روزگار، مرجع تقلید شیعیان میرزای شیرازی(5) بشمار می رفت و شهرت جهانی داشت و خانه زاهدانه اش در سامرا محل رفت و آمد بزرگان علم و مردان سیاست بود.

شیخ عبدالكریم در یك روز نسبتاً گرم، وارد شهر سامرا شد و سراغ خانه میرزا را گرفت و در ابتدای ملاقاتش با آن بزرگ مرجع تقلید، نامه استاد را تقدیم میرزا نمود. میرزا پس از خواندن نامه پرمهر فاضل اردكانی به این طلبه جوان اظهار عنایت كرد و احساس خود را با كلمه" من به شما اخلاص پیدا كردم" به شیخ عبدالكریم نمایان ساخت.(6)

از آنجایی كه ورود شیخ عبدالكریم به سامرا مصادف با ماه مبارك رمضان و تعطیلی دروس حوزه های علمیه بود، میرزای شیرازی یك ماه تمام از او در منزل خود پذیرایی كرد. شیخ عبدالكریم بعدها می گفت:" سرداب خانه میرزا، هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحری را نیز در آنجا می خوردم اما برای افطار به خانه میرزا باز نمی گشتم، بلكه به علت گرمای طاقت فرسای هوا، به سوی فرات رفته و آب مفصلی می خوردم و شنا می كردم."(7)­

در حوزه علمیه سامرا

شیخ عبدالكریم در حوزه علمیه سامرا دوازده سال تمام به تحصیل علم پرداخت. او در این مدت با همه رنج ها و مشقت ها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال دیگری با دلی پر امید به آینده روشن خویش چشم دوخت و به كسب كمالات علمی و معنوی پرداخت و چون انسان های خود ساخته، هرگز ذهن و فكر خود را به تعلقات دنیا مشغول نساخت.

در ایام تحصیل تنها وظیفه خود را تحقیق در علوم اسلامی می دانست و با همت و پشتكاری شگرف، آنچه را كه لازمه یك شخصیت علمی و روحانی آگاه در جامعه بود به دست آورد. گویی كه او برای فردایی دیگر ساخته می شد.

چیزی نگذشت كه در حوزه سامرا به شایستگی بر كرسی استادی نشست و مورد توجه اساتید خود گردید و در كمتر زمانی، نور اجتهاد وجودش را منور كرد.

شیخ عبدالكریم پس از درگذشت میرازی بزرگ شیرازی، راهی نجف گردید و در آنجا رحل اقامت افكند.

در محضر استادان

گذشته از اراده محكم، و تلاش خستگی ناپذیر شیخ عبدالكریم در راه تحصیل دانش، استادان پرمایه نیز در شكل گیری شخصیت علمی و معنوی او نقش اساسی را ایفا می كردند.

وی در سال هایی كه در حوزه علمیه سامرا حضور داشت از خرمن دانش فقهای بزرگی چون آیة الله سید محمد فشاركی، آیة الله محمد تقی شیرازی و آیة الله شیخ فضل الله نوری، كه هر كدام از ستاره های درخشان آسمان فقاهت بشمار می رفتند، خوشه خوشه علم و ایمان می چید.

هجرت شیخ عبدالكریم

اولین هجرت شیخ عبدالكریم از روستای مهرجرد یزد در پی یافتن زلال دانش و ایمان آغاز گردید، و با راهیابی او به حوزه علمی سامرا پایان گرفت. دومین هجرت او، در راه انجام مسئولیتی عظیم بود كه از نجف آغاز گردید. هجرتی كه پایانش پدیدار نبود.

در آن هنگام كه از حوزه علمیه سامرا فراغت یافت، به شوق زیارت خانه خدا به سفر حج رفت و پس از انجام اعمال حج با روحی لطیف و روحیه ای پایدار عازم شهر نجف اشرف گردید. اما باز بی قرار، در اندیشه مسئولیت بر سر دو راهی قرار گرفت. از یك طرف در حوزه علمیه نجف، شمع وجودش در بین محصلین علوم دینی پرتوافكن بود و بسیاری از دانشجویان جهت بهره بردن از پرتو دانش و ایمانش چون پروانه ای به گِردش حلقه زده بودند، از سوی دیگر روحش در جای دیگری در پرواز بود و در سر هوای هجرتی دیگر داشت.

او مدتی كه در كنار بارگاه امام علی(ع) روزگار خود را سپری می كرد، آوازه درس آخوند خراسانی را شنید و با همه عظمت و مقامی كه داشت در مقابل آخوند خراسانی زانوی ادب بر زمین زد و پس از یك سال بهره گیری از درس آخوند، به موطن خود ایران بازگشت. اما در هنگام ورود به دلیل اوضاع آشفته ایران و آشوب نهضت مشروطیت، زمینه فعالیت علمی را برای خود مساعد ندید و بار دیگر به كربلا مراجعت نمود.

