تبیان، دستیار زندگی
" تنها كلمه است كه می ماند"  و این سخن چه مایه از راستی و حقیقت كه با خود ندارد ،  كلام و سخن، نه تنها خود ماندگار است كه راز جاودانگی را نیز با خود به همراه دارد . شاید از آن رو كه سخن حاصل اندیشه و قلم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از درون نی منم گویان

" تنها كلمه است كه می ماند"  و این سخن چه مایه از راستی و حقیقت كه با خود ندارد ،  كلام و سخن، نه تنها خود ماندگار است كه راز جاودانگی را نیز با خود به همراه دارد . شاید از آن رو كه سخن حاصل اندیشه و قلم استو خداوند بر قلم و برآنچه می نگارد قسم یاد می كند ( ن والقلم و ما یسطرون ) ،وچه بسا این قسم خود سرآغاز بركتی است كه بر سرزمین سخن و اندیشه هر دم می بارد اگرچند ، آنچه به ظاهر می نماید ، جز این باشد– سختی و صعوبت زندگی آنان كه از راه قلم خویش می زیند ، تحمل ناپذیری وخوش نداشتن هماره قدرت ها، سخندانان و اندیشمندان را - . چه بسیارند كسانی كه جاودان شدند و به نام نیك  شهره ، نه با توسل به كشورگشایی ها و فتوحات و یا قدرتمندی ها و ثروت ها كه در سایه اندیشه ای نیك در جامه سخنی خوش ، یا فكری بلند در قالب كلامی شیوا . نمونه های این كسان را در تاریخ ادب ایران به فراوانی و وفور می توان جست و یافت كه نامشان و فراتر از آن ، راهشان در اذهان جستجوگران معانی بلند و متعالی ، جاودان مانده است . بسیار كسان را می یابیم كه در بیش از یك هزار سال قبل زیسته اند ولی چنان در زیستن كوتاه خود از سالها و قرن ها گذشته اند كه افكارشان هنوز به كار انسان ره گم كرده می آید . نامه های عین القضات همدانی - در اوایل قرن چهارم می زیسته و به جوانی ، در سی و دو ، سه  سالگی " شمع آجین " شده - همچنان راهنمای جویندگان عرفان و اندیشه است .

به گزاف نخواهد بود اگر بگوییم ، ماندگارترین و درخشان ترین این بزرگمردان ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است ، كه با افكار بلند و با دایره المعارف عرفان ایرانی – اسلامی خویش ( مثنوی معنوی ) نه تنها در تاریخ اندیشه ایران كه در تاریخ اندیشه دنیا تابنده و جاودان است و هنوز هم با گذشت هشت سده از ایام زندگی او، آراء و نظراتش انسان عصر پیشرفت و تكنولوژی را به حیرت وامی دارد .به راستی و به كدامین دلیل كلام این راست مردان با گذشت این همه سال كهنه نشده است ؟. به چه علت هنوز می توان از اشعار مولانا لذت برد و گاه كه نه ، در بسیاری موارد برای درك آنچه گفته به شرح های عریض و طویل بر اشعار او نیاز است؟ "اقبال عظیمى كه مردم دنیا در این سالیان‏اخیر به مولانا كرده‏اند سِرّش چیست؟ مولانا چه دارد كه بر دل مردم امروز دنیا مى‏نشیند یا مردم‏امروز دنیا چه مى‏خواهند و چه مى‏جویند كه پژواك آن را در كلام مولانا مى‏ یابند. البته نمى‏توان‏گفت كه این مردم همه آثار مولانا را خوانده‏اند و یا درست خوانده‏اند و درست فهمیده‏اند اما این‏قدر هست كه یك احساس مبهم همدلى با او دارند.روح زمان به گونه‏اى مبهم به سوى مولانا جذب مى‏شود."(1)

