تبیان، دستیار زندگی
( نه بر اساس شایعاتی كه با سرعت نور همه جا پیچید ، بلكه از زبان خودشان شنیدم كه قصد رفتن دارند . این نیز بگذرد. فقط نمی دانم از كجا یك سوژه ی ثابت و بی ادعای دیگر برای چقلی پیدا كنم. جناب تكاپو را می گویم كه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

( این نیز بگذرد...)

اول از همه:

( نه بر اساس شایعاتی كه با سرعت نور همه جا پیچید ، بلكه از زبان خودشان شنیدم كه قصد رفتن دارند . این نیز بگذرد. فقط نمی دانم از كجا یك سوژه ی ثابت و بی ادعای دیگر برای چقلی پیدا كنم. جناب تكاپو را می گویم كه آهنگ رفتن می سرایند. )

تاء:

حالا سلام... عزیزان عزیزتر از جان عزیزترینم!

باور كنید در این دنیای دون، به جز هفت هشت هزار تا چیز ناقابل، به هیچ چیز دیگری دل نبسته ام جز، كانتر(  بالای چقلی و نظرات بودار و كش دار و تیكه داری كه باور كنید بیشتر به جان و روح چقلی نویس می چسبد. اصلاً همین كه جماعتی شاكی شوند و از لج نوشته های یخ من، به روح پرفتوح كیومرث صابری (گل آقا) صلواتی بفرستند، جهت آباد كردن آخرتم كافیست.

راستی چقلی هم قرار است دو هفته یك بار بیاید، البته به غیر از زمان انتخاب واحد ، حذف و اضافه ، امتحانات نیم ترم و آخرترم، ماه هایی كه جان می دهد برای گشت و گذار و تفریح مثل روزهای چند روز پشت سر هم تعطیل و عید نوروز و تمام تابستان، به اضافه روزها و هفته ها و ایامی كه به قولی ، حالش نیست.

باء

:راستی سردبیر محترم تبیان ، بعد از خواندن چقلی قبلی درصدد برآمده بودند تا طی یك گوش مالی حسابی برای این بنده ی حقیر ، چنان چقلی ای بنویسند كه نفهمم از كجا خورده ام. ولی هر چه ما صبر كردیم ببینیم خبری می شود یا نه ، خدا را شكر اتفاقی نیفتاد . مثل اینكه مشغله فراوان به ایشان فرصت حال گیری نمی دهد.

* یك چیزی هم بگویم جهت سوء تفاهم .  بابا ! من می گم "جناب" ، شما چرا باور می كنید؟ شنونده باید عاقل باشد. این بیچارگان زیرآب خورده كه گاهی نامشان با لفظ "جناب" در چقلی می آید، گاهیf اند و گاهیm. ولی هیچ كس نداند، خودمان كه می دانیم غلبه با كیست:f های محترمه.

جنابات محترمی هم هستند كه گاهی از نیاوردن اسمشان شكایت دارند. از جمله رفیق شفیق و یار دبستانی چقلی نویس، جناب"خرده بورژوا " كه در راستای سیاست های عدم پارتی بازی و رابطه گرایی ، از آوردن اسمشان امتناع ورزیدم. یا جناب" مناسبت های دینی" كه با شور و شوق فراوان از پیگیرترین مخاطبان اراجیف چقلی هستند.

جناب" نخبه پرور" هم كه دیگر شاهكار تشریف دارند . البته چون خودشان مخالف سرسخت سانسور و حذف و این قبیل امور هستند و از اعضای شریف بخش اجتماعی اند ، بهتر است راحت تر باشیم و بگوییم : ایشان در ایام رمضان طی یك سلسله عملیات بگیر و ببند ، لشگری از نوابغ مملكت را در همایش " قرآن و نخبگان " دور هم جمع كرده بودند . بگذریم از اینكه چقلی نویس بینوا و رفقایش با چه ترفندهایی كارت دعوت این مراسم را  از این و اون كش رفتند ! حالا هم جناب نخبه پرور خِفت ما را چسبیده و می گوید: بنویس كه آنجا چه خبر بود! بابا خفه شدم. ول كنید یقه ام را. آخه می ارزه كه ما نصف چقلی های یك شماره  را به تعریف كردن این  مراسم و اهدای جوایز نخبگان  بگذاریم؟ آخه انصافتان كجاست؟ خوب کاربران می توانند خودشان بروند  اصل مطلب را بخوانند.  البته نمی توان منكر فعالیت های بی شائبه این بخش ، در پروراندن استعدادهای نهفته و گیر انداختن مغزهایی كه قصد فرار دارند شد، ولی باید بگوییم كه چقلی دربست دراختیار كاربران عزیز است و سفارش نمی پذیرد.