شیخ عبدالكریم پس از بازگشت از ایران به جهت همین اوضاع تأسف بار حوزه علمیه، این شهر را انتخاب كرد و اینجا بود كه او لقب حائری را برای خود برگزید. با حضور خود، در حوزه علمیه كربلا غبار عزلت و فراموشی سال های گذشته را از چهره این شهر زدود، و پس از سال ها آرامش و سكوت، بار دیگر همهمه طلاب در مدارس پیچید و بارگاه امام حسین(ع) نیز با طنین افكندن بحث های علمی دانش پژوهان در آن، جلوه ای دیگر گرفت.

در حلقه خوبان

آیة الله حائری به درخواست مردم اراك لبیك گفت و خود را مهیای سفر به ایران ساخت. اراك (سلطان آباد قدیم) از جمله شهرهای معروف شیعه نشین ایران است. سابقه پیدایش این شهر بسیار طولانی است و تجدید بنای آن به قرن سیزدهم هجری بازمی گردد.

در سال 1332 ه. ق هنگامی كه آیة الله شیخ عبدالكریم حائری وارد این شهر گردید، هنوز از حوزه های درسی و یا مكتب های پر رونقش خبری نبود و مدارس علوم دینی خالی از طلاب بود.

آیة الله حائری در روزهای نخست ورود به این شهر مجلس درس و بحث نداشت و تنها در مسجد بزرگ (آقا ضیاء) به اقامه نماز جماعت می پرداخت و احكام و مسائل شرعی مردم را پاسخ می گفت. اما چیزی نگذشت كه نماز جماعت و سخنان شیرین او در همان روزها توجه بسیاری از جوانان را جلب كرد. او هر شب پس از اقامه نماز جماعت، خود را در میان حلقه ای از خوبان می یافت - كه از چهره هر كدام تشنگی دانش پژوهی را - می خواند. این جلسات ماه ها ادامه پیدا كرد. این تشنگی و حلقه زدن های جوانان گرد شیخ تبدیل به درس باشكوهی گردید كه آوازه اش در شهر پیچید. به طوری كه هر روز بر تعداد حاضرین در جلسه افزوده می شد و حلقه درس حاج شیخ وسیع تر گشت.

آیة الله حائری كه خود آوازه عشق و دانش و معرفت بود، احساس این شیفتگان دانش را دریافت و در همان سال به تشكیل مجمع علمی بزرگ دست یازید و درس خود را از مسجد آقا ضیاء به مدرسه علمیه سپهدار، انتقال داد و سال های سال دور از هیاهو چون شمعی فروزان سوخت و پرتوافشانی كرد و برای تحقق اندیشه والای خود، سختی های فراوانی را متحمل شد و گام های بلندی در زمینه شكوفایی علوم اسلامی برداشت، و پس از سال ها تلاش خستگی ناپذیر، آوازه مكتبش در بسیاری از شهرهای ایران طنین افكن شد و دیری نگذشت كه اراك به عنوان مجمع علمی بزرگ ایران، شناخته شد و این آوازه، جوانان پرشوری را كه در گوشه و كنار كشور اشتیاق تحصیل داشتند به سوی این محفل علمی كشاند.

گویند در این ایام، امام خمینی(ره) جوانی بیست ساله بود كه با شنیدن آوازه حوزه علمیه اراك، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر كرد و به سوی اراك شتافت، و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش  و معرفت این مرد بزرگ بهره جست.(8)

آیة الله حائری به مدت هشت سال در آن حوزه پرشكوه بر مسند تدریس تكیه زد و در كنار مسئولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شكوفایی استعدادهای طلاب جوان نیز لحظه ای غافل نبود و در این راستا علاوه بر امام خمینی(ره) صدها جوان پاك طینت دیگر را كه همه در زمره مراجع بزرگ معاصر بشمار می رفتند در دامان پرمهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.

اوضاع اسفبار قم

آیة الله حائری، پیش از آن كه از طرف اهالی قم به این شهر دعوت شود، یك بار در سال 1332 ه.ق، در سفری كه به مشهد رضوی عزیمت نمودند، از قم نیز دیدن كرده و چند شبی را در كنار حرم حضرت معصومه (س) گذرانده و اوضاع مدارس دینی را از نزدیك مشاهده نموده بود.

مدرسه فیضیه را دیده بود كه حجره های پرغوغای دیروزش اكنون خالی از همهمه محصلین علوم دینی شده و بر قفسه های كتاب گرد فراموشی نشسته بود. انگار هیچگاه زمزمه دانش پژوهان اسلامی در فضای قم طنین انداز نبوده است! و شخصیت های بزرگی چون فیض كاشانی و صدرالدین شیرازی در آن جلسات پرشكوه عرفان و تفسیر و فلسفه تشكیل نداده اند.

