تبیان، دستیار زندگی
حضرت علی (علیه السلام) به فرمان خدا آیات سوره برائت و قطعنامه ویژه ریشه کن ساختن بت پرستی را، به هنگام حج، برای همه قبایل عرب برخواند و برای این کار، درست در جای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تکیه کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیک و نماینده مخصوص پیامبر (صلّی الله علیه و آله)

گنبد خضرا پیامبر

تاریخ اسلام حاکی است که در آن روزی که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) رسالت خود را اعلان نمود در همان روز نیز خلافت و جانشینین حضرت علی (علیه السلام) را پس از خود اعلام کرد.

پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) در طول رسالت بیست وسه ساله خود، گاهی به صورت کنایه و اشاره و کرارا به تضریح ، لیاقت و شایستگی حضرت علی (علیه السلام) را برای پیشوایی و زمامداری امت به مردم یا آوری می کرد و افرادی را که احتمال می داد پس از در گذشت وی با حضرت علی (علیه السلام) در افتند و از در مخالفت با او در آیند اندرز می دادو نصیحت می کرد و احیانا از عذاب الهی می ترساند.

شگفت آور اینکه هنگامی که رئیس قبیله بنی عامر به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) پیشنهاد کرد که حاضر است از آیین او سرسختانه دفاع کند اما مشروط به آنکه زمامداری را پس از خود به او واگذار د، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در پاسخ او فرمود: «الأمر إلی الله یضعه حیث یشاء»

یعنی: این امر در اختیار خداست و هر کس را برای این کار انتخاب کند او جانشین من خواهد بود.

هنگامی که حاکم یمامه پیشنهادی مشابه پیشنهاد رئیس قبیله بنی عامرمطرح کرد، باز هم پیامبر (صلّی الله علیه و آله) سخت بر آشفت و دست رد بر سینه او زد.

با وجود این، پیامبر گرامی در موارد متعدد و به بعارات مختلف حضرت علی (علیه السلام) را جانشین خود معرفی می کرد و از این راه به امت هشدار می داد که خدا حضرت علی را برای وصایت و خلافت انتخاب کرده و او در این کار اختیاری نداشته است.

ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحی الهی نازل شد و به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) دستور داد که این پیامها را باید خود پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و یا کسی که از اوست به مردم برساند و غیر از این دو نفر، کسی برای این کار صلاحیت ندارد.

از باب نمونه مواردی را دراینجا یا آور می شویم:

1- در آغاز بعثت، هنگامی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) از طرف خدا مامور شد که خویشاوندان خود را به آیین اسلام دعوت کند، در آن جلسه، حضرت علی (علیه السلام) را وصی و وزیرو خلیفه خویش پس از خود خواند.

2- هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) رهسپار تبوک شد موقعیت حضرت علی (علیهما السلام) را نسبت به خود به سان موقعیت هارون نسبت به موسی بیان داشت و تصریح کرد که همه مناصبی را که هارون داشت، جز نبوت، حضرت علی (علیه السلام) نیز داراست.

3- به بریده دیگر شخصیتهای اسلام گفت: علی (علیه السلام) شایسته ترین زمامدار مردم پس ا من است.

4- در سرزمین غدیر و در یک اجتماع هشتاد هزار فری (یا بیشتر) دست حضرت علی (علیه السلام) را گرفت و او را به مردم معرفی کرد و تکلیف مردم را در این مورد روشن ساخت.

علاوه بر تصریحات یاد شده، گاهی پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) بعضی کارهای مسیاسی را به حضرت علی (علیه السلام) واگذار می کرد و از این طریق افکار جامعه اسلامی را برای تحمل زمامداری حضرت علی آماده می ساخت. از باب نمونه جریان زیر را بررسی می کنیم:

متجاوز از بیست سال بود که منطق اسلام درباره شرک و دو گانه پرتی در سرزمین حجاز و در میان قبایل مشرک عرب انتشار یافته بود و اکثر قریب به اتفاق آنها از نظر اسلام درباره بتان و بت پرستان آگاهی پیدا کرده بودند و می دانستند که بت پرستی چیزی جز یک تقلید باطل از نیاکان نیست و معبودهای باطل آنان چنان ذلیل و خوارند که نه تنها نمی توانند درباره دیگران کاری انجام دهند بلکه نمی ـوانند حتی ضرری از خود دفع کنند و یا نفعی به خود برسانند و چنین معبودهای زبون و بیچاره در خور ستایش و خضوع نیستند.

گروهی که با وجدان بیدار و دل روشن به سخنان رسول گرامی گوش فرا داده بودند در زندگی خود دگرگونی عمیقی پدید آوردند و از بت پرستی به توحید و یکتا پرستی گرویدند. خصوصا هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مکه را فتح کرد و گویندگان مذهبی توانستند در محیط آزاد به تبیین و تبلیغ اسلام بپردازند تعداد قابل ملاحظه ای از مردم به بت شکنی پرداختند و ندای توحید دربیشتر نقاط حجاز طنین انداز شد. ولی گروهی متعصب و نادان که رها کردن عادات دیرینه برای آنان گران بود، گر چه پیوسته با وجدان خود در کشمکش بودند، از عادات زشت خود دست بر نداشتند و از خرافات و اوهام پیروی می کردند.

یوسف پیامبر

وقت آن رسیده بود که پیامبر گرامی اسلام هر نوع مظاهر بت پرستی و حرکت غیر انسانی را با نیروی نظامی در هم بکوبد و با توسل به قدرت، بت پرستی را که منشأ عمده مفاسد اخلاقی و اجتماعی و یک نوع تجاوز به حریم انسانیت بود (و هست) ریشه کن سازد و بیزاری خدا و رسولش را در منی و در روز عید قربان و در آن اجتماع بزرگ که از همه نقاط حجاز در آنجا گرد می آیند اعلام بدارد. خود آن حضرت یا شخص دیگری قسمتی از اول سوره برائت را، که حاکی از بیزاری خدا و پیامبر او از مشرکان است، در آن اجتماع بزرگ بخواند و با صدای رسا به بت پرستان حجاز اعلام کند که باید وضع خود را تا چهار ماه دیگر روشن کنند، که چنانچه به آیین توحید بگروند در زمره مسلمانان قرار خواهند گرفت و به سان دیگران از مزایای مادی و معنوی اسلام بهره مند خواهد بود، ولی اگر بر لجاجت و عناد خود باقی بمانند، پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند و بدانند که در هر جا دستگیر شوند کشته خواهند شد.

امیرمومنان وارد مکه شد و در روز دهم ذی الحجه بالای جمره عقبه، با ندایی رسا سیزده آیه از سوره برائت را قرائت کرد و قطعنامه چهار ماده ای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را با صدای بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید. همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیف خود را با حکومت اسلام روشن کنند.

آیات سوره برائت هنگامی نازل شد که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تصمیم به شرکت در مراسم حج نداشت  زیرا درسال پیش ، که سال فتح مکه بود، در مراسم حج شرکت کرده بود و تصمیم داشت که در سال آینده نیز که بعدها آن را «حجّة الوداع» نامیدند در این مراسم شرکت کند. از این رو ناچار بود کسی را برای ابلاغ پیامهای الهی انتخاب کند. نخست ابوبکر را به حضور طلبید و قسمتی از آغاز سوره برائت را به او آموخت و او را با چهل تن روانه مکه ساخت تا در روز عید قربان این آیات را برای آنان بخواند.

ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحی الهی نازل شد و به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) دستور داد که این پیامها را باید خود پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و یا کسی که از اوست به مردم برساند و غیر از این دو نفر، کسی برای این کار صلاحیت ندارد.

اکنون باید دید این فردی که از دیده وحی از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است و این جامه بر اندام او دوخته شده است کیست؟

چیزی نگذشت که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) را احضار کرد و ب او فرمان داد که راه مکه را در پیش بگیرد و ابوبکر را در راه دریابد و آیات را از او بگیرد و به او بگوید که وحی الهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را مامور ساخته است که این ایات را باید یا خود پیامبر و یا فردی از اهل بیت او برای مردم بخواند و از این جهت انجام این کار به وی محول شده است.

حضرت علی (علیه السلام) با جابر و گروهی از اصحاب و یاران رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در حالی که بر شتر مخصوص پیامبر سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت و سخن آن حضرت را به ابوبکر رسانید. او نیز آیات را به حضرت علی (علیه السلام) تسلیم کرد.

امیرمومنان وارد مکه شد و در روز دهم ذی الحجه بالای جمره عقبه، با ندایی رسا سیزده آیه از سوره برائت را قرائت کرد و قطعنامه چهار ماده ای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را با صدای بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید. همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیف خود را با حکومت اسلام روشن کنند. آیات قرآن و قطعنامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تاثیر عجیبی در افکار مشرکین داشت و هنوز چهار ماه سپری نشده بود که مشرکان دسته دسته به آیین توحید روی آوردند و سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن شد.

تعصبها نا بجا

میلاد پیامبر

هنگامی که ابوبکر از عزل خود آگاه شد با ناراحتی خاصی به مدینه بازگشت و زبان به گله گشود و خطاب به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) گفت: مرا برای این کار (ابلاغ آیات الهی و خواندن قطعنامه) لایق و شایسته دیدی، ولی چیزی نگذشت که از این مقام بر کنارم کردی. آیا در این مورد فرمانی از خدا رسید؟

پیامبر با لحنی دلجویانه فرمود که پیک الهی فرا رسید و گفت که جز من و یا کسی که از خود من است دیگری برای این کار صلاحیت ندارد.

برخی از نویسندگان متعصب که در تحلیل فضایل علی (علیه السلام) انحراف خاصی دارند عزل ابوبکر و نصب حضرت علی (علیه السلام) را به مقام مذکور چنین توجیه کرده اند که ابوبکر مظهر شفقت و حضرت علی (علیه السلام) مظهر قدرت و  شجاعت بود و ابلاغ آیات و خواندن قطعنامه به شجاعت قلبی و توانایی روحی نیازمند بود و این صفات در حضرت علی (علیه السلام) بیشتر وجود داشت.

آیات قرآن و قطعنامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تاثیر عجیبی در افکار مشرکین داشت و هنوز چهار ماه سپری نشده بود که مشرکان دسته دسته به آیین توحید روی آوردند و سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن شد.

این توجیه، جز یک تعصب بیجا نیست. زیرا، چنانکه گذشت، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) علت این عزل و نصب را به نحو دیگر تفسیر کرد و گفت  که برای این کار جز او و کسی که از اوست صلاحیت ندارد.

ابن کثیر در تفسیر خود حادثه را به طور دیگر تحلیل کرده است. او می گوید: شیوه عرب این بود که هر گاه کسی می خواست پیمانی را بشکند باید نقص آن را خود آن شخص یا یک نفر از بستگان او انجام دهد و در غیر این صورت پیمان به صورت خود باقی می ماند. از این جهت حضرت علی (علیه السلام) برای این کار انتخاب شد.

نارسایی این توجی بسیار روشن است. زیرا هدف اساسی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از اعزام حضرت علی (علیه السلام) برای خواندن آیات و قطعنامه شکستن پیمانهای بسته شده نبود تا یکی از بستگان خود را بفرستد، بلکه صریح آیه چهارم از سوره توبه بسته شده نبود تا یکی از بستگان خود را بفرستد، بلکه صریح آیه چهارم از سوره توبه این است که به پیمان افرادی که به مقررات آن کاملا عمل نموده اند احترام بگذارد تا مدت پیمان سپری گردد.

بنابراین اگر نقض پیمانی نیز نسبت به پیمان شکنان در کار بوده کاملا جنبه فرعی داشته است. هدف اصلی این بود که بت پرستی یک امر غیر قانونی و یک گناه نا بخشودنی اعلام شود.

منبع: فروغ ولایت ، آیت الله شیخ جعفر سبحانی

تهیه: مرتضی رستمی - دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.