یاء

:خوب ، برویم سر چقلی های این شماره:

در روزهای طاقت فرسای تابستان  چنان آب گرمی از لوله های دستشویی تبیان بیرون می آمد كه اگر نابهنگام به دستت می خورد، تاول های سرخ و آبدار به جا می گذاشت و برق از سرت می پرانید، ولی تحمل این درد، به امید روزهای سردی كه می توانی رگ های قندیل بسته دستت را با این آب گرم صفا بخشی، دلت را خنك می كرد. فقط نمی دانم چرا از اولین روزهایی كه هوا كم كم به سوی سرما رفت، آب مذاب شده لایه جبّۀ زمین نیز، كم كم شبیه زمهریرهای انسان ندیده شمالی ترین نقطه زمین گردید. به طوریكه اگر روزی به قول جناب" تست هوش" شنیدی:" من هر روز قبل از نهار، دستهایم را با خرده شیشه می شویم"، تعجب نكنی. منظورش همان آب و صابونی است كه جهت رفاه حال كارمندان موسسه تدارك دیده اند.

الف :

بر اساس آخرین خبرهای رسیده، باقیمانده كاروان اثاث كشی تبیان قرار است تا آخر هفته (كدوم هفته؟!؟!)  طی یك لشكر كشی مفصل  تغییر مكان دهند ، تا به یقین بدانیم  كه "خزه بستن به آدمیزاد روا نیست " . و چه خاطراتی در بحر پرصفای ساختمان طالقانی می ماند و چه امیدهایی سفر می كند به دیار بلوار كشاورز، بماند در كتاب مكتوم.

نون:

خبرهای رسیده از ساختمان جدید حاكی از این هاست:

1/ ملودی آرام و موزون به هم خوردن دندان ها، به سبب كوران زمستانی

2/ بخش های پارتیشن بندی شده و مرتبط با هم، با اثاثیه شیک ، رنگ شده و خلاصه همه چیز تمام . فقط امیدوارم همان طور که ساختمان «نو» شده ، ناگهان رؤسا ، کارمندان را هم « نو » نکنند!

3/ اختصاص اتاقی آرام ، بی دغدغه، به دور از جنجال های روزمره، تنها جهت مطالعه و تحقیق، برای كارمندان پاره وقتی كه فقط یکی دو ساعت در هفته در مؤسسه حضور دارند و اینجا را با  سالن مطالعه  كتابخانه ملی اشتباه می گیرند !

4/ احتمال وجود دوربین های مداربسته در هر اتاق، جهت بالا رفتن كیفیت امور و جلوگیری از مواردی چون:

-  چت كردن، وب گردی، دوست یابی در اوركات، چك میل و ...

-  صرف چای بیش از بیست بار در روز

- خدای ناكرده گرفتن كاغذهای رنگی كثیف تر از چركِ دست از زیر میز، جهت تأیید و تسریع مراحل اجرایی مقاله های سراپا فرهنگی.

-  تلفن های دقیقه به ساعت کارمندان به همسر و پدر و مادر و خواهر و برادر و این و آن اداره در اقصی نقاط مملکت و ... ( البته اگر دوربین ها ، توانایی دریافت صدا هم داشته باشد)

-  گرفتن یقه همكاران به سبب اندكی مرافعه

-  پراندن خواب صبح و چرت بعدازظهر از كلّه كارمندانی که کسر خواب دارند  (البته اگر این دوربین ، بوق هم داشته باشد)

و قس علی هذا...

امیدوارم همیشه در كنترل دائم نباشید: چقلی نویس

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.