مدرسه بزرگ " دارالشفاء" را دید كه سالن های درس و بحث آن اكنون محل اسكان فقرای شهر و یا زائرین حرم مطهر حضرت معصومه(س) شده بودند و بعضاً كسبه اطراف حرم از حجره هایش به عنوان انبار اجناس استفاده می كردند. و از همه غمناك تر حال و روز طلاب جوانی بود كه به خاطر عدم وجود استادان متبحر و چیره دست به فقدان نظم با چهره های افسرده، عمر خود را به بیهودگی می گذرانیدند، و در آن حجره های تاریك و غبار گرفته با مباحثات سطحی، روزگار سپری می كردند.

گویند او پس از آن كه از نزدیك اوضاع اسفبار مدارس علمی این شهر را دید، بسیار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت، و اطرافیانش بارها از او شنیدند كه می گفت:" چه می شد اگر حوزه علمیه قم سر و سامان می گرفت!"

ورود آیة الله حائری به قم

اواخر زمستان 1300 ه. ش (مطابق با 22 رجب 1340 ه.ق) بود كه آیة الله حائری و فرزند بزرگش آیة الله مرتضی حائری به همراه آیة الله محمد تقی خوانساری به قصد اجابت دعوت مردم، از اراك به سمت قم حركت كردند. شهر قم كه به خاطر بزرگداشت عید مبعث پیامبراكرم(ص) آذین بندی شده بود خود را مهیای استقبال از آیة الله حائری نمود.

با پیچیدن زمزمه ورود آیة الله حائری به شهر، فوج فوج مردم دلباخته مرجعیت، برای استقبال از او به خارج شهر شتافتند. آیة الله حائری در میان انبوه جمعیت استقبال كننده وارد شهر قم می شود، و در مجالس جشن و سرور عید مبعث در نقاط مختلف قم شركت می كند.

تقارن عید مبعث و نیمه شعبان و عید نوروز، جمعیت زیادی را از تهران و شهرهای دیگر كشور به سوی قم كشانده بود. واعظان و كسانی كه آیة الله حائری را از دوران حضور او در سامرا و نجف می شناختند، بر منابر و مجالس وعظ و خطابه، از كمالات معنوی و علمی ایشان برای مردم سخن ها گفتند و اهالی را برای نگه داشتن آیة الله حائری در شهر قم تشویق كردند.

جلسه تاریخ ساز

اوایل بهار 1301 ه.ش درست پس از دو ماه اقامت آیة الله حائری در شهر قم، منزل آیة الله پایین شهری، جلسه ای از طرف علما، بازاریان و كسبه تهران تشكیل شد كه بزرگانی از فقهای قم چون آیة الله بافقی، آیة الله كبیر و آیة الله فیض در آن شركت داشتند. در این جلسه گفتگو پیرامون تأسیس حوزه علمیه قم، ساعت ها به درازا كشید و سرانجام نظر نهایی به آیة الله حائری محول شد. همه علماء و بزرگان علم و معرفت به آیة الله حائری اصرار كردند و نیز بسیاری از بازار و كسبه در تأمین مالی حوزه اعلام آمادگی كردند. آیة الله حائری ابتدا بر این عقیده بود كه بزرگان قم خود این كار را انجام دهند و از عهده این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بی حد علما را مشاهده نمود، تكلیف را بر عهده خود ثابت دید و بیان این نكته كه:" استخاره خواهیم كرد كه آیا صلاح است در قم مانده و به فضلا و محصلین حوزه اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم به قم بیایند؟" تصمیم خود را به بعد موكول كرد.(9)

صبح روز بعد، پس از آن كه نماز صبح را به پایان رساند در حرم حضرت معصومه (س) به دعا و نیایش ایستاد و به استخاره روی آورد. نقل است كه آیة الله حائری به قرآن استخاره نمی كرد و می فرمود من درست نمی فهمم مثلا" یسبح لله ما فی السماوات والارض" نسبت به موضوع استخاره خوب است یا بد".(10) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشیت الهی سپرد، كه آیه ای زیبا و مناسب حالش"... و أتونی باهلكم اجمعی" خط مشی آینده او را ترسیم نمود و آیة الله حائری را مصمم ساخت، حوزه علمیه قم را سامان داده و شاگردان خود را از اراك به این شهر فراخواند.

بازسازی مدارس

با اقامت گزیدن آیة الله حائری در قم در سال 1340 ه.ق، مطابق با 1301 ه.ش، بنیان حوزه علمیه قم نیز نهاده شد و با گام های بزرگی كه آیة الله حائری برداشت این حوزه به تدریج رشد كرد و در ردیف بزرگترین حوزه های علمیه جهان تشیع درآمد.

