تبیان، دستیار زندگی
پیشگویی حضرت علی علیه السلام پیش از شروع جنگ براى تقویت روحیه مسلمین كه در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریك‌هاى معاویه پایه ایمان و جنگجوئى آنها ضعیف شده بود حضرت على(علیه السلام) فرمود كه از تمام این خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خنثی كردن قائله نهروان

جنگ نهروان

کوتاه مدت‏ترین جنگ‌های امیرمؤمنان علی(علیه السلام) جنگ نهروان بود که آغاز و پایان آن یک روز بود؛ و در روز نهم صفر 38 هجری قمری اتفاق افتاد.

این جنگ، نبرد با سپاه انشعابی و یاغی از لشكر حضرت بود که در پی ماجرای حكمیت و قرآن بر سر نیزه کردن از سوی معاویه پدید آمد. در آغاز، شورشیان دوازده هزار نفر بودند که با نصایح امام و یارانش اکثریت آنها از انحراف برگشتند ولی تعدادی همچنان بر مخالفت ‏خویش با مولا اصرار ورزیدند. سرانجام کار به جنگ کشیده شد و جز 9 نفر که با فرار از معرکه جان سالم به در بردند بقیه همگی کشته شدند و به این ترتیب جنگ نهروان خاتمه یافت .

طبری می‏گوید: «و کانت مدة الحرب قصیرة جدا و ما لبثت ان خمدت علی وجه السرعة‏»(1)؛ مدت جنگ بسیار کم بود و در اندک زمانی خاموش شد .

یعقوبی نیز می‌گوید: التحمت الحرب بینهم مع زوال الشمس فاقامت مقدار ساعتین من النهار»(2)؛

عده‌ای گمراه و ساده‌اندیش در سپاه حضرت وجود داشتند كه حضرت را به قبول صلح و حکمیت مجبور ساخته بودند، از سپاه حضرت خارج شدند و به خوارج معروف گردیدند.

جنگ به هنگام ظهر آغاز شد و بیش از دو ساعت ‏بیشتر طول نکشید در این جنگ تعداد لشکریان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 68 هزار نفر بوده است زیرا که آماده نبرد با شامیان بودند که تحرکات شیطانی خوارج مسیر جنگ را عوض کرد و عدد خوارجی که به نبرد با حضرت درآمدند طبق نقلی، چهار هزار نفر(3) و طبق نقلی دیگر 2800 نفر بودند.(4)

در جنگ صفین وقتی معاویه شكست خود را حتمی دید به كمك عمرو عاص دست به حیله‌ای زد و جریانی به نام جریان حکمیت را به وجود آورد تا بدین وسیله بتواند از شکست حتمی فاصله بگیرد. اما پیروان حضرت علی(علیه السلام) نتیجه حکمیت را نپذیرفتند و دانستند که این جریان فقط یک حیله است.

اما عده‌ای گمراه و ساده‌اندیش در سپاه حضرت وجود داشتند كه حضرت را به قبول صلح و حکمیت مجبور ساخته بودند، از سپاه حضرت خارج شدند و به خوارج معروف گردیدند.

امیرمؤمنان(علیه السلام) به ایشان فرمود: كارى كه معاویه به آن دست زده حیله‌‏اى بیش نیست. اما آنان، سخن ایشان را نشنیده و آن حضرت را به پذیرش حكمیت واداشتند و سپس خود، آن را انكار كردند.

درست همان زمان که اشعث بن قیس قرارنامه تحکیم را برای گروههای مختلف سپاه می‏خواند، گروهی از سپاهیان، در برابر او فریاد زدند: «لا حکم إلا لله.»(5)

به گزارش نصر بن مزاحم افرادی از بنی مراد، بنی راسب و بنی تمیم، با شعار بلند از حکمیت مردان در دین ابراز تنفر کرده و گفتند: حکمیت تنها، سزاوار خداوند است. چون حكمیت‏ به وقوع پیوست، حضرت على(علیه السلام) قصد بازگشت از صفین نمود. در راه بازگشت از صفین، مردم به دو گروه تقسیم شده گروهی مخالف حكمیت و گروهی موافق آن بودند. تا این ‌كه در نزدیكی كوفه، كم‌كم‌ خوارج از سپاه جدا شده و به منطقه "حروراء" رفتند.

اعتراضات خوارج كه شش ماه ادامه داشت، سبب شد تا امام "عبدالله بن عباس" و "صعصعةبن صوحان" را برای گفتگو نزد آنها بفرستد. آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند زیرا كه پذیرفتن حكمیت را كفر تلقی می‌كردند و بدین ترتیب از امام می‌خواستند تا بر كفر خود شهادت داده و از آن توبه كند، به هر حال صحبت‌های مكرر امام و اصحاب، نتوانست خوارج را، بازگرداند.

حضرت على(علیه السلام)، ابن عباس را به نزد آنان فرستاد تا با ایشان سخن بگوید و اتمام حجت شود. ابن عباس به آنان گفت: چرا به امیرمؤمنان كینه مى‏ورزید؟ گفتند: او امیرمؤمنان بود و چون در دین خدا، ادعاى حكمیت كرد از ایمان خارج شد پس باید بعد از آن كه به كفر اقرار كرد، توبه كند، در این صورت ما او را قبول مى‏كنیم. پس سخنان ابن عباس با خوارج به نتیجه نرسید.

سؤال آنان این بود:‌ تكلیف كشتگان ما چیست؟ خداوند تكلیف معاویه را روشن كرده و حكم خدا چیزی جز سركوب سپاه شام نیست.

آنها از امام خواستند تا با رها كردن مسأله حكمیت كه به پندار آنان منجر به كفر شده، توبه كند. امام با استناد به آیه «اوفوا بالعقود» فرمودند:

چاره‌ای جز صبر تا پایان مدت قرارنامه نیست. می‌بینید كه بیشتر این جمعیت، موافق با جنگ نیست.

اینان در كوفه نزد امام آمدند و از آن حضرت خواستند تا "ابوموسی" را برای حكمیت نفرستد. امام فرمود:

ما چیزی را كه پذیرفته‌ایم نقض نمی‌كنیم. من از آغاز با این حكمیت مخالف بودم، و به اجبار مردم به آن تن دادم، و در اصل ما حكمیت قرآن را پذیرفته‌ایم نه حكمیت مردم را.

اعتراضات خوارج كه شش ماه ادامه داشت، سبب شد تا امام "عبدالله بن عباس" و "صعصعةبن صوحان" را برای گفتگو نزد آنها بفرستد. آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند زیرا كه پذیرفتن حكمیت را كفر تلقی می‌كردند و بدین ترتیب از امام می‌خواستند تا بر كفر خود شهادت داده و از آن توبه كند، به هر حال صحبت‌های مكرر امام و اصحاب، نتوانست خوارج را، بازگرداند.(6)

موضوع فتنه خوارج در شوراى نظامى كه در حضور آن حضرت تشكیل یافته بود مطرح گردید و چنین نتیجه گرفته شد كه اگر سپاه على(علیه السلام) به منظور حمله به شام از كوفه خارج شود مسلما گروه خوارج آن شهر را اشغال خواهند نمود و در این صورت سپاهیان حضرت على(علیه السلام) باید در دو جبهه داخل و خارج به جنگ برخیزند پس مصلحت در آنست كه پیش از حركت به شام ابتدا كار را با خوارج یكسره كنند و سپس با خاطرى آسوده به سوى شام رهسپار شوند.

عبدالله راسبى نامه امام على(علیه السلام) را خواند و شفاها به حامل نامه گفت كه از قول ما به على(علیه السلام) بگو تو كافرى! اول باید توبه كنى آنگاه ما را به كمك خود دعوت كنى!! سپس دستور داد كه تمام خوارج به سوى نهروان عزیمت كنند.

از آنجایی كه حضرت على(علیه السلام) همیشه از خونریزى و كشتار امتناع می‌كرد براى آخرین بار به وسیله نامه‏اى خوارج را نصیحت كرد آنها را براى احقاق حق و مبارزه با معاویه به كمك خود دعوت فرمود.

امام علی علیه السلام

عبدالله راسبى نامه امام على(علیه السلام) را خواند و شفاها به حامل نامه گفت كه از قول ما به على(علیه السلام) بگو تو كافرى! اول باید توبه كنى آنگاه ما را به كمك خود دعوت كنى!! سپس دستور داد كه تمام خوارج به سوى نهروان عزیمت كنند.

