داستان عشق و حسین(ع) در گنجینه الاسرار عمان سامانی
قسمت سوم از مقاله ی نام نمادین حسین (ع) در ادبیات عرفانی
حكایت عرفانی عمان سامانی شاعر ارجمند قرن سیزدهم هجری، به گونهایدیگر است. عمان حكایت عشق را به آغاز آفرینش میبرد و با مشربی كه اندكی به دیدگاهوحدت وجودی نزدیك است، به علت پیدایی موجودات میپردازد و راز آن را به حكمحدیث مشهور «كنت كنزا مخفیا و احببت ان اعرف...» چنین تصویر میكند:
- لاجرم آن شاهد بالا و پست
- با كمال دلربایی در الست
- جلوهاش گرمی و بازاری نداشت
- یوسف حسنش خریداری نداشت
- ماسوی آیینه آن رو شدند
- مظهر آن طلعت دلجو شدند
- پس جمال خویش در آیینه دید
- روی زیبا دید و عشق آمد پدید
در تجلی اول، بر خویش اعیان ثابته پدیدار شدند و در تجلی دوم، ممكنات پدیدارگشتند و این همه به واسطة حبّ و عشق بود. عشق چون امانتی به كوه و آسمان و زمینعرضه شد، اما هیچ یك را تاب تحمل آن نبود، تا این كه انسان آن را پذیرفت. و به میثاق(الست بربكم، قالوا بلی) گفت. هر یك از موجودات به حكم عین ثابت خویش بهرهخویش گرفتند و طریق سعادت یا شقاوت بگزیدند.
ابلیس شراب تلبیس سر كشید و پس از او قابیل و نمرود و جالوت و فرعون...سرانجام شمر:
- چون كه استهزای ساقی شد تمام
- مظهری برخاست از جا شمر نام
- گفت هان در احتیاط باده باش
- جام را آمد حریف آماده باش
- این شقاوت را ز سرداران منم
- دوزخت را از خریداران منم
اولیاء الله نیز جام سعادت سر كشیدند. آدم در آغاز، ساز مستی سر داد و سپس نوح وایوب و خلیل و یونس و یعقوب و كلیم و احمد و مرتضی و سرانجام حسین(ع) كه شاعر رااز شدت اشتیاق یارای آوردن نامش نیست:
- كیست این مطلوب كش دل در طلب
- نامش از غیرت نمیآرد به لب
حسین، ساقی سرمستان است كه عشق را از ملكوت به ملك آورده است، تا دركربلا با لشگر نفس و شهوت برزمد:
- لاجرم زد خیمه عشق بی قرین
- در فضای ملك آن عشق آفرین
- بی قرینی با قرین شد هم قران
- لا مكانی را مكان شد لامكان
- كرد بر وی باز درهای بلا
- تا كشانیدش به دشت كربلا
حسین(ع) رو به یاران خویش میكند و سختیهای راه پر خون عشق را تصویرمیكند و آنان كه «الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع)» هستند، از دست او باده مستیمینوشند:
- محرمان را خود را خواند پیش
- جمله را بنشاند پیرامون خویش
- با لب خود گوششان انباز كرد
- در ز صندوق حقیقت باز كرد
- جلمه را كرد از شراب عشق مست
- یادشان آورد آن عهد الست
- گفت شادباش این دل آزادتان
- باده خوردستید بادا یادتان
- یادتان باد ای فرامش كردهها
- جلوه ساقی ز پشت پردهها
- یادتان باد ای به دلتان شور می
- آن اشارتهای ساقی پی ز پی
«حر» آن سالك ره به خطا رفته به همت پیر مرشد به حق رهنمون میگردد. «حر»كنایه از نفس غافل است كه با رهبر راه مییابد:
حضرت عباس(ع) سالكی واصل است كه در شط یقین، مشك را از آب حقیقت پرمیكند، تا كام مشتاقان را سیراب نماید. خصم مانع وی میگردد واو سلطان عشق را صلا میزند:
- ای صبا ای عندلیب كوی عشق
- ای تو طوطی حقیقت گوی عشق
- دستی این دست ز كار افتاده را
- همتی این یار بار افتاده را
علی اكبر(ع) تشنه معرفت از میدان بر میگردد، تا از دریای عشق سیراب گردد:
- كای پدر جان از عطش افسردهام
- میندانم زندهام یا مردهام
- این عطش رمز است و عارف واقف است
- سر حق این است و عشقش كاشف است
- دید شاه دین كه سلطان هدی است
- اكبر خود را كه لبریز خداست
اكبر از لبان سلیمان عشق آب مینوشد و عازم میدان میشود. شاعر سپس با نقلعرفانی سایر وقایع كربلا رموز عرفانی را برای مخاطب مكشوف میسازد، تا در آخرینگام خویشتن قصد آوردگاه میكند، تا در كمال انقطاع به مشاهدة معشوق بنشیند:
- ساقی ای قربان چشم مست تو
- چند چشم می كشان بر دست تو
- در فكن آن آب عشرت را به جام
- بیش از این مپسند ما را تشنه كام
- چیست آن دارالوصال ای مرد راه
- ساحت میدان و طرف قتلگاه
عمان مقام فنا را در آخرین بخش گنجینه اسرار بسیار زیبا توصیف میكند. درآخرین لحظه امام به «جبرئیل» كه از سوی حق پیام آورده است، میفرماید كه حضورشمانع وصال است:
- آن كه از پیشش سلام آوردهای
- و آن كه از نزدش پیام آوردهای
- بی حجاب اینك هم آغوش من است
- بی تو رازش جمله در گوش من است
همان گونه كه مشاهده میشود، عمان سامانی واقعة كربلا را كاملاً در عشقمتلاطم میبیند. این نگاه عاشقانه به امام حسین(ع) در شعر شاعران معاصر نیز دیدهمیشود.
و این مطلب را در مقاله بعد می خوانید.
نویسنده:محمد اختری