آنچه در شعر مولاناست ، روح مواج لطیفی است كه هر انسانی را به خود فرا می خواند ، انسان امروز ، قلمرو خارج و مرزهای جهان را در نوردیده ، ولی آیا به همان میزان در عالم درون و كشف اقلیم جان نیز كوشیده و موفق شده است ؟ انسان اعصار پیشین همواره با دو مجهول دست به گریبان بوده : عالم بیرون و عالم درون . روزگاری كه بر هر دو نادان و جاهل بود ، این ساحران و شمنان بودند كه به مجهولات آدمی با اوراد و اذكار پاسخ می گفتند ولی جان تشنه و ذهن آشفته او را آبی دیگر نیاز بود ، با ورود به عرصه تعقل و اندیشه، آدمی ابتدا و پیش از آنكه بر عالم مادی وقوف یابد بر جهان معنا و جان خویش ، بر حوزه اندیشه و ایمان وقوف یافت ، شعرا و فلاسفه بزرگ  شرق و غرب همه متعلق به این دورانند ، ولی با شروع دوره رنسانس به یكباره انسان از جهان معنا دست شست و به كشف پدیده های مادی رو آورد ، و در این غفلت چندان پیش رفت كه امروزه دریافت اشعار آن شعرا و گفته های آن فیلسوفان جز به مدد شرح بر آنها برای ما قابل فهم نیست .  "ما امروز با جهان مولانا فاصله گرفته‏ایم و این فاصله تاریخى، فاصله كوچكى نیست و جهان ما، جهان متفاوتى است و جد و جهد بسیار مى‏خواهد كه خودمان را به او نزدیك كنیم و بهترین كسى كه مى‏تواند این نزدیكى را فراهم كند، خود مولاناست "(2)

شاید انسان امروز آرمانشهری را كه آرزومی كند و یا راه رسیدن به آن را می جوید در اشعار مولانا می یابد و یا شرح اندوه سنگین خویش را در همان اشعار با شیوه ای نغز و دلكش می خواند . " انسان امروزى وقتى این شهرهاى درندشت بى ‏در وپیكر و پر ازدحام و پرغوغا و پرتنش و پرگند و دود و دم و آلودگى‏ها و بیمارى‏ها را مى‏بیند بى‏اختیار مى‏خواهد چون مولانا فریاد برآورد كه:

اندرین شهر قحط خورشید است

سایه شهریار بایستى‏

شهر سرگین ‏پرست پُر گشته ‏ست‏

مشكِ نافه تتار بایستى‏

وقتى گروه گروه آدمیان را مى‏بیند كه در چرخه پرتب و تابِ شتابان و بى‏امانِ زندگى در كمین ‏یكدیگر ایستاده‏اند و روز و شب براى همدیگر پاپوش مى‏دوزند، پوستین هم مى‏بَرند و پوست‏هم مى‏درند، دلش مى‏گیرد و فغان مى‏كند:

زین همرهانِ سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستمِ دستانم آرزوست

دى شیخ با چراغ همى گشت گرد شهر

كز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست‏

گفتم كه یافت مى‏نشود جسته‏ایم ما

 گفت آن كه یافت مى‏نشود آنم آرزوست‏ "(3)

