تبیان، دستیار زندگی
جی .کی. رولینگ که بدلیل ترافیک قطارها در ایستگاه لندن مخش بکار افتاد و یکدفعه هری پاتر را خلق کرده و آخرش هم معلوم نشد چه جوری یک شبه ره صد ساله را پیمود هنگامی که برای شرکت در جشنواره فیلم فجر به تهران رسید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هری پاتر در تهران

هری پاتر

بعد از ملاقات ملک الشعرای تبیان [1] با بانو زلیخا اینبار رولینگ را ملاقات فرمودند البته دورا دور :

"جی .کی. رولینگ "که بدلیل ترافیک قطارها در ایستگاه لندن مخش بکار افتاد و یکدفعه هری پاتر را خلق کرده و آخرش هم معلوم نشد چه جوری یک شبه ره صد ساله را پیمود هنگامی که برای شرکت در جشنواره فیلم  فجر به تهران رسید و توی ترافیک تهران قرار گرفت متاثر از هوای پر از سرب این شهر بار دیگر داستانی دیگر از هری پاتر را به رشته تحریر در آورد که ما به ناچار به تبعیت غیر عقلایی از برخی  اصحاب رسانه به معرفی بخش هایی از این نوشته خواهیم پرداخت تا خواسته یا نا خواسته کمکی کنیم بر پر شدن جیب رولینگ و مولینگ و بولینگ. داستان این دفعه اینجوری شروع میشود که :

  1. هری پاتر بیامد سوی تهران
  2. به همراه ماشین از سمت گرگان
  3. چو رد شد او ز اطراف دماوند
  4. بزد بر همرهین خویش لبخند
  5. بگفت بر" ویزلی" و "هرمون گرنجر"
  6. و "جن خانگی" با "جان تاجر"
  7. سفر کردیم ما اینک به تهران
  8. که بر گیریم از اینجا  فراوان

رولینگ که در کتب قبلی خودش خیلی زور زده بود تا صحنه هایی عجیب و غریب را بیافریند تا خوانندگان را میخکوب کند اینبار اصلا نیازی به زور زدن نداشت و هر لحظه خود با صحنه هایی روبرو میشد که از وحشت موهایش از زیر روسری سیخ میشد و چشمانش به گردی یک تایر اتوبوس از حدقه بیرون میزد و فقط کافی  بود این حوادث و وقایع را درون دفترچه وارد نماید. مثلا هنگامی که روبروی سینما فلسطین جهت دریافت بلیط جشنواره فیلم فجر توی صف ایستاده بود و خیلی رمانتیک به آب در جوب نگاه میکرد ناگهان یک موش به اندازه خرگوش از جوب بیرون آمد و درست روبرویش ایستاد و چشماتون روز بد نبینه چرا که رولینگ با اون سن و سال چنین به هوا پرید که نزدیک بود  رکورد پرش با نیزه انگلیسی ها را بدون نیزه بشکند ولی همین صحنه باعث شد که سریع قلم بدست بگیره و بنویسه که :

ولدمورت
  1. هری پاتر بدنبال همان "مورت" [!]
  2. دو جرعه دوغ را دادی همی قورت
  3. "پیر پتی" ی خائن شد یکی موش
  4. بزد از زولبیا خوردن دو تا جوش
  5. هری دنبال کرد آن موش نامرد
  6. ولی افتاد او در چاله با درد

رولینگ که همواره سعی کرده در قالب داستانهایش مشکلات اجتماعی رو در منظر خوانندگان خویش آورد اصلا نمیتوانست از چاله چوله های تهران به راحتی بگذره و بهمین دلیل در طی داستان، هری را چندین بار توی چاله میاندازد تا جایی که اصلا چاله یکی از دشمنان هری پاتر میشود و نامش در داستان به "حفرهء اسرار آمیز" تبدیل میشود . خانم رولینگ پس از آنکه به جلوی صف و روبروی باجه بلیط فروشی سینما میرسد تازه متوجه میشود که باجه دستگاه کارت اعتباری خوان ندارد و خودش با خروج از صف میبایست از بانکی به تهیه پول بپردازد . خود همین موضوع وروبرویی رولینگ با دستگاه های عابر بانک در تهران چنان روحیه ای در او بوجود میآورد که بنظر میرسد تا سالها از افسردگی مزمن رنج ببرد و همین امر باعث میشود در کتاب خود موجوداتی را به نام "دیوانه سازها" بگنجاند و بنویسد:

