در طلب آب
در بیان نصیحت
بدان كه احوال عالم بر یك حال نمیماند، همیشه در گردش است، هر زمانی صورتی میگیرد، و هر زمانی نقشی پیدا میآید. صورت اول هنوز تمام نشده و استقامت نیافته كه صورت دیگر آید و آن صورت اول را محو میگرداند.
ای درویش! بعینه به موج دریا میماند، یا خود موج دریاست. و عاقل هرگز بر موج دریا عمارت نسازد و نیت اقامت نكند. و به یقین بدان كه مسافرانیم و احوال عالم هم مسافر است. اگر دولت است میگذرد، و اگر محنت است، میگذرد. پس اگر دولتداری، اعتماد بر دولت مكن، كه معلوم نیست كه ساعت دیگر چون باشد؛ و اگر محنتداری، دلتنگ مشو، كه معلوم نیست كه ساعت دیگر چون باشد. و دربند آن باش كه راحت میرسانی و آزار نرسانی…
عزیزالدین نسفی
در باب امیدواری
در حكایت است كه روزی جوانی میرفت بر كوی و رزان؛ فاختهای بر بن درختی نشسته بود. این جوان از سر جوانی خویش تیری در آن فاخته انداخت: آن تیر در باغ مهتری بر زمین آمد، و بر پسر آن مهتر آمد. در ساعت، اجل سپری گشت و بانگ و مشغله برآمد، و مردمان را فرا گرفتند. این جوان گفت: چه بوده است؟ گفتند تیری از هوا درآمد و بر پسر این مهتر آمد و او را بكشت. این جوان گفت: آن تیر به من نمایید! من بدانم كه او را كه كشت. او را بردند به نزدیك آن مهتر و خلقی را گرفته بودند. این جوان گفت: آن تیر بیارید! بیاوردند؛ تیر آن بود كه آن جوان در فاخته انداخته بود. گفت: اگر من راست بگویم، این مردمان را همه دست بدارید؟ گفتند: داریم؛ گفت: این تیر، من در فاخته انداختم و این تیر آن من است، و این زخم من زدهام؛ اكنون تو هر چه بازیشان میخواستی كرد با من كن!
مهتر گفت: دانم كه آنچه كردی خطا كردی؛ این اقرار چرا بر خویشتن فرا دادی؟! گفت: بكرم تو امید میدارم كه چون من اعتراف كردم، تو مرا به خطا نگیری. مهتر گفت: برو! كه تو را آزاد كردم.
ظن نیكو چنین كارها كند: مهتری لئیم را كه پسر كشته شده بود، و از درد دل سوزان، و چشم گریان، و همه شهر به ماتم وی نشسته؛ كشنده پسر وی پیش روی او به كشتن اعتراف آورد و گفت خطا كردم و عذر خواست. آن مهتر لئیم از خود روا نداشت كه عذر او را رد كردی، خون پسر در كار او كرد!
پس چرا به خداوندی كه اكرم الاكرمین است، و ارحم الراحمین است امید نباید داشت؟ اگر چه گناه بسیار و خطای بسیار و جفاهای بیحد كرده. آمده است: بخشنده چون قدرت یابد درگذرد و او همیشه قادر بوده و قادر است بر هر چه خواست و خواهد كه كند و اگر در این معنی تقصیری افتد، جرم ما را باشد كه اعتقاد نه راست كرده باشیم و در ظن و فكرت خویش درست نیستیم؛ با اعتقاد راست و یقین درست، مرد در هوا بپرد و در آب برود؛ و بیاعتقاد راست بر زمین خشك، متحیر فرو ماند كه چپ از راست باز نداند…
احمد جام نامقی
در طلب آب
... ای درویش! هر كه طلب وجود میكند به آن میماند كه در حكایت آمده است كه ماهیان، روزی در دریا جمع شدند و گفتند كه ما چندین گاه است كه حكایت آب و صفات آب میشنویم و میگویند كه هستی و حیات ما در آب است و بیآب، حیات و بقای ما محال است بلكه حیات جمله چیزها از آب است و ما هرگز آب را نیدیدم و ندانستیم كه كجاست. اكنون بر ما لازم است كه دانایی طلب كنیم تا آب را به ما نماید یا به تحقیق خبری بدهد كه در كدام اقلیم است تا اگر ممكن باشد به آن اقلیم رویم و آب را ببینیم. چون به خدمت دانا رسیدند و طلب آب كردند، دانا فرمود:
ای در طلب گرهگشایی مرده |
با وصل بزاده از جدایی مرده |
ای بر لب بحر تشنه در خواب شده |
وی بر سر گنج از گدایی مرده |
و این از آن جهت بود كه ماهیان به غیر آب چیز دیگر ندیده بودند، لاجرم آب میدیدند و نمیدانستند كه چیزها به اضداد روشن و هویدا گردد…
عزیزالدین نسفی
تنظیم : بخش ادبیات تبیان