تبیان، دستیار زندگی
در کشور مصر از این قاری به عنوان امیر القرآء، اکبر القراء، قارء اول مصر، و...یاد می کنند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قاری اول مصر درنگاه قاری اول ایران

خاطرات، شخصیت و تلاوت استاد مصطفی اسماعیل به روایت «محمدتقی مروت»

(1)

مرحوم مصطفی اسماعیل را، چهره ای پر آوازه و ستاره ای بی افول در آسمان پر اختر تلاوت مصر دانسته اند. هنوز هم بعد از گذشت حدود سه دهه از درگذشت این استاد بی بدیل درکشور مصر از وی با القابی چون"قارء مصر الاول"، "اکبر القراء"، "امیر القاء"، "شیخ القراء"، "صاحب الصوت الذهبیة" و... یاد می کنند.

«محمدتقی مروت»، استاد پیشکسوت و نخستین قاری بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران است که سالیانی چند به همنشینی و خوشه چینی از خرمن پرفیض این استاد فرزانه در مصر مفتخر بوده است.

او در مصاحبه خود ضمن بیان خاطرات، به تفصیل از شخصیت و ویژگیهای تلاوت استاد مصطفی اسماعیل سخن به میان آورده است که از نظر و محضرتان می گذرد:

در گذشته به ‌علت شهرت جهان‌گیر استاد «عبدالباسط محمد عبدالصمد» نخستین تلاوتی كه از قاریان مصری به ایران راه یافت، تلاوت‌های این استاد بود و بنده و اغلب قاریان ایرانی در تلاوت‌های خود از ایشان تقلید می‌كردیم.

همین موضوع سبب شد كه سؤال‌های متعددی در رابطه با تغییر تلاوت قرآن در ایران و تلاوت‌های استاد عبدالباسط در ذهنم به وجود آمد كه بحمدالله با كوشش من این سؤال‌ها پاسخ داده شد و نهضت جدیدی در نحوه تلاوت صحیح قرآن در ایران به وجود آمد.

استاد مصطفی اسماعیل می‌گفت كه روایت حفص دارای 63 طریق است ولی گویا بیش از 53 طریق به دست ما نرسیده و نیز در آن جلسات تلاوت‌های زیبا و كوتاه و «مَوّال»های بسیار شیرین و دلچسب برای ما اجرا می‌كرد كه از شنیدن آن‌ها واقعاً لذت می‌بردم.

در رابطه با اولین ملاقاتم با مرحوم استاد «مصطفی اسماعیل» باید بگویم من در سال 1346 هجری شمسی كه ایران برای نخستین بار برای شركت در مسابقات بین‌المللی مالزی دعوت شده بود به این كشور اعزام شدم، در آن‌جا بود كه برای اولین بار صوت ملكوتی این بزرگوار هنگامی كه امامت نماز جمعه در مسجد «مردیكا» در كوالالامپور را برعهده داشت شنیدم، قبل از آن‌كه چهره وی را نیز دیده باشم.

صدا و نحوه تلاوت عرفانی این استاد ذهن و جان و وجودم را تسخیر كرد به نحوی كه تصمیم گرفتم از آن لحظه به بعد در صورت فراهم بودن شرایط برای تقلید از این استاد از وی تقلید كنم.

خوشبختانه من و همراهم «ابراهیم عارفی» را در همان مكانی كه از استاد مصطفی اسماعیل پذیرائی می‌كردند اسكان دادند، به طور معمول روزها در سالن وسیعی كه اغلب خلوت بود در خدمت این استاد و مرحوم استاد «فؤاد العروسی» می‌نشستیم و از فیض مصاحبت با آنان بهره‌مند می‌شدیم.

محمد تقی مروت واستاد مصطفی اسماعیل

در آن نشست‌ها سخنان بسیاری درباره مسائل قرآنی و تلاوت آن پیش می‌آمد كه من از آن‌ها بسیار استفاده می‌كردم، از جمله مسائل جالبی كه در آن شرفیابی‌ها در خدمت استاد مصطفی اسماعیل پیش می‌آمد، موضوعات متعلق به دانش قرآن و قرائات مختلفه بود.

استاد مصطفی اسماعیل می‌گفت كه روایت حفص دارای 63 طریق است ولی گویا بیش از 53 طریق به دست ما نرسیده و نیز در آن جلسات تلاوت‌های زیبا و كوتاه و «مَوّال»های بسیار شیرین و دلچسب برای ما اجرا می‌كرد كه از شنیدن آن‌ها واقعاً لذت می‌بردم.

به‌ تصور من بسیار به ندرت اتفاق افتاده كه كسی موال‌های استاد مصطفی اسماعیل را شنیده باشد، موال مصری را می‌توان در ردیف آوازهای ایرانی كه در آن چَهچَه‌های بسیار و كلماتی مانند «ای عزیز من... ای جان من» وجود دارد مقایسه كرد.

پس از بازگشتم به ایران درصدد آن برآمدم تا به هر نحوی كه باشد رد پای تلاوت‌های استاد مصطفی اسماعیل را به دست آورم و سرانجام به مصداق آیه شریفه «من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا» دریافتم كه رادیو قاهره هفته‌ای یك بار تلاوت‌های استودیویی این استاد را پخش می‌كند و لذا به منظور شنیدن و استفاده از آن‌ها یك رادیوی ترانزیستوری تهیه كرده و شب‌های شنبه به پشت بام خانه‌مان كه سه طبقه بود می‌رفتم تا بتوانم موج‌های قوی‌تر و صدای بهتری را دریافت كنم و به یاد دارم در یكی از این شب‌ها شیخ تلاوت خود را ازآیه «إن الله فالق الحب و النوی» سوره مباركه «الانعام» آغاز كرد و من چنان به تلاوت آن شب ایشان دقت داشتم كه تمامی نیم ساعت تلاوت را از نظر الحان و مقامات به طور كامل حفظ كرده و غالباً آن را به تقلید از وی می‌خواندم و بدین ترتیب ارتباطم با مرحوم شیخ مصطفی به طور غیابی بود تا زمانی كه موفق شدم وی را در مصر ملاقات كنم.

ملاقات با «مصطفی اسماعیل» در مصر

اولین اقدامم پس از ورود به مصر یافتن این استاد بود و در اولین شب اقامتم در مصر افتخار حضور در یكی از مجالسی كه استاد در آن به تلاوت قرآن می‌پرداخت را داشتم و باور نمی‌كردم كه من هم‌اكنون روبروی وی نشسته و به آیات قرآن كریم كه با صوت ملكوتی این استاد تلاوت می‌شد، گوش می‌دهم.

از همان شب این استاد اجازه داد كه من به طور نامحدود به خدمت وی برسم و من نیز از این رخصت حسن استفاده را كرده و اغلب به خدمت این استاد در مجالس تلاوتش و یا در منزلش می‌رسیدم و از وی بهره می‌بردم.

استاد مصطفی اسماعیل و همسرشان دو بار به ما افتخار داده و دعوت ما برای صرف ناهار در منزلمان را پذیرا شدند و از غذاهای ایرانی به ویژه «قرمه‌سبزی» و «لوبیا پلو» بسیار خوششان آمده بود.

متقابلاً استاد مصطفی اسماعیل من و خانواده را چند بار در قاهره و یك بار نیز به روستای با صفای «میت غزال» در نزدیكی شهر مذهبی «طنطا» دعوت كردند و آن روز اتفاق با مزه‌ای رخ داد كه شنیدنی است.

به‌ تصور من بسیار به ندرت اتفاق افتاده كه كسی موال‌های استاد مصطفی اسماعیل را شنیده باشد، موال مصری را می‌توان در ردیف آوازهای ایرانی كه در آن چَهچَه‌های بسیار و كلماتی مانند «ای عزیز من... ای جان من» وجود دارد مقایسه كرد.

قضیه از این قرار بود كه پس از ورود ما، شیخ به یكی از كارگزارانش دستور داد كه روستا و املاك خود را به ما نشان دهد و آن شخص وسیله نقلیه‌ای كه شبیه به درشكه بود با یك چتر كه از آن برای جلوگیری از گرمای شدید آفتاب استفاده می‌كنند را آورد تا به وسیله آن از بخش‌های مختلف آن روستای زیبا دیدن كنیم. از جمله جاهائی كه از آن دیدن كردیم باغ میوه‌ای بود متعلق به شیخ دارای میوه‌های متنوع و گرمسیری و در میان میوه‌ها میوه‌ای بود شبیه به گلابی كه به آن گوافة (جوافة) می‌گویند، این میوه دارای طعم بسیار دلپذیری است و ما قبلاً نیز بارها در قاهره از آن میوه خورده بودیم ولی تا آن روز طعم واقعی آن را نچشیده بودیم.

این یك حقیقت است كه چیدن میوه تازه از درخت و تناول آن در زیر همان درخت به مراتب از خریدن آن از بازار و سپس خوردن آن بسیار گوارا و دلچسب‌تر است و لذا در آن روز اختیار خود را از دست دادم و در تناول آن میوه زیاده‌روی كردم تا جایی كه دیگر جائی برای غذا باقی نمانده بود.

مصیبت من زمانی آغاز شد كه استاد مصطفی اسماعیل ما را برای صرف غذا به سفره دعوت كرد و وقتی من آن غذاهای متنوع و اشتهابرانگیز موجود در سفره را دیدم از كرده خود یعنی گوافه‌خوری زیاد به شدت پشیمان شدم.

مصطفی اسماعیل كه متوجه دست نبردن من به آن همه غذاهای لذیذ شده بود پرسید: «مابتأكلش لیه یا شیخ محمد؟» ما تبقاش بخیل! یعنی شیخ محمد چرا غذا نمی‌خوری؟ بخیل نباش، من در جواب دست بر روی شكمم گذاشته و گفتم: البركة فی الجوافة الحلوة بتاعتكم یا مولانا! یعنی آقای ما، از بركت گوافه‌های خوشمزه شما دیگر جائی برای غذا باقی نمانده است، مصطفی اسماعیل خنده‌ای كرد و سپس یك تكه از گوشت پرنده‌ای كه گویا غاز بود به من داد و گفت: كُل الحته دی اللی قلبك حیحبها، یعنی این تكه گوشت را بخور كه حتماً خوشت خواهد آمد و من هم با خوردن آن تكه غاز متبرك شده اشتهایم دوباره تحریك شد و به غذا خوردن مشغول شدم.

ادامه دارد...

خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)

تنظیم برای تبیان: شکوری