تبیان، دستیار زندگی
رضا دنبال خواهر کوچولویش دوید و او را گیر انداخت. رضا حسابی عصبانی بود. دستش را بلند کرد تا خواهرش را بزند. خواهرش داشت گریه می‏کرد. از عصبانیّت رضا می‏ترسید. یکدفعه رضا صدای مادرش را شنید: «رضا! چه کار می‏کنی؟ می‏خواهی خواهر کوچولویت را بزنی؟»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جرقه ی شیطانی

خواهرکوچولو

رضادنبال خواهر کوچولویش دوید و او را گیر انداخت. رضا حسابی عصبانی بود. دستش را بلند کرد تا خواهرش را بزند. خواهرش داشت گریه می‏کرد. از عصبانیّت رضا می‏ترسید. یکدفعه رضا صدای مادرش را شنید: «رضا! چه کار می‏کنی؟ می‏خواهی خواهر کوچولویت را بزنی؟»

رضا همان‏طور با اخم جواب داد: «آخه نقاشی‏هایم را خط خطی کرد. من هم عصبانی شدم.»

مامان گفت: «آدم که به این زودی عصبانی نمی‏شود.»

رضا گفت: «آخه چند بار بهش گفتم این کار را نکند، امّا او گوش نداد.»

«عصبانیّت جرقّه‏ای از طرف شیطان است.»

مامان خندید و گفت: «رضا جان! خواهرت کوچک است. خیلی از حرف‏ها را متوجّه نمی‏شود. تو باید از خواهرت مراقبت کنی نه اینکه او را بزنی.»

مادر

رضا گفت: « این‏چه خواهری است که همه‏اش آدم راعصبانی می‏کند؟»

مامان گفت: «معلوم است خیلی به شیطان نزدیک شده‏ای و برایت جرقّه می‏فرستد.»

رضا گفت: «مگر شیطان آتش است؟ او که تا حالا جرقّه نزده؟»

مامان با خنده گفت: «پسرم! پیامبر فرموده: «عصبانیّت جرقّه‏ای از طرف شیطان است.»

حالا برو خواهرت را ببوس و نگذار شیطان به طرفت جرقّه بفرستد.»

رضا رفت دست خواهرش را گرفت. او را بوسید و گفت: «بیا برویم یک دفتر بدهم در آن نقّاشی کن.»

خواهر کوچولو اشک‏هایش را پاک کرد و بلند شد.

برگرفته از مجله رشد نوجوان

تنظیم :خرازی

**********************************

مطالب مرتبط

درخت شکلات

مهربان باش، مثل خدا

هدیه تولد

توبه

چرا سه تا! پس چند تا !

پذیرایی از میهمانان امام حسین (ع)

جای دعا کجاست ؟

خوردن اندازه دارد

پز دادن با تلفن همراه

وقتی مادر مشغول کار است

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.