اساسی ترین گامی كه آیة الله حائری پس از تأسیس حوزه برداشت، تعمیر مدارس دینی بود و با تغییر روش آموزشی نیز، تحولی عظیم را در آنها ایجاد كرد. وی در این راه همت و تجربه تدریس سی ساله خود را به كار بست. به گونه ای كه با این روش برنامه های درسی حوزه علمیه نجف اشرف - با همه ابعاد و وسعتش - در حوزه علمیه قم رایج شد. و دوران نابسامان حوزه علمیه قم كه پس از میرزای قمی وضع رقت باری یافته بود، پایان گرفت. اساسی ترین ابتكار آیة الله حائری پس از توجه دادن محصلین علوم دینی به ژرف نگری در درس و بحث علمی، در گزینش" هیئت ممتحنه" برای گرفتن امتحان از دروس حوزوی بود كه امروز چنین روشی در آموزش و پرورش دنیا از ضروریات كار محسوب می شود.

روزهای سخت

آیة الله حائری، با همه صبر و استقامتی كه در مقابل حوادث تلخ و ماجراجویی های رضاخان در حوزه ها از خود نشان داده بود، دیگر در قضیه كشف حجاب تاب و تحمل از كف داد و از شدت ناراحتی، نماز جماعتی را كه اقامه می كرد به" آیة الله سید صدرالدین صدر" واگذار نمود و دروس خود را نیز تعطیل كرد. در همین روزها بود كه جلسه ای با حضور ایشان و عده ای از مردم تهران برقرار شد. آیة الله حائری در این جلسه مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامه های ضد دینی حكومت، ترغیب كرد و آنگاه كه از او درباره تكلیف شرعی شان در مقابل كشف حجاب نظر خواستند، در حالی كه از شدت ناراحتی چشمهایش سرخ شده بود، به رگ های گردنش اشاره كرد و چنین گفت:"... مسأله دین است، ناموس است، تا پای جان باید ایستاد" و پس از آن طی تلگرافی به رضاخان، خشم خود را نسبت به عملكردهای خلاف شرع او ابراز داشت. اما رضاخان كه از فرهنگ و انسانیت بویی نبرده بود، حامل نامه را دستگیر و در تهران زندانی كرد و تلگرافی تهدیدآمیز و توأم با تحقیر در جواب تلگراف ایشان ارسال داشت.(11)

مدارس علمی

از جمله بركات و آثار ارزنده حوزه علمیه قم، ایجاد مدارس دینی در قم و در بسیاری از شهرهای دیگر ایران است.

پس از تأسیس حوزه علمیه قم هنوز شهرهای بسیاری از داشتن مدارس پر رونق علمی، بی بهره بودند و اگر مدرسه ای در آنها وجود داشت خالی از طلاب بود. در قم نیز تعداد مدارس معدود و از وضع مطلوبی برخوردار نبودند.

به بركت شكل گیری حوزه علمیه قم كه در كمتر زمانی فروغ درخشان آن به افق های دور دست رسید. وضع مدارس دیگر شهرستانها - نیز با گسیل شدن شاگردان مكتب آیة الله حائری بدان مناطق- رو به بهبودی گذاشت.

در قم علاوه بر احیای مدرسه های علمیه قدیمی چون، فیضیه، دارالشفاء، مؤمنیه، خان، مدرسه های بزرگ دیگری نیز تأسیس شده است كه امروزه تعداد آنها به بیش از 70 مدرسه می رسد.(12)

در قلمرو قلم

در كنار همه تلاشهای خستگی ناپذیر آیة الله حائری - برای سامان دهی حوزه های علمیه كربلا، اراك و قم-  آثار قلمی مهمی نیز از ایشان به یادگار مانده است كه از آن میان می توان به كتاب های ذیل اشاره كرد:

1- كتاب الصلوة:كتاب مفصلی است در رابطه با مسائل نماز كه به صورت گسترده به آن پرداخته شده است. این كتاب در زمان حیات خود مؤلف تكمیل و پس از تصحیح و تنقیح آن توسط آیة الله اراكی و آیة الله گلپایگانی(ره) در دسترس پژوهشگران علوم اسلامی قرار گرفت، و هم اكنون یكی از كتاب های ارزنده فقهی بشمار می رود. این كتاب را" آخوند خراسانی دیده و از آن به شایستگی یاد كرده است.(13)

2- كتاب دُرَرُ الاُصول: این كتاب تقریرات درس آیة الله سید محمدفشاركی است. گویند آیة الله محمدحسین كمپانی اصفهانی، صاحب كتاب گرانقدر" نهایة الدرایة فی شرح الكفایه" بحثهای درس خارج خود را مطابق با سرفصلهای همین كتاب پیش می برده است و از مؤلف آن با عنوان" بعض الاجله" تعبیر می فرموده است. این كتاب هم اكنون مزین به حواشی و تعلیقات ارزنده استادان بزرگی چون مرحوم آیة الله گلپایگانی، مرحوم آشتیانی و آیة الله اراكی است كه مورد توجه محققین علوم اسلامی می باشد.(14)

3- كتابهای دیگر آیة الله حائری مجموعه رسایلی است كه در ابواب مختلف فقهی مانند: احكام ارث، احكام شیردادن و مسائل ازدواج و طلاق به رشته تحریر درآورده است.

شاگردان مكتب آیة الله حائری

آیة الله حائری، در دوران زندگی پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگی و اجتماعی به اسلام و مسلمانان، در مكتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگی را نیز تربیت كرد.

او كه در دوران تدریس، توجه ویژه ای نسبت به شاگردان خود داشت، افراد خوش استعداد را همواره تشویق می نمود و مورد حمایت خویش قرار می داد، و بدین ترتیب توانست شخصیت های بارزی را به جهان اسلام تقدیم دارد كه از آنان عبارتند از:

- امام خمینی(ره)

- آیة الله العظمی اراكی

- آیة الله العظمی مرعشی نجفی

- آیة الله العظمی گلپایگانی

آیة الله حائری علاوه بر این ستاره های همیشه فروزان، شاگردان بسیاری را در مكتب خود تربیت كرد كه شرح زندگی یكایك آنها از حوصله این مقال خارج است. در اینجا تنها بهذكر اسامی شاگردانی كه تا مرز اجتهاد پرورش یافته و در خدمت جامعه اسلامی قرار گرفتند اشاره می شود:

اسم و شهرت

محل اقامت

1- مرحوم آیة الله حاج سیدمیرزا آقای ترابی

دامغان

2- مرحوم آیة الله حاج سید ابراهیم علوی خوئی

تهران

3- مرحوم آقا شیخ ابراهیم ریاضی

نجف آباد

4- مرحوم آیة الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی

تهران

5- مرحوم حاج سید ابوالحسن اسلامبولچی

تهران

6- مرحوم حاج سید ابوالحسن روحانی قمی

نجف

7- مرحوم حاج میرزا ابوالفضل خراسانی

تهران

8- مرحوم آیة الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی

قم

9- مرحوم حاج سید ابوالقاسم فقیه ارسنجانی

شیراز

10- مرحوم شیخ ابوالقاسم اصفهانی

قم

11- مرحوم آیة الله حاج شیخ اسمعیل جاپلقی

تهران

12- مرحوم آیة الله حاج شیخ اسمعیل بهاری

تهران

13- مرحوم آیة الله حاج سید احمد خونساری

تهران

14- مرحوم آیة الله حاج سید احمد زنجانی

قم

15- مرحوم آیة الله حاج سید احمد لواسانی

تهران

16- مرحوم آیة الله حاج آقا بزرگ

كنگاور

17- مرحوم آیة الله حاج سید جعفر شاهرودی

تهران

18- مرحوم آیة الله حاج آقا حسن فرید محسنی

قم

19- مرحوم آیة الله حاج آقا میراز حسن یزدی

نجف

20- مرحوم آیة الله حاج میرزا حسن معینی

شهر ری

21- حاج سید حسن اصفهانی

تهران

22- مرحوم آیة الله حاج سید حیدر طاهری

خرم آباد

23- مرحوم آیة الله حاج سید ابوتراب طاهری

خرم آباد

24- مرحوم آیة الله حاج میرزا خلیل كمره ای

تهران

25- مرحوم آیة الله حاج شیخ راضی تبریزی

تهران

26- مرحوم آیة الله حاج آقا رضا زنجانی

تهران

27- مرحوم آیة الله حاج آقا رضا مدنی كاشانی

تهران

28- مرحوم آیة الله حاج روح الله كمالوند

خرم آباد

29- مرحوم آیة الله حاج روح الله خاتمی

اردكان

30- مرحوم آیة الله حاج ریحان الله گلپایگانی

تهران

31- مرحوم آیة الله حاج سید سجاد علوی

گرگان

32- مرحوم حاج میرزا شهاب همدانی

ملایر

33- مرحوم حاج سید شمس الدین ابهری

تهران

34- مرحوم آیة الله صدرالدین صدر

قم

35- مرحوم آقا ضیاء الدین خونساری

قم

36- مرحوم آیة الله حاج شیخ عباسعلی شاهرودی

قم

37- مرحوم آیة الله حاج شیخ عباس تهرانی

قم

38- مرحوم آیة الله آقا شیخ عباس حائری

تهران

40- مرحوم آیة الله حاج میرزا عبدالله تهرانی

تهران

41- مرحوم آیة الله حاج میرزا عبدالله مجتهدی

تبریز

42- مرحوم آیة الله حاج میرزا عبدالله سرابی

قم

43- مرحوم حاج میرزاعبدالحسین صاحب الداری

قم

44- مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی

تهران

45- مرحوم آیة الله حاج میرزا سید علی یثربی

كاشان

46- مرحوم آیة الله آقای آخوند ملا علی همدانی

همدان

47- مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اصغر صالحی

كرمان

48- مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اصغر صالحی

كرمان

49- مرحوم آیة الله حاج میرزا علی مهرابی

تهران

50- آیة الله آقای فضلعلی

قم

51- آیة الله فاضل لنكرانی

تهران

52- آیة الله حاج میرزا فخرالدین جزایری

تهران

53- آیة الله آقا سید كاظم گلپایگانی

قم

54- آیة الله حاج آقا مجتبی عراقی

قم

55- آیة الله آقا سید محمد حجت

قم

56- آیة الله آقا سید محمد داماد یزدی

همدان

57- آیة الله میرزا محمد همدانی

همدان

58- آقا شیخ محمدغروی

قم

59- آیة الله سید محمد صدرالعلماء

-

60- آیة الله حاج میرزا محمد ثقفی

تهران

61- آیة الله میرزا محمد ثابتی

همدان

62- آیة الله حاج میزا محمدباقر مهاجرانی

همدان

63- میرزا محمدتقی اشراقی

قم

64- آیة الله حاج میرزا محمدتقی خونساری

قم

65- آیة الله حاج سید محمد جلالی

مشهد

66- آیة الله حاج سید محمد حسن یزدی

قم

67- آیة الله حاج شیخ محمد حسن فرید گلپایگانی

تهران

68- آیة الله حاج شیخ محمد حسین شریعتمدار

ساوه

69- آیة الله حاج شیخ محمدرضا طبسی

قم

70- آیة الله حاج سید محمود روحانی

قم

71- آیة الله حاج میرزا مصطفی صادق

قم

72- آیة الله حاج سید مصطفی خونساری

قم

73- مرحوم حاج سید محی الدین طالقانی

تهران

74- حاج سید محمدرضا طالقانی

قم

75- حاج میرزا مهدی بروجردی

قم

76- آیة الله حاج سید مهدی كشفی

تهران

77- آیة الله حاج سید مهدی انكجی

تهران

78- آیة الله شیخ مهدی كوچه حرمی

قم

79- آیة الله حاج سید هادی روحانی

رودسر

80- آیة الله میرزا هاشم آملی

قم

81- حاج میرزا هدایت الله وحید

تهران

خدمات آیة الله حائری

- پدر فقیران

آیة الله حائری در عصری زندگی می كرد كه به جهت حاكمیت ظلم، عدالت اجتماعی در جامعه آرزویی دست نیافتنی می نمود. در كوچه و بازار و معابر عمومی شهر، خصوصاً اطراف حرم حضرت معصومه (س) وجود فقرا و تهیدستان كه به تكدی، روزگار می گذراندند، چهره كریهی به این شهر مقدس داده بود. او از این وضع نابسامان رنجیده خاطر بود و در پی چاره می گشت. لاجرم محلی را به نام" خانه فقرا" اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مكان گرد آورد. و بدین ترتیب صدقات و كمك های مالی مردم خیر و نیك اندیش را در مسیری صحیح، صرف اداره امور آنان كرد.

- تأسیس بیمارستان

فعالیت و توجه دانشمندان اسلامی از اوان ظهور اسلام در امر بهداشت و درمان، گواه توجه اسلام به این امر حیاتی است. به دلیل بی كفایتی حاكمان این مرز و بوم به ویژه شاهان قاجار، مردم قم همانند مردم بسیاری از شهرهای ایران از داشتن چنین مراكزی محروم بودند. تا این كه این مشكل نیز به دست پرتوان آیة الله حائری برطرف گردید، یكی از مؤمنین قم به نام سید محمد فاطمی كه تنها وارثش را از دست داده بود اموال خود را به آیة الله حائری واگذار می كند.(15)و بدین ترتیب بیمارستانی به نام[ فاطمی] با پیشنهاد و مساعدت آیة الله حائری احداث می گردد. بعدها آیة الله حائری با وجوهی كه از شخص مؤمن دیگری به نام " سهام الدوله" به ارث مانده بود، این بیمارستان را گسترش داده و خلأ بزرگ درمانی و بهداشتی مردم قم را با این بیمارستان پر می كند.

