نوروز در اشعار پارسی
جشن نوروز 4
گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر |
نزد یکدگر و هر دو زده یک بدگر بر |
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین |
دهقان جهان دیدهاش پرورده ببر بر |
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست |
آورد همی خواهد بستن به شجر بر... |
و هم او در قصیدۀ دیگر چنین گوید:
نوروز بزرگ آمد آرایش علم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم...
فرخی ترجیعبند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید |
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید |
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید |
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید |
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید |
ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید |
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید |
چناندانی که هرکس را همی زو بوی یار آید |
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید |
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید |
بدین شـایستگی جشنـی بدین بایستگی روزی |
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی |
منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد |
آمدنش فرخ و فرخنده باد |
باز جهان خرم و خوب ایستاد |
مرز زمستان و بهاران بزاد |
ز ابر سیه روی سمن بوی داد |
گیتـی گـردید چـو دارالقـرار |
هم او در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز |
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز |
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلفروز |
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز |
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز |
بر قافیۀ خوب همی خواند اشعار |
ابوالفرج رونی گوید:
جشن فرخندۀ فروردین است |
روز بازار گل و نسرین است |
آب چون آتش عود افروزست |
باد چون خاک عبیر آگین است |
باغ پیراسته گلزار بهشت |
گلبن آراسته حورالعین است |
مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور |
چگونه باشم بی روی آن بهشتی |
رسید عید همایون شها به خدمت تو |
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سر |
برسم عید شها بادۀ مروق نوش |
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور |
جمالالدین عبدالرزاق گفته:
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری |
هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری |
گر تماشا میکنی برخیز کاندر باغ هست |
با چون مشاطهای و باغ چون لعبت گری... |
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است |
وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری |
حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی |
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی |
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن |
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی |
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست |
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی |
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی |
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی... |
هاتف در قصیدهای گوید:
نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودۀ غبرا |
زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا |
ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده |
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا |
بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان |
به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا... |
همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی |
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی |
قاآنی در قصیدهای به وصف نخستین روز بهار گوید:
رساند باد صبا مژدۀ بهار امروز |
ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز |
هوا بساط زمرد فکند در صحرا |
بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز |
سحاب بر سر اطفال بوستان بارد |
به جای قطره همی در شاهوار امروز |
رسد به گوش دل این مژدهام ز هاتف غیب |
که گشت شیر خداوند شهریار امروز |
دکتر محمد معین
منبع: برگرفته از کتاب ستاره شمال، یاد واره دکتر محمد معین، به کوشش: دکتر کیانوش کیانی- محمد حسن اصغر نیا، تهران،1386
تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان