تبیان، دستیار زندگی
از رموز ماندگاری شاهكارهای جهان را باید در این دانست كه هنرمند با هنر آفرینشگر خود عرصه ای تازه در صفحه زندگی می گشاید و با تخیل فعال خود و با استمداد از حافظه قومی چهره هایی فراموش نشدنی را نقش می زند كه همواره تا انسان هست پایدارند و استوار.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از رند حافظ تا کولی سیمین

رند

از رموز ماندگاری شاهكارهای جهان را باید در این دانست كه هنرمند با هنر آفرینشگر خود عرصه ای تازه در صفحه زندگی می گشاید و با تخیل فعال خود و با استمداد از حافظه قومی چهره هایی فراموش نشدنی را نقش می زند كه همواره تا انسان هست پایدارند و استوار. مونالیزا داوینچی،داوود میكل آنژ، بئاتریس دانته،ژان والژان هوگو، بابا گوریو بالزاك، عموتم هریت بیچر استو از آن دسته اند. در شعر فارسی تصویر سمبولیك ” رند“ در دیوان  حافظ چنین سرنوشتی دارد. با این تفاوت كه رند فرد نیست كه تصویرش و نامش به یادگار بماند، رند یك هویت است. هویتی یگانه كه تاریخ ایران همواره از او حمایت كرده، او را دوست داشته و رفتار عجیب و غریبش را به جان خریدار بوده است. رند آن بخش وجودی ایرانی است كه می خواهد باشد و نیست. شخصیتی متناقض نما با چهره ای بدیع و تازه كه زیبایی آن را در زیر هاله ای از رنگ های عجیب پنهان می نماید. زیبارویی زشت نما، راست كرداری گناهكار، جوانی پیر، پرهیزگاری عیاش، پارسایی هرزه گرد كه همه برجستگی های هویت خاص خود را مرهون همین تصویر پارادوكسی است كه هم برای پارسا خاطره ازلی گنهكاری نخستین را تداعی می كند و هم برای گناهكار یادآور لحظه های خوب راست كاری و راست كرداری است. رند حافظ متداعی راستین لحظه های مستی و راستی است. ایمانی به گناه و عصیان آلوده كه شیرینی ایمان را با نمك عصیان در هم می آمیزد تا از فرشته خویی و سكون بپرهیزد و راه نشین و سرگردان باشد.

واژه رند در فرهنگ ها به معنی « مردم محیل و زیرك و بی باك و منكر و لاابالی و بی قید است و ایشان را از این جهت رند خوانند كه منكر قید و صلاح اند، شخصی كه ظاهر خود را ملامت دارد و باطنش سلامت باشد. (برهان)...منكری كه انكار او از  زیركی باشد نه از جهل(غیاث اللغات)...آنكه با تیزبینی و ذكاوت خاصی مراییان و سالوسان را چنانكه هستند شناسد نه چون مردم عامی(یادداشت دهخدا) (نقل از خرمشاهی،1368،404)»

آنچه در این تعاریف قابل توجه است اینكه معنای اولیه این كلمه فاقد هرگونه تلمیح عرفانی و فحوای مثبت است و برابر است با مردم بی سروپا و اوباش. (همان) و این هنر حافظ است كه از میان سنگ ها خرمهره ای را می یابد و آنچنان آن را جلا می دهد و توان می بخشد كه چون لؤلؤی شاهوار بر صدر می نشیند و قدر می یابد. واژه رند با آن بار معنایی منفی نمایشی كامل از « انسان » می شود. انسان با همه توان و استعداد خود كه آن را می توان در تعبیر اراده ی معطوف به آزادی تعریف كرد. تنها موجودی كه كه می تواند نه بگوید، عصیان و سركشی كند و نظم معمول جهان را به هم زند تا چرخ برمرادش گردد.آنچه در واژه رند دوست داشتنی و به یاد ماندنی است همین آزادی است كه در شعر حافظ تا حدودی او را لاابالی و بی بند و بار نشان می دهد. و این نشانه ای از طلب طرب و وصلت شادی است كه جان آزاد وی خواستار آن است. رند حافظ بزرگترین دشمن ریا و تزویر است و مصلحت بین و ملاحظه كار نیست. عاشق است و عشق را از ازل آموخته و تا ابد مشق آن خواهد كرد. « رندی سنتزی است كه حافظ برای جمع اضداد یافته است، و از متناقض نما یا پارادكس بودن آن بیمی به خاطر خود راه نمی دهد، چرا كه می بیند « بحر توحید و غرقه گنه است » رندی آمیزه و سنتزی است از متعارضان و متناقضانی چون پروای دنیا و آخرت، جاذبه ستیزآمیز عقل و عشق، خردمندی و خردگریزی، طریقت و شریعت،... و سرانجام زهد و زندقه » (خرمشاهی، 1368،یازده)