- انتقال قبرستان

از خدمات دیگر آیة الله حائری می توان انتقال قبرستان قم را به خارج از شهر نام برد. در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالی حرم حضرت معصومه (س) قرار داشت و چهره زشتی به بافت قدیمی شهر داده بود. شهری كه پذیرای زائران اهل بیت و محل درس و بحث طلاب علوم دینی بشمار می رفت، به صورت قبرستانی بزرگ به نظر می آمد - كه این امر موجب هتك حرمت به مقبره بزرگان از علما- تلقی می شد. آیة الله حائری در این جهت نیز گام ارزشمندی برداشت؛ در آن سوی رودخانه كه آن روزها خارج از شهر محسوب می شد زمین وسیعی را خریداری كرد و آن را به عنوان قبرستان عمومی شهر وقف نمود، كه این قبرستان قدیمی هم اكنون به قبرستان" قم نو" معروف است.

اخلاق پسندیده

آیة الله حائری با همه تلاش های شبانه روزی اش در مسیر پرورش طلاب، هیچ گاه از تهذیب نفس غفلت نمی ورزید و همواره در پی بالا رفتن از پله های كمالات روحی، گام برمی داشت. با این كه بر كرسی مرجعیت تكیه زده و از احترام خاصی برخوردار بود و خانه اش محل رفت و آمد بزرگان دینی و سیاسی كشور بشمار می رفت. همواره زیّ طلبگی و ساده زیستی خویش را حفظ كرد و زندگی زاهدانه اش را با زرق و برق نیالود. او در دوران تحصیل بیش از دو وعده غذا نمی خورد، و این عادت پسندیده را تا آخر عمر نیز ترك نكرد. كم حرف می زد، و رفتارش با مردم در نهایت مهربانی و ملاطفت بود. در برخورد با طلاب جوان، حال و روحیه آنها را مراعات می كرد و چون پدری دلسوز با چهره ای بشابش و متبسم، با آنان رو به رو می شد.

در مقام زهد

از خصوصیات بارز آیة الله حائری كه سایر خصوصیات اخلاقی دیگر او را تحت الشعاع خویش قرار می داد، زهد و ساده زیستی و زندگی بی آلایش - قبل و پس از مرجعیت- او بود. پایبندی او به زیّ طلبگی تا آخر عمر، از او تندیسی از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چیزی كه در دست دارد می تواند به وضع فقرا رسیدگی كند. روزی یكی از بزرگان، عبای گران قیمتی را به فرزندش هدیه كرد و آیة الله حائری چون از آن مطلع گردید با فرزندش به سخن نشست و با این جمله كه:" فرزندم این عبا برای تو زیاد است" او را متقاعد ساخت كه آن را فروخته و با پول آن سه عبای متوسط برای خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.

در مقام زهد ایشان، همین بس كه امام خمینی(ره) وقتی به یاوه گویی های پسر رضا خان پاسخ می دهد، زهد آیة الله حائری را فریاد زده و چنین فرود:" آقا ما مفت خوریم؟... مایی كه مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری ما از دنیا می رود، همان شب آقازاده های ایشان شام ندارند، مفت خوریم؟ یا آنها كه بانك های خارج را پر كرده اند و باز دست از مملكت برنمی دارند مفت خور هستند؟".(15)

در جای دیگر حضرت امام(ره) در خصوص زندگی زاهدانه استاد معظم خود فرموده است:" جناب استاد معظم و فقیه مكرم حاج شیخ عبدالكریم یزدی حائری- كه از سال 1340 تا سال 1355 ریاست تامّه و مرجعیت كامله قشر شیعه را داشت همه دیدیم كه چه سیره ای داشت، خود هم سفره و هم غذا بود و روی زمین می نشست... ( چهل حدیث امام (ره) ص97)

عشق به امام حسین(ع)

عشق به اهل بیت(ع) به ویژه سرور شهیدان حسین بن علی (ع) از دوران نوجوانی در قلب آیة الله حائری شعله ور بود. او در دوران تحصیلاتش در سامرا و نجف، همواره در آتش این عشق می سوخت و خاكستر می شد و در مجالس عزاداری و نوحه سرایی شركت می جست.

وقتی كه در سامرا دسته عزاداری طلاب علوم دینی در معابر عمومی ظاهر می شد، او پیشاپیش طلاب با آواز خوش، نوحه سرایی و ذكر مصیبت حسین بن علی(ع) می نمود. انبوه جمعیت را می گریاند. همواره درس خود را با توسل به امام حسین(ع) شروع می كرد و در ایام محرم و صفر در مدرسه فیضیه، مجلس تعزیه برپا می نمود. وقتی در مجالس تعزیه حسینی می نشست منتظر ذكر مصیبتی نمی شد، همین كه نام حسین را می شنید اشك از چشمانش چون دانه های مروارید غلتان، جاری می شد. به گونه ای كه گاه طاقت از كف داده و از حال می رفت.(16)

آیة الله حائری شیفته و شیدای خاندان عصمت و طهارت(ع) بود. او در قم، ایام فاطمیه را احیا نمود و تا آخر عمر در این ایام حزن و اندوه - برگزاری مراسم عزا و ذكر مصیبت در مدرسه فیضیه را- ترك نكرد.