مولانا از گفتنی هایی سخن رانده كه هماره برای آدمی دلنشین است، چرا كه روحش گرایش به پاكی ها و زیبایی ها دارد ، عرش آشیان است و در هوای آن دیار می گدازد ، نی خشك فغان كننده ای است كه از دوری نیستان می گرید ؛ ومولوی خود نوای آن نی محزونی است كه از فراغ نیستان می نالد و در هوای بازگشت به آن می سوزد و داستان می سازد.  در مثنوی مولوی برای سخن گفتن با معبود نیازی به ادعیه و آداب و رسوم خاص نیست ، مولوی در اشعار خود بشارت می دهد كهمی توان چون آن چوپان روستایی ساده دل پاك ایمان به زبان خویش و از دل با خدا راز گفت و مطمئن بود كه خدا آن ستایش را نه تنها می پذیرد كه می پسندد . می توان در مثنوی ، شور ایمان و اخلاص عمل یك عالم  دین و عارف سالك را با اندیشه های مصلحی اجتماعی و معلمی اهل مدارا همراه دید . مولوی عالمی دیندار است كه بر اعتقادات دینی خود پای می فشرد و چون غزالی " عارف خائف " است ، ولی اینها همه پیش از ملاقات با شمس است ، چراكه شمس با تابیدن بر دین و دنیای مولانا ، او را به " عارف عاشق " بدل می كند ." تحولى ... از عرفان زهدى به عرفان عشقى.  خود مولوى هم در این باره مى‏گوید كه: سجاده ‏نشین باوقارى بودم/ بازیچه كوى كودكانم كردى "(4)این مولوی است كهزهد و سجاده و درس وبحث را ، مقام بلند علمی و دینی را به یك باره در پیشگاه " حضرت عشق " به قربان می برد و مگر نه اینكه در راه خدا انفاق و قربان به جز عزیزترین ها نیستو مولوی نیز به راه قرآن می رود و عزیزترین های خویش را كه وقار و سنگین جاییِ پیرِ عابدِ زاهدی است در پیشگاه حق فدا می كند. از این روست كه اشعار مولانا آكنده از عشق است ، او از هر آنچه داشته ، تهی گشته و از چشمه شور و مستی به وفور نوشیده است " اگر بخواهیم اعمال مولانا را در یك كلمه توصیف كنیم همان به كه بگوییم خوش مردى بوده است. چراكه غم نمى‏شناخته و سراپا آكنده از شادى و خرمى بوده است كه این شادى و خرمى هم خود محصول وصال بود. برخلاف شاعران دیگر ما كه عموماً شاعران فراق بودند، ابتهاج از وصال در روح مولانا و در سخنان نغز او موج مى‏زند."(5) زندگی مولانا همچون سرود پرشور روحی سركش است كه با فراز و فرودهای عرفانی ـ حماسی سرشته شده باشد. " مولانا در ساحت‏آفرینش فكرى و هنرى از سرآمدان و برجستگان عالم است و خصیصه اصلى شاهكارهاى تفكرو هنر آن است كه سر از چنبره زمان و مكان برمى‏كشند و در هر دور و زمان مى‏توانند با مردم آن‏دور و زمان همزبان گردند. قابل بازخوانى و بازشناسى هستند. مولانا را كه شهسوار عرصه‏خلاقیت است باید از نو خواند و از نو شناخت"(6) كاری كه متاسفانه در میان ملتی كه افتخار هم میهنی با این بزرگمرد ، دارند كمتر دیده می شود . به راستی كدامیك از ما مثنوی معنوی یا دیوان شمس را خوانده ایم ؟ كدامیك از ما لحظه ای در آن بحر عمیق غوطه خورده ایم ؟

خوشبختانه برای آن دسته از علاقمندانی كه آشنایی با این دایره المعارف بزرگ عرفانی و سایر آثار مولانا را خواستارند، كتب فراوانی در تصحیح ، تشریح و خلاصه این آثار فرهم آمده است . نخستین خلاصه ای كه از مثنوی تنظیم شده متعلق به قرن نهم است  " چكیده مثنوى كه ملاحسین كاشفى در قرن 9 و اوایل قرن دهم پدید آورد، شاید بهترین خلاصه‏اى از مثنوى باشد كه تاكنون پدید آمده است."  (7) این خلاصه از آن رو كه به زمان مولوی نزدیك و بالنتیجه به زبان او نیز آشناست بهترین و گزیده ترین خلاصه ها ی مثنوی است .

مولانا شاعر عرفان و اشراق است و در نتیجه از اسلاف خویش یعنی غزالی و عطار بسیار آموخته است ، لذا آن كه در صدد دریافت سخن مولوی است ابتدا باید با اشعار و متون عرفانی در ادبیات فارسی آشنا شود . علاوه بر این " مثنوى یك كتاب بسیار جدى است؛ هم معناً و هم لفظاً و حقیقتاً اگر كسى به جد كمر همت نبندد و عزم قطعى بر فهم كلام این بزرگ نورزد، از دریافت مراد عاجز خواهد ماند. پاره‏اى پیچیدگى‏هاى لفظى در مثنوى هست و از آن بالاتر در معنا، كه اینها باید قدم به قدم برداشته شود تا آدمى به كعبه مقصود نزدیكتر شود"(8)تعدادی از كتاب هایی كه در فهم و شناخت بیشتر اشعار و احوال مولانا می تواند خواننده را یاری رساند در زیر می آید ، بادا  كه برای جویندگان ، راهگشا باشد .