كولی در شعر سیمین بهبهانی هویتی مشابه رند حافظ دارد. در شعر امروز ایران بانوی غزل سیمین بهبهانی هم در مجموعه دشت ارژن و كولی واره ها سمبولی تازه می آفریند و واژه ای كهنه را بار معنایی نو می دهد و چون رند حافظ تصویری متناقض نما و پارادكسی از او به دست می دهد. كولی واره ها مجموعه شانزده غزل است كه به ترتیب كولی واره (1) تا (16) نام گرفته اند.  این غزل ها فرمی تازه در عرصه غزل معاصر به حساب می آیند. اوزان و افاعیلی تازه كه خود ساخته و پرداخته نیمای غزل ایران است.كولی دانای اسرار است. اسرار مستی و عاشقی. واژه كولی هم همچون واژه رند سربرآورده از فضای متون كهن با بار منفی است. معنی رند را اراذل و اوباش نوشته اند و در تاریخ بیهقی و مناقب العارفین افلاكی منظور از رندان دسته های اوباش است كه فتنه گری و خونریزی می كرده اند.  كولی هم در لغت نامه دهخدا اینگونه تعریف شده است :

  1. «کولی، نام گروهی صحرانشین و د رایران كارشان فروختن سبد و فالگیری و احیاناً دزدی است. مجازاً زن بی شرم بسیار فریاد، سلیطه. كولی گری در تداول عامه یعنی داد و بیداد راه انداختن، پررویی كردن و فحش دادن. »

آنچه در ریشه هر دو واژه مشترك است خارج بودن از حدود ترسیم شده و سركش و عاصی بودن است. همین ویژگی دو شاعر را بر آن می دارد كه شخصیت محبوب خود را كه تصویری از خویشتن در آیینه است رند و كولی بنامند كه سر به هر چیزی فرو نمی آورد و فرشته خو نیست بلكه در این عالم زمینی آدم است و از آدمیت هم عصیان و سركشی و آزادی را پیشه خود كرده است.

 « رندی یعنی پای بند نبودن به ارزش ها و عرف رفتار اجتماعی، سركشی نسبت به راه و رسم همگانی، شكستن حدود شرع و عرف، خراباتی گری و می خوارگی و بی بند و باری.»

كولی سیمین هم نمی خواهد به قواعد و الگوهای  پیش ساخته گردن نهد و از اسارت پذیری دوری می كند.كولی در این عالم غریب است.

مطالعه تطبیقی  رند حافظ و كولی سیمین نشان از مشابهت هایی بین این دو سمبل دارد. در زیر  بعضی  نمونه های شباهت در تصویر پردازی این دو واژه ذكر می شود:

سیب

1 -   اگر رند نمونه ازلی مرد و آدم است. كولی هم نمونه ازلی زن و حوّاست. حافظ رند را همان آدم می داند كه در روز ازل مهر گناهكاری بر پیشانی او زده شد.

  روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق                           شرط آن بود كه جز ره این شیوه نسپریم             

آدم پس از دست زدن به گناه و چیدن سیب، دیوانه وار دل به كشش عشق می سپارد و بار سفر می بندد و خود را آواره ی جهان می كند.جرم كولی هم چیدن سیب است. به همین خاطر عقل و شرع به مقابله او برخاسته اند و او را بر زمین افكنده اند :

تا حصار امن باغی     كولی از سفر رسیده/ كوله بار برگرفته      خسته وار آرمیده /  از شكاف در به حسرت      باغ را نگاه كرده/   بر بلور شاخسارش      میوه های نور دیده / خسته خسته خسته ی راه        دست را فراز كرده / تشنه تشنه تشنه ی نور       سیب را ز شاخه چیده / شرع برگشاده طومار       حكم این گناه خوانده / عقل بركشیده ساطور     دست و سیب را بریده / كولی افتاده مدهوش       میوه های نور خاموش: / هر یكی بریده دستی        خون ازو فرو چكید  (بهبهانی،1384، 647)

2 – حافظ خود رند است و بارها به این مطلب اشاره كرده است :

حافظ و رند و نظربازم و می گویم فاش
تا بدانی كه به چندین هنر آراسته ام
حافظ چه شد ار عاشق و رندست و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

سیمین هم خودكولی است.كولی ضمیر پنهان شاعر است. آن زن آزاد درون است..سیمین نقش خود را در آیینه اینگونه می بیند :

كولی منم، آه! آری اینجا به جز من كسی نیست          تصویر كولی ست پیدا، رویم در آیینه تا هست

(بهبهانی، 1384،  640)

3 – رند كیمیا گری می داند، در عین اینكه چهره ای گداصفتانه دارد :

  غلام همت آن رند عافیت سوزم                         كه درگداصفتی كیمیاگری داند

كولی سیمین هم طلسم و تعویذ  مشكل گشا دارد.

از رستنی بهر رستن، با كولیان بس دوا هست / كولی ! دعایی نداری؟ شاید گشاید طلسمی / با كولیان (دایه می گفت) تعویذ مشكل گشا هست. (بهبهانی، 1384،639)

4 – صدای رند بلند است و آشكارا سخن می گوید. پرده پوشی و پنهان كاری كار رند نیست. او فاش می گوید و از سخن و گفته خود دلشاد است :

حافظ و رند و نظربازم و می گویم فاش
تا بدانی كه به چندین هنر آراسته ام
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پری وش دارم

كولی هم اهل ترانه خوانی است و سرود كولی طلسم دیوان را می شكند :

كولی! به حرمت بودن    باید ترانه بخوانی / شاید پیام حضوری       تا گوش ها برسانی / دود تنوره ی دیوان   سوزانده چشم و گلو را / بركش ز وحشت این شب       فریاد اگر بتوانی. 

(بهبهانی، 1384،662)

5 -  رند در ظاهر گدا و راه نشین است و اهل جاه نیست :

چون من گدای بی نشان  مشكل بود یاری چنان        سلطان كجا عیش نهان با رند بازاری كند

كولی هم غریب و آواره است و زندگی را با فروش سبد و حصیر می گذراند.

كولی آواره تنهاست      با مه و زنگار، بی تو / خسته ز ابهام و اندوه       مانده به ناچار، بی تو

(بهبهانی، 1384، 645)

سال و ماهی شكیبا    تركه در تركه می بافت / گاه گاهی، به سودا          سوی بازار می شد

(بهبهانی، 1384،641)

6 – غزلسرای بزرگ شعر كلاسیك ایران حافظ شیرازی نغمه سرای سخن عشق و عاشقی بوده است. عشق برای حافظ معادل همه ی زندگی ست، و زنده ی عشق زنده ی حقیقی است.

               هر كه در این حلقه نیست زنده به عشق             بر او نمرده به فتوای من نماز كنید

عشق مهم ترین دستاورد سیمین در طول سال های دراز شاعری ست. شاعری بی عشق نمی توان كرد و سیمین همیشه عاشق و ستایشگر عشق بوده است :

میان هر رگم از عشق جوی می جاری ست
چنین كه مست تو هستم،چه جای هشیاریست
چو برق جستن و خندان به مرگ پیوستن
جنون عشق چه زیباست، گرچه بیماری ست

(بهبهانی،1384، 419)

رند و كولی هر دو نمونه عاشقی اند. عشق جزء لایتجزای وجود رند و كولی است :

حافظ چه شد ار عاشق و رندست و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلا كش باشد

كولی آواره تنهاست        با مه و زنگار بی تو / خسته ز ابهام و اندوه       مانده به ناچار بی تو /...كولی اندوهگینت     تیره تر از سایه و قهر / ساقه ی گیسوی نرمش      بافته از پیچك عشق / مهرگیاهش ندارد هیچ خریدار، بی تو

(بهبهانی،1384، 645)

7 – رند اهل خوشدلی و خوشباشی است. او می خواهد داد زندگی را بدهد و تا می تواند سهم خود را از او بستاند:

        نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانكه هست     شیوه ی رندی و خوشباشی عیاران خوش است

كولی هم سرشار از زندگی است. با قدم های او دشت بیدار می شود و با زلال نگاهش شاهد سرشاری بركه هستیم. در هر رگ او شادی و هیجان و شور جاری است. كولی می رقصد و ترانه خوان لحظه های زیستن است :

با قدم های كولی       دشت بیدار می شد / با زلال نگاهش     بركه سرشار می شد / لب ز هم باز می كرد     كهكشان می درخشید / موی بر چهره می ریخت    آسمان تار می شد / هر رگش جویباری      گرم و پر جوش و جاری / جان بدان چهره می بود     گر پدیدار می شد.(بهبهانی،1384، 641)

8 – اگر زاهد درمقابل رند است و مایه ی رنجش رند، قاضی و شحنه ومحتسب هم كولی را آزار می رسانند:

نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب كردن رندان پیداست
زاهد ار رندی حافظ نكند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم كه قرآن خوانند

نیایش

كولی ! خزان جانت را        عشقی شكفته می دارد / معنای این شگفتی را         توجیه كن به تفسیری / زین شوخی و هوسناكی      گر شحنه باخبر گردد / شمعی به هر سر انگشتت       آتش زند به تعزیری / قاضی تو را سوی زندان       گیسو بریده خواهد برد / پیچیده گرد هر ساقت           هر بافه ای چو زنجیری  (بهبهانی،1384، 655)

و در شعری دیگر چون حلاج به حكم عاشقی سنگسار می شود. نماز عاشقی اشاره ای به شعر شفیعی و ماجرای حلاج دارد:

تو درنماز عشق چه خواندی كه سالهاست   بالای دار رفتی و این شحنه های پیر      از مرده ات هنوز پرهیز می كنند  (شفیعی كدكنی،1376،276)

سحر كه حكم قاضی      رود به سنگسارت /  نماز عاشقی را       به خون دل وضو كن  

(بهبهانی 384،659)

ادامه دارد...


نویسنده : دکتر مریم حسینی

تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان