تبیان، دستیار زندگی
هند - دختر عبدالله بن عامر - همسر یزید، وقتی شنید كه یزید سر امام حسین(علیه‏السلام) را بر سر در خانه‏اش آویخته است، پرده‏اى را كه یزید را از حرمسراى او جدا مى‏كرد، پاره كرد و بدون روسرى به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازخورد سخنرانی امام سجاد(علیه‏السلام)

در مسجد شام

خطبه امام سجاد علیه السلام

حضرت على بن الحسین(علیهما‏السلام از یزید درخواست نمود كه در روز جمعه به او اجازده دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید اجازه داد. چون روز جمعه فرا رسید یزید یكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه می‌تواند به على و حسین(علیهما‏السلام) اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن گوید، و آن خطیب چنین كرد.

امام سجاد(علیه‏السلام) از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او اجازه دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده‏اى كه به امام داده بود پشیمان شد و قبول نكرد. معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگوید.

یزید گفت: شما قابلیت‌هاى این خاندان را نمى‌دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم كه خطبه او در شهر فتنه برانگیزد و وبال آن گریبان‌گیر ما گردد.(1)

به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سر باز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به منبر رود.

یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر این كه من و خاندان ابوسفیان را رسوا كرده باشد!

به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند كرد؟

معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگوید.

یزید گفت: شما قابلیت‌هاى این خاندان را نمى‌دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم كه خطبه او در شهر فتنه برانگیزد و وبال آن گریبان‌گیر ما گردد.

یزید گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشته‏اند.

بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت كرد كه امام به منبر رود.

آنگاه حضرت سجاد(علیه‏السلام) به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه‏اى ایراد كرد كه همه مردم گریستند و بیقرار شدند. امام فرمود:

اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فصیلت بخشیده است؛ به ما علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین؛ ارزانى داشت و ما را بر دیگران برترى داد به این كه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق(امیرالمؤمنین على علیه‏السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) (حمزه)، و امام حسن و امام حسین (علیهما‏السلام دو فرزند برزگوار رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) را از ما قرار داد.(2)

(با این معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏شناسانم.

یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر این كه من و خاندان ابوسفیان را رسوا كرده باشد! به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند كرد؟

یزید گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشته‏اند.

اى مردم! من فرزند مكه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند كسى هستم كه حجرالاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترین حج كنندگان و تلبیه‌گویان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم كه در یك شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصى سیر كرد، من فرزند آنم كه جبرئیل او را سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیكترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند كسى هستم كه بینى گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمه توحید اقرار كردند.

من پسر آن كسى هستم كه كنار پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‏رزمید، و دو بار هجرت و دوبار بیعت كرد، و در بدر و حنین با كافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزید، من فرزند صلح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشركان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت كنندگان و افتخار گریه كنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئیل او را تأیید و میكائیل او را یارى كرد، و من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناكثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترین فرد قریشم، من پسر اولین كسى از مؤمنین هستم كه دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‏اى در ایمان و شكننده كمر متجاوزان و از میان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و یارى كننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیكو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشكلات، شكیبا، دائما روزه‌دار، پاكیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود.

او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب كفر را از هم پاشید.

او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع كه وقتى نیزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آمیخت آنها را همانند آسیاب خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت.

هنگامى كه موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام به جانب یزید روى كرد و فرمود: این محمد كه نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو ؟! اگر ادعا كنى كه جد توست دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟!

او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى(3) است، كه در همه این صحنه‏ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر(4)، و پدر دو فرزند: حسن و حسین.

آرى او، همان او (كه این صفات و ویژگی‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.

آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.

و آنقدر به این حماسه مفاخره‏آمیز ادامه داد كه شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناك شد و براى آن كه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلكه امام سجاد(علیه‏السلام) را به این نیرنگ ساكت كند!!

خطبه امام سجاد علیه السلام

مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همین كه گفت: الله اكبر، امام سجاد(علیه‏السلام) فرمود: چیزى بزرگتر ار خداوند وجود ندارد.

و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یكتائى خدا گواهى مى‏دهد.

و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام به جانب یزید روى كرد و فرمود: این محمد كه نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو ؟! اگر ادعا كنى كه جد توست دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟!

سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نمار ظهر را گزارد.(5)

در نقل دیگرى آمده است كه چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد(علیه‏السلام) عمامه خویش از سر برداشت و به مؤذن گفت: تو را به حق این محمد، لحظه‏اى درنگ كن، آنگاه روى به یزید كرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه مى‏دانند كه دروغ مى‏گویى، و اگر جد من است پس چرا فرزندش را از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟

امام این جملات را فرمود و گریبان چاك زد و گریست و گفت: به خدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را كشت و ما را مانند رومیان اسیر كرد؟! آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتكب شدى و باز مى‏گویى: محمد رسول خداست؟! و رو به قبله مى‏ایستى؟! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.

پس یزید فریاد زد كه مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز خوانده پراكنده شدند.(6)

و در نقل دیگری آمده است كه امام سجاد(علیه‏السلام) فرمود:

من فرزند حسین شهید كربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه كبرایم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شیون كردند. (7)

یهودى گفت: سبحان الله!! این فرزند دختر پیامبر است كه او را كشته‏اید؟! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟! به خدا سوگند كه اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى‏گذاشت، ما گمان مى‏كردیم كه او را تا سر حد پرستش باید احترام كنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟! واى بر شما امت!!

بارتاب خطبه امام سجاد(علیه السلام)

هنگامى كه امام سجاد(علیه‏السلام) آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیدارى را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید، یكى از علماى بزرگ یهود كه در مجلس یزید حضور داشت از یزید پرسید: این نوجوان كیست؟!

یزید گفت: على بن الحسین است.

سؤال كرد: حسین كیست؟

یزید گفت: فرزند على بن ابى طالب است.

باز پرسید: مادر او كیست؟

یزید گفت: دختر محمد.

یهودى گفت: سبحان الله!! این فرزند دختر پیامبر است كه او را كشته‏اید؟! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟! به خدا سوگند كه اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى‏گذاشت، ما گمان مى‏كردیم كه او را تا سر حد پرستش باید احترام كنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟! واى بر شما امت!!

یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودى بپا خاست در حالى كه مى‏گفت: اگر مى‏خواهید مرا بكشید، باكى ندارم! من در تورات یافته‏ام كسى كه فرزند پیامبر را مى‏كشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است. (8)

سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین(علیه‏السلام) را بر سر در كاخ خود بیاویزند.

عكس العمل زن یزید

هند - دختر عبدالله بن عامر - همسر یزید، وقتی شنید كه یزید سر امام حسین(علیه‏السلام) را بر سر در خانه‏اش آویخته است، پرده‏اى را كه یزید را از حرمسراى او جدا مى‏كرد، پاره كرد و بدون روسرى به سوى یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومى نشسته بود، هند به یزید گفت: اى یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟! یزید از جاى خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آرى براى حسین ناله كن! و بر فرزند دختر پیامبر اشك بریز! كه همه قریش بر او گریه مى‏كنند! عبیدالله بن زیاد در كشتن او شتاب كرد كه خدا او را بكشد!(9)

اینگونه امور باعث گردید كه یزید از آن غرور و شادى كه در آغاز كار داشت و بر لبان امام حسین چوب مى‏زد و شعر مى‏خواند دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام حسین(علیه‏السلام) به عبیدالله بن زیاد خود را تبرئه كند!

در كتاب تذكره سبط ابن جوزى و هم در كامل ابن اثیر نقل شده است كه: وقتی سر امام را به شام آوردند، نخست یزید شاد شد و از كار ابن زیاد اظهار خشنودى نمود و براى ابن زیاد جوایز و هدایایى فرستاد، اندكى كه از ماجرا گذشت، نفرت و خشم مردم را از این عمل زشت احساس كرد و دید كه مردم به او دشنام مى‏دهند، از كرده و گفته خود پشیمان شد و مى‏گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت كند كه كار را آنچنان بر حسین سخت گرفت كه راه مرگ را آسانتر شمرد و شهید گردید! و مى‏گفت: مگر در میان من و ابن زیاد چه بود كه مرا چنین مورد خشم مردم قرار داد و تخم دشمنى مرا در دل نیكوكار و بزهكار كاشت؟!(10)

سیوطى مى‏گوید: «فسر بقتلهم اولا ثم ندم لما مقته المسلمون على ذلك وابغضه الناس و حق لهم ان یبغضوه!»(11)

البته این امر در تاریخ بی‌سابقه نیست كه امیران و فرمانروایان و پادشاهان چون عملى انجام مى‏دادند كه مردم را به خشم مى‏آرود، تلاش مى‏كردند كه براى تثبیت اقتدار خود انجام آن عمل را به دیگران نسبت داده و خود را تبرئه كنند! و در همین راستا یزید پس از خطبه حضرت زینب(علیهاالسلام) و خطبه على بن الحسین(علیهما‏السلام) و اعتراض ابوبرزه اسلمى و همسر خود هند دختر عبدالله بن عامر و دیگران، به ناگهان مشى سیاسى خود را تغییر داد و قتل امام حسین(علیه‏السلام) را به عبیدالله بن زیاد نسبت داد! و مى‏گفت: «لعن الله ابن مرجانة!»(12)

گفتگوی منهال بن عمرو و امام سجاد علیه السلام

امام سجاد(علیه‏السلام) روزى در بازار شام با منهال بن عمرو ملاقات كرد. منهال به خدمت امام آمد و سؤال كرد: «كیف امسیت یابن رسول الله؟!»؛ «اى پسر رسول خدا! شب را چگونه سپرى كردى ؟!»، امام سجاد(علیه‏السلام) فرمود: در این امت، ما همانند بنى اسرائیل گرفتار فرعونیانیم! مردان را كشتند! و زنان را بیوه كردند! اى منهال! عرب بر عجم مى‏بالد كه محمد مصطفى از ماست! و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات مى‏كند كه رسول خدا قریشى است! و اینك ما فرزندان اوئیم كه حق ما غصب گردیده و خون ما به ناحق ریخته شده! و ما را از خانمان خود آواره كرده‏اند! فانالله و انا الیه راجعون از این مصیبت كه بر ما گذشت .(13)

حرث بن كعب نیز از فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام نقل كرده كه مى‏گفت: یزید ما را در مكانى جاى داد كه آفتاب بطور مستقیم به ما مى‏تابید؛ به حدى كه پوست بدن ما سوخته و ریخته مى‏شد.(14)

پی‌نوشت‌ها:

1- نفس المهموم، شیخ عباس قمی، 450.

2- در این خطبه آمده كه هفت عامل برترى به اهل بیت داده شده، ولى شش خصلت بیشتر ذكر نگردیده است. در نقل كامل بهائى آمده است كه خصلت هفتم: «و المهدى الذى یقتل الدجال»؛ «و مهدى كه دجال را مى‏كشد، از ماست.» (نفس المهموم، 450).

3- از شجره رسالت و در بیعت شجره شركت كرد، و از مكه به مدینه هجرت نمود.

4- ممكن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زیرا مشعر به موضعى گفته مى‏شود كه داراى درخت زیادى باشد، بنابراین مراد «وارث دو بهشت است»، و در آیه مباركه آمده است (و لمن خاف مقام ریه جنتان)؛ و ممكن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جایى است كه حاجیان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در آنجا وقوف مى‏كنند و این موقف از جمله مكان‌هاى حرم است، و در این صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.

5- بحار الانوار، ج 45، ص137/ الاحتجاج، ج 2، ص132 به اختصار نقل كرده است.

6- نفس المهوم، 451.

7- نفس المهموم، 451.

8- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص395.

9- ابن زیاد پس از واقعه عاشورا به شام آمد و یزید به او مال فراوانى بخشید! و در نزد خود نشانید و او را به حرمسراى خود برده و شراب خوردند و در حال مستى مى‏گفت:

اسقنى شربة تروى مشاشى ثم مل فاسق مثلها ابن زیاد صاحب السر و الامانة عندى و لتسدید مغنمى و جهادى قاتل الخارجى اعنى حسینا و مبید الاعداء و لاضداد. طبرى مى‏گوید: «فسر بقتلهم اولا و حسنت بذلك منزلة عبیدالله عنده ثم لم یلبث الا قلیلا حتى ندم على قتل الحسین»، تا آنجا كه مى‏گوید یزید گفت: «لعن الله ابن مرجانة! فبتغضنى الى المسلمین و زرع لى فى قلوبهم العداوة فبغضنى البرو الفاجر بما استعظم الناس من قتلى حسینا!»، از این نقل واضح است كه تزلزل موقعیت اجتماعى و خشم مردم نسبت به او، یزید را وادار به تغییر روش كرد. (تاریخ طبرى، ج 5، ص255)/ بحارالانوار، ج 45، ص 142.

10- قمقام زخار، ص 577.

11- تاریخ الخلفاء، ص 208.

12- تاریخ طبرى، ج 5، ص255.

13- لهوف، سید بن طاووس، ص 81، ولى در الاحتجاج، ج 2، ص 134 همین قضیه را از مكحول كه از اصحاب پیامبر مى‏باشد نقل كرده است.

14- امالى شیخ صدوق، مجلس 31، حدیث 4.

برگرفته از لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهوم شیخ عباس قمی/ قصه كربلا، على نظرى‏منفرد.

                                                                                                                                                  سایت تبیان

                                                                                                                                               مهری هدهدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.