تجمع این عده در نهروان به صورت یك پادگان در آمد و طرفداران این عقیده نیز از اطراف بدانجا آمده و روز به روز بر تعدادشان افزوده گردید به طورى كه بالغ بر دوازده هزار نفر فرقه آنها را تشكیل می‌داد.

حضرت على(علیه السلام) نیز از پادگان نخیله كه قصد عزیمت به شام را داشت مسیر خود را عوض كرده به نهروان آمد.

موقعی كه حضرت على(علیه السلام) با سپاهیان خود به نهروان رسید فرقه خوارج هماهنگ شده و گفتند: "لا حكم الا لله و لو كره المشركون."

امام على(علیه السلام) در عین حال كه از خوارج خشمگین بود ولی نسبت به آنها اظهار تأسف و دلسوزى هم می‌كرد زیرا آنها در عقیده‏اى كه داشتند اشتباه می‌كردند و متوجه آن اشتباه هم نمی‌شدند.

حضرت على(علیه السلام) در مقابل صفوف خوارج ایستاد و براى اتمام حجت، با فرمانده آنها عبدالله راسبى صحبت كرد و سپس تمام خوارج را مخاطب ساخته و با منطق قوى و كلام شیوا آنها را به اشتباهشان معترف ساخت و حقانیت خود را ثابت نمود. در این حال همهمه خوارج بلند شد و التماس توبه نمودند. حضرت على(علیه السلام) فرمود پرچم سفیدى در كنار نهروان بزنند و توبه كنندگان خوارج زیر آن جمع گردند.

امام على(علیه السلام) در عین حال كه از خوارج خشمگین بود ولی نسبت به آنها اظهار تأسف و دلسوزى هم می‌كرد زیرا آنها در عقیده‏اى كه داشتند اشتباه می‌كردند و متوجه آن اشتباه هم نمی‌شدند.

تقریبا دو، سوم خوارج به ظاهر توبه نموده و در كنار پرچم سفید قرار گرفتند، امام على(علیه السلام) نیز آنها را از جنگ معاف فرمود ولى بقیه خوارج كه چهار هزار نفر بودند به فرماندهى عبدالله بن وهب راسبى بطور جدی سر قول خود ایستادگى كردند. حضرت على(علیه السلام) نیز ناچار با آنها به پیكار و جنگ پرداخت.

پیشگویی حضرت علی علیه السلام

پیش از شروع جنگ براى تقویت روحیه مسلمین كه در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریك‌هاى معاویه پایه ایمان و جنگجوئى آنها ضعیف شده بود حضرت على(علیه السلام) فرمود كه از تمام این خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنان كه از شما كمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یكى از معجزات آن حضرت ‏است كه پیش از وقوع حادثه از كیفیت آن خبر داده و جریان امر كاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است!

بالاخره جنگ شروع شد و طولى نكشید كه آن گروه گمراه مقتول و نه نفر نیز از آنان فرار كردند و هفت نفر هم از سپاه حضرت على(علیه السلام) به درجه شهادت نائل آمده بودند و بدین ترتیب پیش‌بینى آن حضرت صد در صد صورت واقع به خود گرفت و پس از خاتمه جنگ به كوفه مراجعت نمودند، از جمله فراریان خوارج، عبدالرحمن بن ملجم از قبیله مراد بود كه به مكه گریخته بود.(7)

چرا جنگ با خوارج سخت بود؟

جنگ با خوارج اقدام ساده‏ای نبود. بیشتر خوارج، از قراء و کسانی بودند که به ظاهر اهل قرآن و نماز بوده و رهبر آنها، عبدالله بن وهب، به ذوالثفنات؛ (کسی که آثار سجده بر پیشانی دارد) شهرت داشت. با این حال امام از همه آنان زاهدتر بود، لذا به راحتی توانست مردم کوفه و شیعیان خویش را برای جنگ با آنها متقاعد کند. نظر امام درباره خوارج، در خطابه‏های متعددی آمده است. در میان این سخنان یک نقل جالب وجود دارد. از امام درباره خوارج پرسیدند: آیا خوارج کافرند؟

پیش از شروع جنگ براى تقویت روحیه مسلمین كه در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریك‌هاى معاویه پایه ایمان و جنگجوئى آنها ضعیف شده بود حضرت على(علیه السلام) فرمود كه از تمام این خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنان كه از شما كمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یكى از معجزات آن حضرت ‏است كه پیش از وقوع حادثه از كیفیت آن خبر داده و جریان امر كاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است!

امام فرمودند: آنها از کفر فرار کرده‏اند. مجددا سؤال شد: آیا آنان منافق هستند؟ امام فرمود: منافقان خدا را جز اندک یاد نمی‏کنند، در حالی که اینان صبح و شام خدا را می‏خوانند.

سؤال شد: پس اینها چه گروهی هستند؟ امام فرمود: گروهی که گرفتار فتنه شده، و پس از آن کور و کر شده‏اند.(8)

امام علی(علیه السلام) نقل می‏کند که زمانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای علی! پس از من، مردم به مال‌های خود فریفته می‌شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار آرزو کنند، و از سطوت او ایمنی جویند. حرام خدا را حلال شمارند. با دروغ و هوس‌هایی که به غفلت در سر دارند، زندگی می‌كنند. می را نبیذ گویند و حلال پندارند. حرام را هدایت خوانند و ربا را معامله دانند.» امام افزود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرسیدم: آن زمان، آن مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا گرفتار فتنه شده‏ها؟ رسول خدافرمود: فتنه. (9)

شاید همین سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سبب شده بود تا ذهنیت امام درباره فتنه، آن چنان قوی شود که به حق، جریانات مقابل خود را فتنه بداند. خوارج خود، قدرت درک این معنا را نداشتند. انتظار آنها این بود که همه یا مؤمنند یا کافر.

به هر حال، شاید به دلیل زهد و عبادتی که خوارج از خود نشان می‏دادند، مبارزه با آنان مشکل‏تر بود، اما فتنه معاویه به مراتب از آنها قوی‏تر و سهمگین‏تر می‏بود. لذا امام در جای دیگری فرمود: «من چشمه فتنه را فرو نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت، آنگاه که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند همه جا را گرفته بود... هان، فتنه‏ها چون روی آورد، باطل را به صورت حق آراید، و چون پشت کند، چنان که هست، نماید. فتنه‏ها چون روی آرد، نشاندنش، و چون بازگردد، دانندش. چون بادهای گرد گردانند، به شهری برسند و شهری را واگذارند. همانا، ترسناکترین فتنه‏ها، در دیده من، فتنه فرزندان امیه است، که فتنه‏ای است سر در گم و تار.» (10)

پی‌نوشت‌ها:

1- تاریخ طبری، ج‏5/86 .

2- تاریخ یعقوبی، ج‏2/193 .

3- مروج الذهب ج‏2، ص‏415، انساب الاشراف 3/146; الفتوح ج‏4، ص‏270; تاریخ یعقوبی، ج‏2/193; موسوعة الامام علی بن ابی‏طالب ج‏6، ص‏317 .

4- الکامل از مبرد 3/1105; تاریخ طبری ج‏5، 86 .

5- اخبار الطوال، ص 196.

6- برگرفته از كتاب جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفاء، ص 307.

7ـ ابن ملجم مرادى گمنام بود. هنگامی كه حضرت على(علیه السلام) كوفیان را براى جنگ صفین بسیج می‌كرد چشمش به وى افتاد و طبق علائمى كه درباره قاتل خود از پیغمبر(صلى الله علیه و آله) شنیده بود او را شناخت و فرمود: تو عبدالرحمن بن ملجم هستى؟ عرض كرد بلى یا امیرالمؤمنین!  امام على(علیه السلام) رو به حاضرین كرد و یك مصرع از شعر عمرو بن معد یكرب را خواند: ارید حیاته (حبائه) و یرید قتلى! یعنى من حیات او (یا عطیه براى او) می‌خواهم و او قتل مرا می‌خواهد! عرض كردند دستور فرمائید او را بكشیم، حضرت فرمود مگر می‌شود قبل از جنایت، قصاص كرد؟!

8- لسان العرب، ج 4، ص 461 (ذیل مورد: دین)

9- نهج البلاغه، خطبه 157

10- نهج البلاغه، خطبه 93 .

   سایت تبیان

     مهری هدهدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.