ایمان و چالشهای معاصر
(2)
اشاره:
در سلسله نگاره های "ایمان و چالشهای معاصر"، برانیم تا با شاهین عقل، کتاب و سنت، وزن دیدگاههای برانگیخته در حوزه های کلامی و دین پژوهی عصر حاضر، که ایمان را به چالش برده اند، را سنجیده و عیار واقعی هر انگاره را به دست دهیم.
در نوشتار گذشته ماهیت ایمان را کاویده و پاره ای از شبهات انحراف امیز را پاسخ گفتیم. در ادامه دیدگاه روشنفکرانی چون دکتر شبستری پیرامون ماهیت ایمان طرح و بررسی می شود.
نگاه تجربی به مقوله ایمان
...آیا ایمان رویارویی مجذوبانه با خدا» است؟ و آیا ایمان «مجذوب شدن یا منعطف شدن یا تعلّق خاطر پیدا كردن به یك مركز خطاب كننده» است؟
كتاب "ایمان و آزادی" بعد از آنكه دیدگاههای مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخی نگرشهای دیگر را مطرح میكند، در نهایت، ایمان را به «رویارویی مجذوبانه با خداوند» تعریف میكند.[1]
مؤلف همین طرز تلقی را در مصاحبهای با كیان (ش 52) توسعه میدهد. حاصل سخن اینكه انسان با دو شخص مواجهه پیدا میكند: انسان و خداوند. انسان در رویارویی با خداوند و در نیایش، «او» را بلكه «تو» را «تجربه» میكند. در حالی كه او را با هیچیك از حواسش نمیبیند.
ایمان، عقیده نیست. ایمان یقین هم نیست. ایمان علم به یك سلسله گزارهها هم نیست. ایمان یك عمل است. ایمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگیر» میشود.
«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ایمان «درگیر» میشود. شما گاهی این تعبیرها را به كار میبرید كه من با تمام وجود از فلان موسیقی لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش كردم. زمانی انسان نگاه میكند و میبیند، و یك وقت با تمام وجود به آنچه كه نگاه میكند معطوف میشود و وجودش آنجاست.»[2] وجود انسان، با ایمان «تمام میشود» و ایمان همانند عشق، یك امر «ورزیدنی» است.
اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی كردیم، این تنها شامل ایمان به خدا میشود؛ در حالی كه در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛
«ایمان با یك خطاب آغاز میشود. به نظر بنده ایمان دینی در جایی پدید میآید كه «خطابی» ـ كه آن را خطاب خداوند نامیدهاند ـ وجود داشته باشد. تا زمانی كه انسان سخنی نشنود یا چیزی خود را بر انسان آشكار نكند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نكند، ایمان ظهور نمییابد.»[3]
اشکالات این دیدگاه:
به نظر میرسد این دیدگاه با اشكالات متعددی مواجه باشد:
یكم. این نگاه به ایمان، نگاهی تجربی است و نه معرفتی، و ما در پیشگفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر همخانوادهی هر یك را بازگو كردیم. دیدیم كه اگر ایمان را صرفاً یك تجربهی درونی و دینی بدانیم، وثاقت كتاب آسمانی تا بدانجا تنزل میكند كه باید قرآن را حكایت از فرهنگ شفاهی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بدانیم.[4] این نگاه، وحی را نیز امر تجربی میداند، و آن را نوعی انكشاف خدا تلقی میكند، كه در این صورت انسان در مقام یك مفسر میتواند از آن تفسیری خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائتهای مختلف از دین» و «پلورالیسم دینی و معرفتی» باز میشود.
نگاه تجربی به ایمان، برای گزارهی «خدا هست» اعتبار نهایی باقی نمیگذارد.[5] در این تلقی، ایمان ناواقعگروانه است، و تنها به مثابهی یك روش مطرح میشود. به بیان دیگر ایمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زیرا پیامد ایمان، آزادی و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».[6] البته مراد این نیست كه ایمان هیچ ارتباط و پیوندی با تجربه درونی ندارد؛ بلكه تمام سخن این است كه مقوم اصلی ایمان، معرفت است، كه البته گاه میتواند به تجربه انسانی هم درآید. از این روی اشكال اصلی، «انحصار» ایمان در تجربهی بشری است.
دوم. ایمان را وابسته به «خطاب» كردن صحیح نیست؛ زیرا اگر خطابی دركار نبود «وظیفه» چیست؟ میدانیم كه خطاب، در زمان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت میگرفت. حال در دورههای سابق كه پیامبرِ صاحب خطابی نبود «وظیفه» امتها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ و اكنون كه زمان غیبت كبری است و خطابی در میان نیست وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثهای ناظر به زمان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امری منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالیكه شما آن را منحصر میدانید: «ایمان نیز حادثهای است كه در آن زمان رخ داده است. همان طور كه یك مرتبه چشمهای از جایی میجوشد و آبی زلال سرازیر میشود، ایمان اسلامی نیز تجربهای بود كه با ظهور نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا كرد».[7] چرا ما ایمان را به امور معرفتی وابسته نكنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانی كه دایمی و در دسترس همهی انسانها است بنا نسازیم؟
سوم. آقای شبستری برای دیدگاه خود در زمینهی ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنی به این آیه استناد جسته است كه:رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا،[8] «پروردگارا؛ ما چون صدای منادی را كه خلق را به ایمان میخواند، شنیدیم، اجابت كردیم و ایمان آوردیم» و آن را چنین توصیف میكند: «من همیشه تحت تأثیر این آیهی قرآن بودهام كه... . به نظر من این آیه از آیات بسیار دلانگیز قرآن است كه امروزه برای ما بسیار معنادار است: خداوندا ما شنیدیم ندایی را كه ما را فرا میخواند به ایمان و به این فراخوانی پاسخ دادیم».[9]
اما اگر به تفاسیر مراجعه میشد، به دست میآمد كه این آیه به ایمان به خدا ربطی ندارد. این آیه دربارهی ایمان به رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.
آیه میگوید بر مؤمنان است كه غیر از ایمان به خدا به منادی، یعنی رسول نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخباری كه از جانب پروردگار آمده است، یعنی تفاصیل وحی ـ مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.[10] از این رو در ادامهی آیه میخوانیم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی كردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیكان و صالحان محشور گردان» بهخصوص، آنكه در آیات قبل با تأكید سخن از تفكر و تعقل و لبّ است و این نشان میدهد كه ایمان بعد از تفكر و تدبر حاصل میشود: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛[11] «محققاً در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حكمتش) دلایل روشنی است برای خردمندان عالم. آنانی كه در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد كنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفكر كرده، (گویند:) پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاك و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار».
ایمان را به خطاب الهی وابسته كردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا كند ـ اگر پیدا كند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهی آغاز است
چهارم. اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی كردیم، این تنها شامل ایمان به خدا میشود؛ در حالی كه در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛ مثل ایمان به ملائك یا كلمات، طاغوت، و ماهیت ایمان درتمام این موارد یكی است؛ زیرا برای نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلقهای مختلف در یك سیاق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛[12] «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند». آیا ایمان به ملائكه یعنی رویارویی مجذوبانه با ملائكه، یا مواجهه با خطاب ملائكه؟ آیا ایمان به كتب یعنی رویارویی مجذوبانه با كتب آسمانی؟ پیداست كه چنین تعابیری معقول نیست؛ بنابراین باید تفسیری از ایمان ارائه داد كه در تمام موارد قرآنی صادق باشد، و این چیزی جز ایمان عقلانی و معرفتی نیست. یعنی انسان بپذیرد كه خدایی وجود دارد، پیامبری برای هدایت انسان فرستاده است، كتابی از سوی او نازل گشته است و ملائكهای واسطه نزول وحی و دیگر افعالاند و ... .
پنجم. ایمان را به خطاب الهی وابسته كردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا كند ـ اگر پیدا كند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهی آغاز است. این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسی خواهد شد.
ششم. ایدهی آقای شبستری بیشتر متأثر از اندیشه دو فیلسوف غربی است.[13] یكی برونر، متأله پروتستان، در كتاب Wahrheit Als Begenung (حقیقت به معنای رویارویی با خداوند) و دیگری پل تیلیش در كتابهای: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اكنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت بودن، پویایی ایمان و از همه مهمتر كتابی سه جلدی به نام الهیات نظام یافته.
تیلیش ایمان را «فرجامین دلبستگی» میدانست. برای توضیح میتوانیم به داستانی در ادبیات غرب استناد جوییم. یك بار كشتیای در دریا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور میدهد مسافران برای سبك شدن كشتی، اموال خود را به دریا بریزند. مسافران چیزهایی را كه نمیخواستند به آب ریختند. اما وضعیت دشوارتر شد؛ تا آن كه مسافران چیزهای دیگر را نیز به دریا ریختند. ناخدا اعلام كرد هر مسافر تنها میتواند یك وسیله با خود داشته باشد. عالمی در آن كشتی بود و سرانجام یك كتاب برای خود نگه داشت. این امر نشان میدهد كه این كتاب ارزشمندترین شیء و آخرین دغدغهی خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگی هر كسی چیزی وجود دارد كه او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامین دلبستگی او است. به عقیده تیلیش، ایمان به خدا آخرین دلبستگی انسان است.
دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست؛ زیرا نمونههای فراوانی هست كه برای انسان، آخرین دلبستگی وجود ندارد، بلكه دلبستگیها در عرض یكدیگرند و هیچیك را بر دیگری ترجیحی نیست. افزون بر این كه فرق است میان باید و هست. خدا برای گروهی از مؤمنان، دلبستگی فرجامین نیست؛ اما نمیتوان آنان را كافر نامید و دانست. آری، «باید» خدا غایت قصوی باشد؛ اما ایمان در تودهی مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است. نكته سوم اینكه در اندیشه تیلیش نیز جایی برای تعقل و معرفت ایمانی نیست.
[1]. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص 42 ـ 32.
[2]. همان، ص 39.
[3]. كیان، ش 52، ص 11.
[4]. همان، ، ص 10.
[5]. همان، ص 14.
[6]. ایمان و آزادی، ص 36.
[7]. ایمان و آزادی، ص 36.
[8]. آلعمران، 193
[9]. همان، ش 52، ص 13.
[10]. المیزان، ج 4، ص 88؛ مجمع البیان، ج 2، ص 356؛ تفسیر صافی، ص 109.
[11]. آلعمران، 191 ـ 190.
[12]. بقره، 258.
[13]. ایمان و آزادی، ص 42 و 57.
نوشته ی: دکتر محمد تقی فعالی
فرآوری: شکوری_گروه دین واندیشه تبیان