خاطرات مقام معظم رهبری از دوران مبارزه
( قسمت چهارم )
خاطرات گذشته:
خاطرات زندان قزلقلعه
شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادى كه بودند، مىدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانى را هم آوردند.
من از پشت درِ سلول شنیدم كه دارند حرف مىزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر كردهاند. قدرى خوشحال شدم؛ گفتم چند روزى كه بگذرد و بازجویىها تمام شود، داخل زندانِ انفرادى هم گشایشى پیش مىآید؛ با اینها تماس مىگیریم و حرفى مىزنیم و بالاخره یك همصحبتى پیدا مىكنیم.
شب شد؛ دیدیم یكىیكى آنها را صدا كردند و بردند. یكساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یك نفر دریچهى روى درِ سلول را كنار زد و گفت: "حاج آقا! ما برگشتیم. " دیدم یكى از همان تهرانىهاست. گفتم در را باز كن، بیا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتى؟ معلوم شد آنها را پاى منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكىها هجوم مىآورند و عدهاى را همینطورى مىگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند.
از این افراد بازجویى مىكنند، مىبینند نه، اینها كارهاى نیستند و فعالیت مهمى ندارند؛ لذا آنها را رها مىكنند. وقتى وسایل جیب آنها را مىگردند، تقویمى از این شخصى كه او را بازگردانده بودند، پیدا مىكنند كه در یكى از صفحات آن با خط بدى یك بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:
جمله بگویید از برنا و پیر لعنتاللَّه رضا شاه كبیر
او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ كرده بود، نه جایى آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقویم جیبىاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند!
سخنرانی در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههاى استان كرمان 19/02/1384
منبع: فارس