  1. هری در جیب خود پولی ندارد
  2. برای آرزو غولی ندارد
    هری پاتر
  3. لذا محتاج عابر بانک گشته
  4. بسوی آن رود با پای خسته
  5. بَرَد او کارت خود را توی دستگاه
  6. رسد از سوی دستگاه شیون و آه
  7. هری پاتر کمی فارسی بداند
  8. چنین او جمله از دستگاه بخواند
  9. "به پوزش عرض گرداند در این دم
  10. که باشد توی دستگاه اسکناس کم "
  11. هری پاتر بشد از بانک چون دور
  12. یکی گفتا بلند :هستی مگر کور ؟
  13. چرا پول خودت را ورنداری ؟!
  14. مگر بسیار پول و مال داری ؟
  15. هری برگشت با حالی پر از شرم
  16. بگفت با لهجه او : آقا دمت گرم !!

رو لینگ هر لحظه با صحنه هایی رو برو میشد که هر یک از آنها خود میتوانست سوژه یک کتاب مستقل باشه . بهتر بگم اصلا هول شده بود و نمیدونست کدوم از صحنه ها رو انتخاب کند. به همین دلیل بنظرش رسید که بهتر است چند ماهی بیشتر توی تهران بماند . تلفن رولینگ ،رومینگ بود و همان موقع قصد کرد تا با ناشرش در انگلیس تماس بگیرد تا شرایط ماندنش را فراهم نماید . اما چنان تلفنش خط رو خط شد و صداهای عجیب و غریب شنید که تماس گرفتن را فراموش کرد و سوژه جدید را چسبید . سوژه ای بعنوان موبایل یا "محفل ققنوس" :

  1. هری دارد موبایلی خوش بر و رو
  2. که با خود میبرد آن را به هر سو
  3. تماسی گر بگیرد او به ناچار
  4. شود گوش هری بیچاره ناکار
    هری
  5. صدای خش خش آن دارد فراوان
  6. کد مشهد بگیرد در سراوان
  7. اس ام اس میزنی دارد حکایت
  8. دهی تبریک بر گیرد سعایت
  9. هری پاتر گرفت روزی شماره
  10. به دقت با توجه دانه دانه
  11. بزد زنگ و یکی گوشی رو برداشت
  12. الو گفت او ولی ته لهجه ای داشت
  13. هری گفتا به رمز: آی هَو اِ سی دی
  14. بگفت از اون طرف : گفتی که کیمدی؟
  15. هری گفتا یواش : هستم ز ققنوس
  16. از آن ور گفت یکی : کردی خودت لوس !؟
  17. هری گفتا : بخواهم گفت اسرار
  18. یکی دیگر بگفت : باشی تو بیکار!!
  19. به زنگی چهار نفر کردند صحبت
  20. چنین محفل بباشد خود حکایت

رولینگ کتاب رو ادامه داد و جلد جدیدی شد که حتما در همین روزها قبل از چاپ در انگلیس و دیگر بلاد ترجمه آن با هزاران اختلاف در ایران به چاپ خواهد رسید و خیلی ها هم فقط بخاطر اینکه از گردونه چشم به هم چشمی عقب نمونند و یا بخاطر اینکه قبلا جلدهای قبلی رو خریدند و مبادا جلد ها ناقص بمانند با قیمتی نجومی به خرید آن خواهند پرداخت .


یک : محسن سید اسماعیلی