تبیان، دستیار زندگی
این قطعه به پیشواز میلاد جان جانان تقدیم می‌شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اى همیشه بهترین

امام زمان

توجه: این قطعه به پیشواز میلاد جان جانان تقدیم می‌شود.

اى نـسـیـم سـحـر آرامـگـه یـار كـجـاسـت؟
مـنزل‏آن مه عاشق كُش عیار كجاست؟
هـرسـر مـوى مـرا با تـو هـزاران ‏كـار اسـت
مـا كـجاییم و ملامتگر بى كار كجاست؟
ساقى و مطرب و مى،جمله‏ مهیاست ولى
عـیش، بى یار مهیا نشود یار كجاست؟

همه هستى‏ام را كه ذره‏اى از لطف بى‏نهایت اوست. خاك قدمت كردم، شاید بیایى و نفسى بر این خاك تیره، پاى عنایت گذارى. آنگاه است كه چشمان همیشه منتظر نرگس، توتیایى خواهد یافت كه جهانى را تواند روشنى بخشد و قافله هستى را راه نماید.

اى مهربان‏ترین! ببین كه از اشك، سرشارم؛ ببین كه مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مى‏زند؛ ببین كه دستان نیازمند، جز در آستان تو اجابت را نمى‏یابد.

پس بیا و شبهاى تنهایى دلم را كه در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران كن.

اى جانان جان! از فیض نگاه توست كه عشق در خانه قلبمان مى‏تپد، و رود زندگى در رگهاى عمر، جارى است.

ترنم عاشقانه‏ترین كلاممان، موسیقى آرام نام توست، كه به تار هستى، زخمه شوق مى‏زند و آهوى عاشقى را چابكتر از همیشه به هر سو مى‏برد.

اى جانان جان! از فیض نگاه توست كه عشق در خانه قلبمان مى‏تپد، و رود زندگى در رگهاى عمر، جارى است.

اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏هاى سرد انتظار، ره مى‏پیماییم. شاید آینه اشكمان نیم نگاهى از رخ مهتابى‏ات را حسرت به دل نماند.

اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست كه هر بامداد سر بر مى‏كند، تا شاید دراین بى‏نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، كه بى تو راه گم كردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سالهاست كه جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خودندیده‏ایم.

بیا كه كام عطشناك زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.

امام زمان

در رؤیایى‏ترین شبهاى دل، نام تو آذین تنهاییهاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین!

انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز كند.

اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى‏شود و دلدادگى، كودك نوآموز دبستان كوى توست.

تو جانى و همه خوبیهاى عالم، كالبد.

تو بهارى و همه فضیلتها، چون شاخه‏هاى تودرتو، تو را انتظار مى‏كشند.

اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینه‏ها مى‏تابد. اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏تو چون نسیم‏بهارى، جان مى‏بخشد و شكوفایى مى‏آورد.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه كودكان مهر مادر را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه تن، جان را.

تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم كه یعقوب، یوسف را.

تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنیها، بیشتر دوست مى‏داریم.

نوشته نرجس امامى‏پناه

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – حسین عسگری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.