تبیان، دستیار زندگی
مریم پنجره اتاقش را باز کرد. به خورشید سلام کرد و از جلوی پنجره کنار رفت تا نور خورشید به اتاقش بتابد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیشی دماغ سوخته

پیشی دماغ سوخته

مریم پنجره اتاقش را باز کرد. به خورشید سلام کرد و از جلوی پنجره کنار رفت تا نور خورشید به اتاقش بتابد.

روی دیوار گربه ی چاق و پشمالویی نشسته بود. گربه از روی دیوار به پشت پنجره اتاق مریم پرید، که ناگهان ماهی چاق قرمزی در تنگ بلوری دید. خواست از بین میله ها وارد اتاق شود که گیر کرد و نتوانست.

ناامید از پشت پنجره کنار رفت و زیر درخت تمشک نشست با خودش فکر کرد: باید چاره ای پیدا کنم تا آن ماهی قرمز را بخورم. به فکرش رسید تا چند روزی نباید غذا بخورم تا کمی لاغر شوم. گربه هر روز صبح به امید، یک وعده غذای چرب و نرم از خواب بیدار می شد و به پنجره ی اتاق مریم نگاه می کرد .

تا این که یک روز، دو روز... تا ده روز گذشت.

پیشی دماغ سوخته

گربه هر روز منتظر باز شدن پنجره ی اتاق مریم بود. که یک روز سایه ای پشت پنجره دید. مریم بود، پنجره را باز کرد و نگاهی به خورشید کرد و رفت.

گربه جستی زد و پشت پنجره پرید. آن قدر تقلا کرد تا توانست از بین میله ها وارد اتاق مریم شود.

به طرف تنگ ماهی دوید ولی ماهی حرکتی نمی کرد، گربه تعجب کرد! چرا ماهی از دیدن او نمی ترسد جلو رفت که دست در تنگ ماهی کند. دید ماهی دوست داشتنیش نیست، بلکه نقاشی یک ماهی با تنگ بلوری است. گربه ناراحت شد. در همین وقت مادر مریم وارد اتاق شد. وقتی گربه را دید، فریاد زد: مریم، مریم این گربه ی پشمالو در اتاقت چه کار می کند؟

گربه از ترس کتک های مادر مریم، پا به فرار گذاشت و از پنجره بیرون پرید که محکم روی زمین افتاد و پایش پیچ خورد.

گربه ی حریص از گولی که خورده بود عصبانی شد و لنگ لنگان از دیوار بالا رفت و سر جای همیشگی اش نشست.

نوشته: مهسا جعفری

تنظیم برای تبیان: خرازی

***********************************

مطالب مرتبط

عنکبوت و جاروی دم دراز

بُز زنگوله پا

معلم جدید بره ها

سرماخوردگی

کوتوله ناقلا و غول دندان طلا

چرخ و فلک سبز

منتظر بابا هستیم

یک لقمه نان و پنیر

آقا موش باهوش

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.