تبیان، دستیار زندگی
فریدالدین عطار نیشابورى یكى از نوابغ، بزرگان سخنور و عارف قرن ششم و هفتم در كدكن از توابع شهر نیشابور دیده به جهان گشود. وى علاوه بر آموختن طب (در همان اوان نوجوانى)، به قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، طب، نجوم و كلام و ادب معرفت داشته است.....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عطار نیشابورى و قصه هاى منظوم

عطار نیشابوری

فریدالدین عطار نیشابورىیكى از نوابغ، بزرگان سخنور و عارف قرن ششم و هفتم در كدكن از توابع شهر نیشابور دیده به جهان گشود. وى علاوه بر آموختن طب (در همان اوان نوجوانى)، به قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، طب، نجوم و كلام و ادب معرفت داشته است. عطار مردى پركار و فعال و از همتى بلند و استغناى طبع بسیار بالایى برخوردار بود. به طورى كه همانند سایر شاعران به مدح پادشاهان نپرداخت.خودش نیز مى گوید:

شكر ایزد را كه دربارى نیم

بسته هر ناسزاوارى نیم

می گویند وى در سال 618 هـ.ق در حمله مغولان كشته شد.از آثار منظوم وى مى توان به الهى نامه،اسرارنامه، مصیبت نامه، خسرونامه، منطق الطیر و مختارنامه و دیوان اشعارش اشاره داشت. «تذكرة الاولیاء» معروف ترین اثر منثور عطار نقل حكایات 72تن از بزرگان و عالمان دین است. در مثنوى هاى عطار قصه هاى فراوانى با مضامین مختلف و متنوعى گاه با جنبه تمثیلى و سمبلیك براى بیان ادعاى شاعر به چشم مى خورد. اكثر قصه هاى وى كوتاه و با نكته هاى ظریف فراوان مى باشد. گاهى نیز وى از سخنان دیگر بزرگان بهره جسته است. مثلاً منطق الطیر را با استناد از «رسالة الطیر» ابوعلى سینا و یا داستان شیخ صنعان را در همان منظومه از «تحفة الملوك» منسوب به غزالى اقتباس كرده است. شاعر در قصه هایش علاوه بر عرفان و جنبه هاى گونه گون آن با اسطوره نیز مأنوس بوده است.عطار در منطق الطیر كه كتابى كاملاً عرفانى و با محتواست به سرودن داستان شیخ صنعان كه بلندترین حكایت در آن است مى پردازد....[مشروح داستان شیخ صنعان را در این مطالب بخوانید : شیخ صنعان و راز شکفتن (1) (2) (3) و شرح ماجرای شیخ سمعان ]

در مثنوى دیگر عطار با نام «الهى نامه» كه شامل 6511 بیت مى باشد و با حمد و ثنا و نعمت رسول اكرم آغاز مى شود و اكثراً عطار در آن منظومه به داستان هاى ملى پرداخته است و با خرافه پرستى نیز مبارزه كرده است. طرح كلى كتاب نیز مناظره پدر و پسرى در 22 مقاله مى باشد.

مناجات

و سراسر منظومه سوال پسر و جواب پدر مى باشد. كه در فحاوى آن حكایات و قصه هاى شیرینى بازگو مى شود. مثلاً قصه اسكندر و مرگ او در باب آب حیات چنین مى باشد:

روزى اسكندر در كتابى دریافت كه آب حیات باعث زندگانى جاوید مى گردد.

سكندر را در كتابى دید یك روز     كه هست آب حیات آب دل افروز

كسى كز وى خورد خورشید گردد    بقاى عمر او جاوید گردد

دیگر این كه اسكندر واقف شد كه سرمه دان و طبل بزرگى وجود دارد كه اگر آن ها را بیابد و هرگاه به مرض و درد قولنج دچار شود اگر برطبل دست بزند بیمارى ش بالفور خوب مى شود و اگر هم از سرمه دان یك میل به چشمش بكشد تمام فرش تا عرش در مقابلش عیان مى شود.

سكندر را به غایت آرزو خاست     كه او را گردد این سه آرزو راست

اسكندر به جست وجو پرداخت. تا این كه با نشانى هایى كه در دست داشت به كوهى رسید و آن را شكافت و پس از ده روز و ده شب خانه اى پیدا كرد در آن را گشود و سرمه دان و طبلى در آن جا بود.

كشید آن سرمه و چشمش چنان شد      كه عرش و فرش در حالش عیان شد

اما اسكندر طبل را به گوشه اى نهاد و براى یافتن آب حیات به هندوستان راهى شد. در راه با موانعى برخورد كرد تا این كه به بابل رسید و درد قولنج به سراغش آمد:

به بابل آمدش قولنج پیدا    ز درد آن فرود آمد به صحرا

بسى بگریست اما سود كى داشت    كه مرگ بى محابا را ز پى داشت

تا این كه برایش حكیم ماهرى آوردند و او گفت: اگر آن طبل هرمس را نزد خویش حفظ مى كردى دیگر این درد در تو نمى ماند.

از آن بر باد دادى عالمى تو    كه قدر آن ندانستى دمى تو

اگر آن همچو جان بودى عزیزت   رسیدى شربتى زان چشمه نیزت

حكیم گفت: اما با همه این وجود دنیایى كه مى خواهى در آن جاویدان بمانى بهاى چندانى ندارد:

چنین ملكى كه كردى تو در او زیست    ببین تا این زمان بنیاد برچیست

چنین ملكى چرا بنیاد باشد     كه گر باشد وگرنه باد باشد

وى بر این عقیده بود كه دنیایى كه بقاى آن وابسته به یك طبل كم ارزش باشد چقدر مى تواند بیهوده و گزاف باشد. اسكندر با شنیدن این سخنان شاد گشت و به راحتى جان به جان آفرین تسلیم كرد

اگر بر جان تو تابنده گردد

دلت كونین را بیننده گردد

اگر تو راه علم و عین دانى

ترا شرم است آب زندگانى


منابع

1.مصیبت نامه با تصحیح و توضیحات: تیمور برهان لیمودهى

2. الهى نامه، پندنامه، اسرارنامه با مقدمه فرشید اقبال

3. عطار نیشابورى از سید صادق گوهرین

4.تاریخ ادبیات ایران از ذبیح الله صفا

نویسنده:آناهیتا حسین زاده (همراه با تلخیص)

تهیه و تنظیم برای تبیان : مریم امامی