غروب آفتاب

آیة الله حائری، پس از عمری تحمل رنج و مشقت در حساسترین مقطع تاریخ تشیع و ایران، یك لحظه از پای ننشست و همواره خواب و خوراك را در جهت احیای دین اسلام بر خود حرام كرد تا توانست در مقابل دشمنان دیرینه اسلام، بزرگترین دانشگاه تشیع [یعنی حوزه علمیه قم] را بنا نهد، تا همواره این حوزه مقدس نگهبان دین و آرمان تشیع باشد.

او با این كار بزرگ و مهم خود، هم اندیشمندان اسلامی را در شهر قم تمركز داد، و هم عظمت گذشته مكتب اسلام را در این سامان احیا نمود. و در راه انجام این كار، صبر و استقامتی شگرف از خود بروز داد. اما با همه صبر و استقامتش در اواخر سال 1355 ه.ق د مقابل جنایات رضاخان و فشارهای وارده بر علمای دین و از اخبار ناگوار واقعه تلخ كشتار مسجد گوهرشاد و بسیاری از مصیبت های وارده بر ملت مسلمان ایران و حوزه های علمیه، دیگر طاقت و تحمل خود را از دست داد و در آخرین روزهای زندگی خود، با دلی اندوهگین و تنی بیمار برای حفظ تلاش های چندین ساله اش و اطمینان از آینده حوزه علمیه قم، سه تن از بزرگان از فقها:" آیة الله سید محمد حجت كوه كمری، آیة الله سید محمد تقی خوانساری و آیة الله سید صدرالدین صدر" را به نزد خود فراخواند و به عنوان وصی خود، امور حوزه علمیه قم را به آنها سپرد. و سرانجام در همان سال (355ه.ق) مطابق 1315 ه.ش در 17 ذیقعده پس از 81 سال عمر با بركت، به دیار ابدی شتافت و مردم قم و جهان تشیع را عزادار نمود.

تشییع با شكوه

رحلت آیة الله حائری در اوج خفقان و استبداد رضاخانی در ایران اتفاق افتاد. به دستور رضاخان برگزاری مجالس سوگواری و عزاداری حتی برای سیدالشهدا(ع) در شهرهای ایران ممنوع شده بود. در این میان، شهر قم از حساسیت ویژه ای- نزد حكومت- برخوردار بود. كوچه ها و خیابان های قم از مأمورین مسلح پر شده بود و از در و دیوار شهر وحشت می بارید. اما در آن روز وقتی خبر رحلت مرجع پرتلاش و عالیقدر تشیع در شهر پیچید، با همه این محدودیت ها و خفقانی كه در شهر حاكم بود، حكومت نتوانست از تجمع شیفتگان مرجعیت جلوگیری كند.

دوستداران مرحوم آیة الله حائری در حالی  كه سیاهپوش به سر و سینه می زدند در میان خطرات، به خیابان ها ریخته و به پاس قدردانی از عظمت علمی و معنوی و خدمات ارزنده این انسان وارسته، یكی از با شكوهترین تشییع ها را به نمایش گذاشتند و پس از نماز بر پیكر پاكش، او را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) به آغوش خاك سپردند.(17)

به جهت وحشتی كه استبداد از تجمعات مردمی داشت، آن روز، تنها دو ساعت اجازه برپایی مراسم عزاداری را دادند و پس از آن مأمورین حكومت وارد شده و مراسم را به هم زدند.

پی نوشت ها:

1- آیتی، تاریخ یزد، صص70- 68 .

2- همان، ص 48.

3- آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج3، ص 1158.

4- حوزه، شماره 12، سال 64؛ یاد، ش4، سال 65.

5- هفتمین شماره دیدار با ابرار(میرازی شیرازی)- تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص33.

6- كریم جهرمی، آیة الله مؤسس، ص31، به نقل از یادداشت های آیة الله مرحوم مرتضی حائری.

7- همان، ص30.

8- فصلنامه یاد، ش 17، ویژه نامه آیة الله حائری.

9- گنجینه دانشمندان، ج1، ص287.

10- آیة الله مؤسس، ص 58، كریمی جهرمی، به نقل از یادداشت آیة الله مرتضی حائری.

11- فقهای نامدار شیعه، ص 431، عقیقی بخشایشی.

12- حوزه های علمیه شیعه، ص 138، ابطحی.

13- آیة الله مؤسس، ص100، كریمی جهرمی.

14- آیة الله مؤسس، ص103، كریمی جهرمی.

15- صحیفه نور، ج16، ص92.

16- عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسین، ص 98، مطهری مرتضی.

17- گنجینه دانشمندان، ج1، ص299، رازی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.