مولوی نامه یا مولوی چه می گوید تالیفمرحوم جلال همایی كه شرح مختصر و البته بدون تدوینی بر مثنوی است و خواننده می تواند در این مجموعه نكات نغز فراوانی بیابد.

پله پله تا ملاقات خدا تالیفدكتر زرین كوب است . ایشان خود عشق فراوانی به مولوی داشتند و تحقیقات دامنه داری نیز در این باره انجام دادند. این كتاب شرح احوالات كودكی به نام جلال الدین محمد است كه در بلخ زاده شده و طی سالیان تلاش و مشاهده و ادراك به مولانا تبدیل می شود.

از شرح های مفیدی كه بر مثنوی نگاشته شده است می توان به شرح نیمه تمام دكتر فروزانفر اشاره كرد و توسط دوست و همكار ایشاندكتر شهیدیبه اتمام رسید.

شرح مفید دیگری كه فهم مثنوی را در گام اول ساده می كند شرحی است كه دكتر استعلامی بر این كتاب عظیم نگاشته اند، توضیحات این كتاب طولانی نیست و مشكلات اولیه را از پیش پای فهم خواننده بر می دارد.

آقای كریم زمانی شرح عاشقانه و مفصلی بر مثنوی نگاشته اند كه برای خوانندگان می تواند مفید واقع شود .

شرح ملا هادی سبزواری بر مثنوی با استفاده از " مشرب عرفانى ابن عربى و مشرب فلسفى ملاصدراى شیرازى " تنظیم شده است .

شرح نیكلسن شرح مشهوری بر مثنوی است ولی" شرح به معناى متعارف كلمه نیست؛ یعنى بیت بیت آنها را ترجمه و شرح نكرده. ثانیاً در بعضى از جاها ایشان به ادبیات كلاسیك اروپا، یونان و روم، اشاره كرده و توارد خاطرها و مشابهت‏ها را نشان داده است ، این كتاب براى محققان كار بسیار خوبى است، اما به كسانى كه آغاز به خواندن مثنوى مى‏كنند، كمكى نمى‏كند "

نقد و تفسیر مثنوی در كتابتمثیل در شعر مولانا و همچنینتصحیح مثنوی بر اساس نسخه قونیه و كتابقمار عاشقانه شمس و مولانا تالیفدكتر عبدالكریم سروش در شرح مثنوی و تفسیر عشق در ادبیات فارسی كتاب بسیار ارزشمندی است .

البته آنچه گفته شد تنها كتاب ها و شرح هایی  بر مثنوی معنوی است و نبایددیوان شمس و كتابفیه ما فیه مولانا را كه حاوی داستان های عرفانی است مغفول نهاد . به هر حال گنجینه های یك ملت تنها آن اشیائی نیست كه در موزه های نگهداری می شود و یا ذخایری نیست كه در خاك و اعماق زیمن آن خاك و بوم نهفته است ، درعین حال كه باید در حفظ و نگهداری این منابع خداداد كوشید باید در شناخت گنجینه های عظیم معنوی نیز سعی وافر مبذول داشت . به راستی آیا می توان پس از قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، كتاب دیگری را همانند مثنوی معنوی یافت كه حاوی نكات نغز و معانی باریك باشد ؟ زندگی كردن با مثنوی و دم زدن در هوای آن زندگی تازه و سراسر شور و عشقی را به همراه خواهد آورد . امتحان كنید .

سایت تبیان - فریبا کاظم نیا

پی نوشت ها :

نشریه بخارا ، شماره 33، موحد ، محمد علی ، " نیاز های وجودی انسان معاصر و انعكاس آن در كلام مولانا"

از وبلاگ سید ابوالحسن مختاباد  ،" نقد شروح مثنوی ، گفت وگو با دكتر عبد الكریم سروش "

نشریه بخارا

گفتگو با عبدالكریم سروش

همان

نشریه بخارا

سروش

همان